meaninglessness

جمله های نمونه

1. " It talks about meaninglessness: "You are just an accident.
[ترجمه گوگل]درباره بی معنی بودن صحبت می کند: «تو فقط یک تصادف هستی
[ترجمه ترگمان]\"در مورد بی معنایی گفت:\" شما فقط یک حادثه هستید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. After growing disillusioned with the meaninglessness of being a financial analyst, Vacanti dropped out to start his own company.
[ترجمه گوگل]واکانتی پس از اینکه از بی‌معنی بودن یک تحلیلگر مالی سرخورده شد، تحصیل را رها کرد تا شرکت خود را راه‌اندازی کند
[ترجمه ترگمان]پس از اینکه از خواب بیدار شده با پوچی تحلیل گر مالی، Vacanti بیرون آمد تا شرکت خود را راه اندازی کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. The doctrine of the meaninglessness of contradictions runs away back.
[ترجمه گوگل]آموزه بی معنی بودن تضادها از بین می رود
[ترجمه ترگمان]اصول پوچی تضادها به عقب برمی گردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. He resented the meaninglessness of the tasks they assigned him.
[ترجمه گوگل]او از بی معنی بودن وظایفی که به او محول می کردند ناراحت بود
[ترجمه ترگمان]او از بی meaninglessness وظایفی که به او محول کرده بودند متنفر بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. I'll turn now from meaninglessness to another ultimate concerns: Existential Isolation. First we need to discriminate between the several uses of isolation in our profession.
[ترجمه گوگل]اکنون از بی‌معنی بودن به دغدغه‌های نهایی دیگری روی می‌آورم: انزوای وجودی ابتدا باید بین چندین کاربرد انزوا در حرفه خود تمایز قائل شویم
[ترجمه ترگمان]اکنون از پوچی به نگرانی های نهایی دیگری تبدیل می شوم: Isolation وجودی اول باید بین استفاده های مختلف از انزوا در حرفه خود تمایز قائل شویم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Just because the meaninglessness, my heart is so tranquil!
[ترجمه گوگل]فقط به خاطر بی معنی بودن، قلبم خیلی آرام است!
[ترجمه ترگمان]فقط به این خاطر که قلب من خیلی آرام است!
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. The doctrine of the meaninglessness of contradictions away back.
[ترجمه گوگل]دکترین بی معنی بودن تضادها به عقب برمی گردد
[ترجمه ترگمان]اصول بی پایانی تناقض رو به عقب
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. This action is imbued with quite paranoiac meaninglessness -the only destination of their destiny.
[ترجمه گوگل]این عمل با بی معنایی کاملاً پارانویایی - تنها مقصد سرنوشت آنها - آغشته است
[ترجمه ترگمان]این عمل کاملا بی معناست - تنها مقصد سرنوشت آن ها
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. That contrast of tender sensibility and senseless brutality was etched into my mind, exposing the utter meaninglessness of violence and war.
[ترجمه گوگل]آن تضاد حساسیت لطیف و وحشیگری بی‌معنا در ذهنم نقش بسته بود و بی‌معنای مطلق خشونت و جنگ را آشکار می‌کرد
[ترجمه ترگمان]این تضاد احساسات لطیف و senseless در ذهن من حک شده و آشکار بود که خشونت و خشونت در جنگ دیده می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. As it went on, Atkinson's routine delved deeper into meaninglessness.
[ترجمه گوگل]همانطور که پیش می رفت، روال اتکینسون عمیق تر به بی معنی بودن می رفت
[ترجمه ترگمان]همانطور که ادامه یافت، روتین اتکینسون بیشتر به پوچی می پردازد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Mitchell looked away chafing against this infiltration, of being led by Kingsley to recognize himself, the meaninglessness of his position.
[ترجمه گوگل]میچل در برابر این نفوذ، از اینکه کینگزلی او را هدایت می کرد تا خود را، بی معنی بودن موقعیتش را تشخیص دهد، به دور نگاه کرد
[ترجمه ترگمان]می چل به شدت به این نفوذ نگاه کرد که کینگزلی باید خودش را به طرف کینگزلی راهنمایی کند تا خودش را بشناسد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Rarely has a term of public discourse gone so directly from obscurity to meaninglessness without any intervening period of coherence.
[ترجمه گوگل]به ندرت اصطلاحی از گفتمان عمومی تا این حد مستقیماً از ابهام به بی‌معنای بدون هیچ دوره‌ای از انسجام تبدیل شده است
[ترجمه ترگمان]به ندرت یک اصطلاح از گفتمان عمومی به طور مستقیم از ابهام تا پوچی بدون هیچ دوره زمانی انسجام وجود دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. In the former half century, all giants talked about meaninglessness, outrage, suffering, worry, terror, fear and anxiety.
[ترجمه گوگل]در نیم قرن گذشته، همه غول ها از بی معنی بودن، خشم، رنج، نگرانی، وحشت، ترس و اضطراب صحبت می کردند
[ترجمه ترگمان]در نیم قرن گذشته، همه غول ها در مورد پوچی، عصبانیت، رنج، ترس، وحشت، ترس و اضطراب صحبت کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. The existential issues of terminal cancer patients with major depressive disorder are death, self-awareness, dignity, meaning and meaninglessness, autonomy and choice, and relations.
[ترجمه گوگل]مسائل وجودی بیماران مبتلا به سرطان ترمینال مبتلا به اختلال افسردگی اساسی عبارتند از: مرگ، خودآگاهی، کرامت، معنا و بی معنی بودن، خودمختاری و انتخاب و روابط
[ترجمه ترگمان]مسایل وجودی بیماران سرطانی ترمینال با اختلال افسردگی بزرگ، مرگ، خودآگاهی، عزت، معنی و بی محتوایی، استقلال و انتخاب و روابط است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. Yet those who oppose organized religion may be missing out on some of the best tools for staving off meaninglessness.
[ترجمه گوگل]با این حال، کسانی که مخالف مذهب سازمان‌یافته هستند، ممکن است برخی از بهترین ابزارها را برای جلوگیری از بی‌معنی از دست بدهند
[ترجمه ترگمان]با این حال، آن هایی که با مذهب سازمان یافته مخالف هستند ممکن است در برخی از بهترین ابزارهایی که برای دور کردن بی معنایی هستند، گم شوند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

انگلیسی به انگلیسی

• purposelessness, insignificance, state of lacking all value

پیشنهاد کاربران

پوچی. بی معنایی
مثال:
It talks about meaninglessness "You are just an accident.
آن درباره پوچی {و بی معنایی} صحبت می کند. شما فقط یک تصادف هستید.
پوچی

بپرس