measured

/ˈmeʒərd//ˈmeʒəd/

معنی: شمرده
معانی دیگر: سنجیده، دقیق، حساب شده، آهنگین، موزون، آهسته، موقر، متین

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
مشتقات: measuredly (adv.)
(1) تعریف: restrained; deliberate.
مترادف: deliberate, restrained, studied
مشابه: careful, cautious, considered, premeditated, steady, weighed

- measured prose
[ترجمه حسن زاده] نثر موزون ، نثر آهنگین
|
[ترجمه گوگل] نثر سنجیده
[ترجمه ترگمان] نثر را اندازه گرفت،
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: slow and dignified.
مترادف: deliberate, unhurried
مشابه: controlled, even, gradual, largo, regular, slow, steady, uniform

- measured steps
[ترجمه گوگل] مراحل اندازه گیری شده
[ترجمه ترگمان] گام های اندازه گیری شده
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: determined by the act of measuring.
مشابه: exact, precise, predetermined

- a measured mile
[ترجمه گوگل] یک مایل اندازه گیری شده
[ترجمه ترگمان] یک مایل اندازه گیری شده
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. a measured response
پاسخ سنجیده

2. he measured out three cups of flour
او سه فنجان آرد پیمانه کرد.

3. sa'di's measured prose
نثر آهنگین سعدی

4. the measured words of a statesman
سخنان سنجیده ی یک دولتمرد

5. we have measured this motor's fuel consumption
میزان مصرف سوخت این موتور را سنجیده ایم.

6. sound waves are measured by their amplitude
امواج صدا را از طریق دامنه ی نوسان آنها می سنجند.

7. to walk with a measured tread
با گام های شمرده راه رفتن

8. her address was formal and measured
سخنرانی او رسمی و سنجیده بود.

9. The size of your success is measured by the strength of your desire, the size of your dream, and how you handle disappointment along the way.
[ترجمه گوگل]اندازه موفقیت شما با قدرت میل شما، اندازه رویای شما و نحوه مدیریت ناامیدی شما در طول مسیر اندازه گیری می شود
[ترجمه ترگمان]اندازه موفقیت شما با قدرت آرزوی شما، اندازه رویای شما و اینکه چطور ناامیدی را در طول مسیر تحمل می کنید، اندازه گیری می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Terrestrial longitude is measured in degrees east or west of the Greenwich meridian.
[ترجمه گوگل]طول جغرافیایی زمینی بر حسب درجه شرقی یا غربی از نصف النهار گرینویچ اندازه گیری می شود
[ترجمه ترگمان]طول جغرافیایی خشکی در درجه شرقی یا غربی نصف النهار گرینویچ اندازه گیری می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. The salesman measured off two metres of the wood.
[ترجمه گوگل]فروشنده دو متر از چوب را اندازه گرفت
[ترجمه ترگمان]فروشنده دو متر از چوب را اندازه گیری کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. We measured the dimensions of the kitchen.
[ترجمه گوگل]ابعاد آشپزخانه را اندازه گرفتیم
[ترجمه ترگمان]ابعاد آشپزخانه را اندازه گرفتیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. The boat measured fifteen feet in length and four feet in breadth.
[ترجمه گوگل]طول قایق پانزده فوت و عرض آن چهار پا بود
[ترجمه ترگمان]قایق حدود پانزده قدم در طول و عرض چهار متر فاصله داشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. The pharmacist carefully measured out a dose of herbal medicine and told me how to brew it.
[ترجمه گوگل]داروساز با دقت دوز داروی گیاهی را اندازه گرفت و به من گفت که چگونه آن را دم کنم
[ترجمه ترگمان]داروساز به دقت مقداری داروی گیاهی را اندازه گیری کرد و به من گفت که چطور آن را درست کنم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. We measured the length and width of the living room.
[ترجمه گوگل]طول و عرض اتاق نشیمن را اندازه گرفتیم
[ترجمه ترگمان]ما طول و عرض اتاق نشیمن را اندازه گرفتیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

16. Life is not measured by the number of breaths we take, but by the moments that take breath away.
[ترجمه گوگل]زندگی با تعداد نفس‌هایی که می‌کشیم سنجیده نمی‌شود، بلکه با لحظه‌هایی که نفس را از بین می‌برند سنجیده می‌شود
[ترجمه ترگمان]زندگی با تعداد تنفس ما اندازه گیری نمی شود، بلکه با لحظاتی که نفس می کشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

شمرده (صفت)
measured

تخصصی

[ریاضیات] سنجیده

انگلیسی به انگلیسی

• calculated, deliberate, slow and steady, regulated
measured behaviour is careful and deliberate; a literary word.

پیشنهاد کاربران

اندازه گیری می شود، تخمین زده می شود
بررسی شدن
اندازگیری
برحسب
برای سفارش ترجمه به آیدی translator5656@
محتاطانه
اندازه گرفت
اندازه گیری شده

بپرس