marketability

/ˌmɑːrkətəˈbɪləti//ˈmɑːkɪtəbl̩/

قابلیت عرضه در بازار

جمله های نمونه

1. When it comes to marketability, some things just naturally work against baseball players.
[ترجمه گوگل]وقتی صحبت از بازارپذیری به میان می آید، برخی چیزها به طور طبیعی علیه بازیکنان بیسبال کار می کنند
[ترجمه ترگمان]وقتی نوبت به marketability می رسد، برخی چیزها به طور طبیعی علیه بازیکنان بیسبال کار می کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. It is always advisable to check on marketability as it can be tight for some smaller issues.
[ترجمه گوگل]همیشه توصیه می‌شود که بازارپذیری را بررسی کنید، زیرا ممکن است برای برخی مسائل کوچک‌تر سخت باشد
[ترجمه ترگمان]همیشه توصیه می شود که marketability را بررسی کنید چون ممکن است برای برخی مسائل کوچک دشوار باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. So this fall, he will sharpen his marketability at Rutgers' new master's program in Jewish studies (think teaching, museums and fund-raising in the Jewish community).
[ترجمه گوگل]بنابراین، در پاییز امسال، او قابلیت فروش خود را در برنامه کارشناسی ارشد جدید راتگرز در مطالعات یهودی (تدریس، موزه ها و جمع آوری کمک های مالی در جامعه یهودی) افزایش خواهد داد
[ترجمه ترگمان]پس این سقوط، او marketability خود را در برنامه استاد دانشگاه Rutgers در مطالعات یهودی (فکر کردن به تدریس، موزه ها و جمع آوری پول در جامعه یهود)تقویت خواهد کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. The basic requirement of such assets is marketability.
[ترجمه گوگل]نیاز اساسی این گونه دارایی ها بازارپذیری است
[ترجمه ترگمان]ملزومات اساسی این دارایی ها marketability است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Examples of legitimate political issues include decisions on marketability, customer satisfaction, business impact, and so on.
[ترجمه گوگل]نمونه هایی از مسائل سیاسی مشروع شامل تصمیم گیری در مورد بازارپذیری، رضایت مشتری، تاثیر تجاری و غیره است
[ترجمه ترگمان]نمونه هایی از مسائل سیاسی قانونی عبارتند از تصمیماتی در مورد marketability، رضایت مشتری، تاثیر کسب وکار، و غیره
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. That has helped the building's marketability even as the Philadelphia area's office market hasn't fully recovered.
[ترجمه گوگل]این امر به بازارپذیری ساختمان کمک کرده است، حتی با وجود اینکه بازار اداری منطقه فیلادلفیا به طور کامل احیا نشده است
[ترجمه ترگمان]این مساله به the ساختمان هم کمک کرده است، حتی به این دلیل که بازار دفتر فیلادلفیا کاملا بهبود نیافته است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. "If we weren't making decisions based on marketability, John Malkovich would be in every movie," a top studio marketer says.
[ترجمه گوگل]یک بازاریاب برتر استودیویی می‌گوید: «اگر ما بر اساس بازارپذیری تصمیم نمی‌گرفتیم، جان مالکوویچ در هر فیلمی حضور داشت
[ترجمه ترگمان]یک بازاریاب ارشد می گوید: \" اگر ما براساس marketability تصمیم نگرفته بودیم، جان Malkovich در هر فیلم خواهد بود \"
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Assets are imperfect substitutes because they possess different characteristics with respect to liquidity, marketability and profitability.
[ترجمه گوگل]دارایی ها جایگزین های ناقصی هستند زیرا دارای ویژگی های متفاوتی از نظر نقدینگی، بازارپذیری و سودآوری هستند
[ترجمه ترگمان]دارایی ها جایگزین ناقص هستند زیرا دارای ویژگی های متفاوتی نسبت به نقدینگی، marketability و سودآوری هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. By championing the program, the technical colleges have garnered political stature and marketability.
[ترجمه گوگل]با حمایت از این برنامه، دانشکده‌های فنی جایگاه سیاسی و بازارپذیری را به دست آورده‌اند
[ترجمه ترگمان]با دفاع از این برنامه، دانشکده های فنی جایگاه سیاسی و marketability کسب کرده اند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. The Anning Valley Agricultural Development Project aims at increasing the agricultural production and marketability in the area, with a particular emphasis at reducing poverty.
[ترجمه گوگل]پروژه توسعه کشاورزی Anning Valley با هدف افزایش تولیدات کشاورزی و بازارپسندی در منطقه، با تاکید ویژه بر کاهش فقر انجام می شود
[ترجمه ترگمان]هدف از پروژه توسعه کشاورزی دره Anning، افزایش تولید کشاورزی و marketability در این منطقه با تاکید ویژه بر کاهش فقر است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Circulation of commodities domain is China carries on the marketability reform most early the domain.
[ترجمه گوگل]دامنه گردش کالاها در چین اصلاحات بازارپذیری را در اوایل دامنه انجام می دهد
[ترجمه ترگمان]گردش دامنه کالا در چین، بیشتر در اوایل این حوزه در حال انجام اصلاحات marketability می باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Facing our country insurance industry with the new situation which international will connect rails, the premium rate marketability of motor vehicle insurance is inevitable.
[ترجمه گوگل]در مواجهه با صنعت بیمه کشورمان با وضعیت جدیدی که بین المللی ریل را به هم متصل می کند، بازارپسندی نرخ حق بیمه بیمه وسایل نقلیه موتوری اجتناب ناپذیر است
[ترجمه ترگمان]با روبرو شدن با صنعت بیمه کشور ما با موقعیت جدید که خط آهن را به هم متصل خواهد کرد، نرخ بیمه عمر بیمه وسایل نقلیه موتوری اجتناب ناپذیر است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. To deepen the tariff reform it is considered that the principle target for reform is to establish the tariff mechanism applicable to market economy and to realize the tariff marketability.
[ترجمه گوگل]برای تعمیق اصلاح تعرفه، هدف اصلی اصلاحات، ایجاد مکانیسم تعرفه قابل اعمال در اقتصاد بازار و تحقق بازارپذیری تعرفه در نظر گرفته می‌شود
[ترجمه ترگمان]برای عمیق تر کردن اصلاحات تعرفه ها، در نظر گرفته شده است که هدف اصلی اصلاحات، ایجاد مکانیزم تعرفه برای اقتصاد بازار و درک تعرفه های گمرکی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Especially when your job prospects aren't that bright, you might be more willing to forgo two years in the workforce to get more education to increase your marketability.
[ترجمه گوگل]مخصوصاً زمانی که چشم انداز شغلی شما چندان روشن نیست، ممکن است تمایل بیشتری داشته باشید که دو سال از نیروی کار خود را رها کنید تا تحصیلات بیشتری کسب کنید تا بازارپسندی خود را افزایش دهید
[ترجمه ترگمان]به خصوص وقتی که چشم انداز شغلی شما روشن نیست، شما ممکن است تمایل بیشتری داشته باشید که از دو سال در نیروی کار صرف نظر کرده و آموزش بیشتری برای افزایش marketability خود داشته باشید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

انگلیسی به انگلیسی

• ease with which a certain product can be purchased or sold; ease with which a marketing strategy for a certain product can be developed

پیشنهاد کاربران

امکان بازاریابی/ امکان عرضه در بازار
قابلیت بازاریابی

بپرس