meddlesome

/ˈmedəlsəm//ˈmedlsəm/

فضول، مداخله گر

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
مشتقات: meddlesomely (adv.), meddlesomeness (n.)
• : تعریف: inclined to meddle or interfere in the business or affairs of others; interfering.
مترادف: interfering, nosy, prying
مشابه: inquisitive, intrusive, officious

- She told her meddlesome brother that she was capable of making her own decisions.
[ترجمه Ali] او به برادر فضول خود گفت که توانایی گرفتن تصمیمات خود را دارد.
|
[ترجمه گوگل] او به برادر مداخله گرش گفت که می تواند خودش تصمیم بگیرد
[ترجمه ترگمان] به برادر meddlesome گفت که می تواند تصمیم خودش را بگیرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- He didn't want his meddlesome neighbor to hear his conversation with the landlord.
[ترجمه گوگل] او نمی خواست همسایه مداخله گرش صحبت او با صاحبخانه را بشنود
[ترجمه ترگمان] پسر meddlesome را نمی خواست که گفتگوی او را با صاحب مسافرخانه بشنود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. By this means the meddlesome woman cast in a bone between the wife and the husband.
[ترجمه گوگل]به این ترتیب زن مداخله گر بین زن و شوهر استخوان می اندازد
[ترجمه ترگمان]این بدان معناست که زن meddlesome استخوانی را بین زن و شوهر می اندازد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. Get rid of that meddlesome fool!
[ترجمه گوگل]از شر آن احمق مزاحم خلاص شوید!
[ترجمه ترگمان]ای احمق فضول!
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. Inevitably, that means he will have to be meddlesome.
[ترجمه گوگل]به ناچار، این بدان معناست که او باید مداخله گر باشد
[ترجمه ترگمان]به ناچار، این بدان معناست که او باید فضول باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. They say he is not nearly as meddlesome as we all might suspect.
[ترجمه گوگل]آنها می گویند که او به اندازه ای که همه ما گمان می کنیم، مداخله گر نیست
[ترجمه ترگمان]آن ها می گویند که او به اندازه همه ما مظنون نیست
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. More government, bigger government, more meddlesome government.
[ترجمه گوگل]دولت بیشتر، دولت بزرگتر، دولت مداخله گر بیشتر
[ترجمه ترگمان]دولت، دولت بزرگ تر، دولت meddlesome بیشتر
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Heaven rid him of meddlesome politicians!
[ترجمه گوگل]بهشت او را از شر سیاستمداران مداخله گر خلاص کند!
[ترجمه ترگمان]خدا او را از شر سیاستمداران فضول خلاص کند!
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Guards tried to shoot the meddlesome hound several times, but Judy survived and was liberated in 194
[ترجمه گوگل]نگهبانان چندین بار سعی کردند به سگ شکاری مزاحم شلیک کنند، اما جودی جان سالم به در برد و در سال 194 آزاد شد
[ترجمه ترگمان]چند بار افراد گارد به سگ تازی حمله کردند، اما جودی زنده ماند و در ۱۹۴ (۱۹۴)آزاد شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Cereal third transaminase lifts continuously is not meddlesome, you should make further examination.
[ترجمه گوگل]افزایش مداوم ترانس آمیناز سوم غلات مزاحم نیست، باید بررسی بیشتری انجام دهید
[ترجمه ترگمان]کورن سومین آسانسور که به طور مداوم بالا می رود فضول نیست، شما باید بررسی های بیشتری انجام دهید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. It is meddlesome that China joins WTO, but have adverse factor.
[ترجمه گوگل]پیوستن چین به سازمان تجارت جهانی مزاحم است، اما عامل نامطلوبی است
[ترجمه ترگمان]انتظار می رود که چین به سازمان تجارت جهانی بپیوندد، اما عامل معکوس داشته باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. This is an important matter, meddlesome, also be a tickler.
[ترجمه گوگل]این یک موضوع مهم است، مداخله گر، همچنین یک قلقلک دهنده باشد
[ترجمه ترگمان]این موضوع مهمی است، فضول، فضول است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. When a meddlesome mother enrolls in university with her son, old and new worlds collide.
[ترجمه گوگل]وقتی مادری مداخله جو با پسرش در دانشگاه ثبت نام می کند، دنیای قدیم و جدید به هم می خورند
[ترجمه ترگمان]زمانی که یک مادر فضول با پسرش به دانشگاه می رود، جهان های جدید و جدید با هم برخورد می کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. PLAYER . Tiresome . No. Meddlesome . Traitorous return.
[ترجمه گوگل]بازیکن کلافه کننده نه مزاحم بازگشت خائنانه
[ترجمه ترگمان]PLAYER Tiresome \" نه، \" meddlesome بازگشت traitorous
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. These children are meddlesome when they're together.
[ترجمه گوگل]این بچه ها وقتی با هم هستند مداخله گر هستند
[ترجمه ترگمان]این بچه ها وقتی با هم هستند فضول هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. A meddlesome woman said in a voice dripping with sarcasm : " Very smart! "
[ترجمه گوگل]زنی مداخله گر با صدایی که از طعنه می چکید گفت: خیلی باهوش!
[ترجمه ترگمان]زن فضول با لحنی ریشخند آمیز گفت: خیلی باهوشی! \" \" \"
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

انگلیسی به انگلیسی

• nosy, intrusive, interfering, of one who meddles
meddlesome describes behaviour in which someone becomes involved in things that do not really concern them and tries to influence what happens; used showing disapproval.

پیشنهاد کاربران

نخود هر آش
فضول
Meddle به معنای فضولی و دخالت است
پسوند some به معنای سرشار از ، پُر
Meddlesome به معنی سرشار از فضولی 🙂 یا همان
👈👈 فضول

بپرس