mechanical

/məˈkænɪkl̩//mɪˈkænɪkl̩/

معنی: مکانیکی، هنرور، ماشینی، غیر فکری
معانی دیگر: وابسته به علم مکانیک، افزارگری، خودکار، افزارگانی، ساخت کاری، بی فکر و احساس، ماشین وار، از روی عادت

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
مشتقات: mechanically (adv.), mechanicalness (n.)
(1) تعریف: consisting of or pertaining to machinery.

- mechanical parts
[ترجمه گوگل] قطعات مکانیکی
[ترجمه ترگمان] قطعات مکانیکی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: produced, operated, or controlled by a machine or machines.
متضاد: manual

- a mechanical production process
[ترجمه گوگل] یک فرآیند تولید مکانیکی
[ترجمه ترگمان] یک فرآیند تولید مکانیکی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- a mechanical toy
[ترجمه گوگل] یک اسباب بازی مکانیکی
[ترجمه ترگمان] یک اسباب بازی مکانیکی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: specifically related to machines or the power produced by moving parts, as opposed to electrical or chemical power.

- mechanical erosion
[ترجمه گوگل] فرسایش مکانیکی
[ترجمه ترگمان] فرسایش مکانیکی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(4) تعریف: of or pertaining to skill or ability in the design, use, or repair of tools and machinery.

- a mechanical genius
[ترجمه گوگل] یک نابغه مکانیکی
[ترجمه ترگمان] یک نابغه مکانیکی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(5) تعریف: acting or performing like a machine or without human intervention; automatic.
مترادف: mechanistic

(6) تعریف: repetitive, machinelike, and without spirit or verve.
مترادف: robotic, wooden
متضاد: expressive, vital

- the mechanical answers of a person in shock
[ترجمه گوگل] پاسخ های مکانیکی یک فرد در شوک
[ترجمه ترگمان] پاسخ های مکانیکی یک فرد در شوک
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- a mechanical performance of the sonata
[ترجمه گوگل] اجرای مکانیکی سونات
[ترجمه ترگمان] یک عملکرد مکانیکی از the،
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(7) تعریف: designating a philosophy or doctrine that the universe and everything in it operates in a machinelike way; nonspiritual.
مترادف: mechanistic
متضاد: organic, vitalist

(8) تعریف: concerning the technical or purely physical.

- She mastered the mechanical aspects of poetry.
[ترجمه گوگل] او بر جنبه های مکانیکی شعر تسلط داشت
[ترجمه ترگمان] او بر جنبه های مکانیکی شعر مسلط بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. mechanical engineering
مهندسی مکانیک

2. mechanical instruments
ابزار مکانیکی

3. a mechanical doll
عروسک ماشینی (کوکی)

4. a mechanical engineer
مهندس مکانیک

5. a mechanical hammer
چکش ماشینی

6. the mechanical operations involved in sculpture
کارهای مکانیکی وابسته به تندیس (مجسمه) سازی

7. a boy with a mechanical bent
پسری دارای استعداد فنی

8. to greet someone in a mechanical way
ماشین وار به کسی سلام و تعارف کردن

9. a motor that converts electric energy into mechanical energy
موتوری که نیروی برق را به نیروی جنبشی تبدیل می کند

10. His mechanical calculating engines were the antecedents of the modern computer.
[ترجمه گوگل]موتورهای محاسبات مکانیکی او پیشینیان کامپیوتر مدرن بودند
[ترجمه ترگمان]موتورهای محاسبه مکانیکی او سوابق کامپیوتر مدرن بودند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. She bought a mechanical dog for her sister.
[ترجمه گوگل]او یک سگ مکانیکی برای خواهرش خرید
[ترجمه ترگمان]برای خواهرش یک سگ مکانیکی خرید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. He was a very mechanical person, who knew a lot about sound.
[ترجمه گوگل]او فردی بسیار مکانیکی بود که در مورد صدا اطلاعات زیادی داشت
[ترجمه ترگمان]او یک فرد بسیار مکانیکی بود که چیزهای زیادی را در مورد صدا می دانست
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Production has been hampered by mechanical failure.
[ترجمه گوگل]تولید به دلیل نقص مکانیکی با مشکل مواجه شده است
[ترجمه ترگمان]تولید با شکست مکانیکی متوقف شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. His workshop was full of mechanical contrivances.
[ترجمه گوگل]کارگاه او پر از تدبیرهای مکانیکی بود
[ترجمه ترگمان]کارگاهش پر از وسایل مکانیکی بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. The breakdown was due to a mechanical failure.
[ترجمه گوگل]خرابی به دلیل نقص مکانیکی بود
[ترجمه ترگمان]این شکست ناشی از شکست مکانیکی بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

16. This washing machine was guaranteed from mechanical failure — I demand a new one!
[ترجمه گوگل]این ماشین لباسشویی از خرابی مکانیکی تضمین شده بود - من یک ماشین جدید می خواهم!
[ترجمه ترگمان]این ماشین لباس شویی از عدم موفقیت مکانیکی تضمین شده بود - من تقاضای جدیدی دارم!
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

17. A dynamo transforms mechanical energy into electricity.
[ترجمه گوگل]دینام انرژی مکانیکی را به الکتریسیته تبدیل می کند
[ترجمه ترگمان]دینامو انرژی مکانیکی را به الکتریسیته تبدیل می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

18. I was taught to read in a mechanical way.
[ترجمه گوگل]به من خواندن را به روش مکانیکی آموختند
[ترجمه ترگمان]به من تعلیم داده شد که در یک روش مکانیکی بخوانم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

مکانیکی (صفت)
mechanic, mechanical

هنرور (صفت)
mechanic, mechanical

ماشینی (صفت)
mechanic, mechanical, mechanized, typed

غیر فکری (صفت)
mechanic, mechanical

تخصصی

[برق و الکترونیک] مکانیکی
[مهندسی گاز] مکانیکی
[صنعت] مکانیکی، ماشینی، اتوماتیک
[ریاضیات] مکانیکی

انگلیسی به انگلیسی

• of or relating to machinery; automatic, executed by means of machine; boring, monotonous; understanding machines
a mechanical device has moving parts and uses power in order to do a particular task.
someone who has a mechanical mind understands how machines work.
a mechanical action is done automatically, without thinking about it.

پیشنهاد کاربران

موتوری
بدون نیاز به فکر
کاربردی
مکانیکی
ابزاری ، دستگاهی
کارکردی
غیرقابل کنترل

بپرس