malign

/məˈlaɪn//məˈlaɪn/

معنی: بد نهاد، بدخیم، بدخواهی کردن، بد نام کردن
معانی دیگر: بدگویی کردن (از)، تهمت زدن (به)، چفته زدن، سعایت کردن، سخن چینی کردن، خبیث، بدفرجام، اهریمنی، بدجنسی کردن، سونیت نشان دادن، مضر، زیانبخش، طب بدخیم

بررسی کلمه

فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: maligns, maligning, maligned
• : تعریف: to speak badly of; defame; slander.
مترادف: calumniate, defame, denigrate, libel, slander, smear, smirch, traduce, vilify
متضاد: compliment, laud, praise
مشابه: abuse, anathematize, besmirch, blacken, deprecate, discredit, disparage, impugn, revile, run down, soil, stigmatize, sully, tarnish, wrong

- The politician complained that she had been maligned by the press.
[ترجمه گوگل] این سیاستمدار شکایت کرد که توسط مطبوعات مورد بدگویی قرار گرفته است
[ترجمه ترگمان] این سیاست مدار شکایت داشت که او توسط مطبوعات مورد انتقاد قرار گرفته است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- Some parents maligned the teacher and tried to get him fired.
[ترجمه گوگل] برخی از والدین معلم را بدگویی کردند و سعی کردند او را اخراج کنند
[ترجمه ترگمان] برخی از والدین از معلم انتقاد کردند و سعی کردند او را اخراج کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
صفت ( adjective )
مشتقات: malignly (adv.), maligner (n.)
• : تعریف: evil in intent, effect, or character.
مترادف: baleful, baneful, evil, injurious, malefic, maleficent, malevolent, pernicious, sinister, spiteful, venomous, virulent, wicked
متضاد: benevolent, benign, kind
مشابه: bad, black-hearted, harmful, malicious, ominous, vicious

- The letters were obviously sent with malign intent.
[ترجمه گوگل] بدیهی است که نامه ها با نیت بدی ارسال شده اند
[ترجمه ترگمان] پیدا بود که نامه ها با مقاصد شیطانی فرستاده شده اند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. a malign influence
اثر سو،تاثیر اهریمنی

2. Foreign domination had a malign influence on local politics.
[ترجمه گوگل]سلطه خارجی تأثیر بدی بر سیاست محلی داشت
[ترجمه ترگمان]استیلای خارجی بر سیاست محلی تاثیر ناگواری بر جای گذاشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. She describes pornography as 'a malign industry'.
[ترجمه گوگل]او پورنوگرافی را به عنوان یک صنعت بدخیم توصیف می کند
[ترجمه ترگمان]او پورنوگرافی را به عنوان یک صنعت فاسد توصیف می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. Your behaviours exercised a malign influence on the children.
[ترجمه گوگل]رفتارهای شما تأثیر بدی روی بچه ها گذاشت
[ترجمه ترگمان]رفتار شما تاثیر بد رفتاری بر روی کودکان دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. A malign child of the Cold War who had once been the uncrowned underworld king of Berlin.
[ترجمه گوگل]کودکی بدجنس در دوران جنگ سرد که زمانی پادشاه جهان اموات برلین بوده است
[ترجمه ترگمان]بچه بدی از جنگ سرد که زمانی پادشاه دنیای زیرزمینی برلین بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. What destroys us most effectively is not a malign fate but our own capacity for self-deception and for degrading our own best self. George Eliot
[ترجمه گوگل]آنچه ما را به طور مؤثر نابود می کند، سرنوشت بدی نیست، بلکه توانایی خودمان برای خودفریبی و تحقیر بهترین خودمان است جورج الیوت
[ترجمه ترگمان]چیزی که ما را به طور موثر نابود می کند سرنوشت بد نیست، بلکه توانایی خود برای خودفریبی و تحقیر کردن بهترین خود ماست جورج الیوت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. I wish to malign no one.
[ترجمه گوگل]من می خواهم به هیچ کس بدگویی نکنم
[ترجمه ترگمان] من دوست دارم کسی رو بدنام کنم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. The alliance, whether viewed as divine or malign, was formally enshrined in the School Certificate examination defined in 191
[ترجمه گوگل]این اتحاد، چه خدایی و چه بدخواهانه در نظر گرفته شود، به طور رسمی در آزمون گواهینامه مدرسه که در سال 191 تعریف شده بود، گنجانده شد
[ترجمه ترگمان]این اتحاد، چه به عنوان یک موهبت الهی یا بد تلقی می شد، رسما در امتحان گواهی مدرسه که در ۱۹۱ تعریف شد، شمرده شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. The malign effects suffered by inbred animals show how evolution can exploit hidden diversity.
[ترجمه گوگل]اثرات بدخیم متحمل شده توسط حیوانات همزاد نشان می دهد که چگونه تکامل می تواند از تنوع پنهان بهره برداری کند
[ترجمه ترگمان]اثرات زیانبار ناشی از حیوانات خالص نشان می دهد که چگونه سیر تکاملی می تواند از تنوع پنهانی بهره برداری کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. The malign coincidence that led to the tragedy was made clear by accident investigators' measurements.
[ترجمه گوگل]تصادف بدی که منجر به این تراژدی شد با اندازه گیری های بازرسان تصادف روشن شد
[ترجمه ترگمان]تصادف malign که منجر به این تراژدی شد توسط محققان تصادف به وضوح مشخص شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Many displayed the malign green of corruption, the verdigris of spiritual gangrene.
[ترجمه گوگل]بسیاری از آنها رنگ سبز بد فساد و سرگیجه قانقاریا معنوی را به نمایش گذاشتند
[ترجمه ترگمان]بسیاری سبز رنگ از فساد، the of روحی را نمایش دادند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. You malign a generous person when you call him stingy.
[ترجمه گوگل]وقتی یک فرد سخاوتمند را خسیس خطاب می کنید، بد می کنید
[ترجمه ترگمان]تو آدم سخاوتمندی بودی وقتی بهش میگی خسیس
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. She gave him a malign look.
[ترجمه گوگل]نگاه بدی به او انداخت
[ترجمه ترگمان]نگاه شیطنت آمیزی به او انداخت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Malign fate had broken their necks, perhaps, but never their hearts.
[ترجمه گوگل]سرنوشت بد، شاید گردنشان را شکسته بود، اما هرگز دلشان را شکست
[ترجمه ترگمان]شاید سرنوشت malign، گردن های خود را شکسته بود، اما هیچ وقت hearts را از دست نداده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

بد نهاد (صفت)
malign, ill-sorted, malevolent

بدخیم (صفت)
malign, virulent, malignant

بدخواهی کردن (فعل)
malign

بد نام کردن (فعل)
vilify, blemish, attaint, asperse, defame, denigrate, malign, traduce, calumniate, lynch

انگلیسی به انگلیسی

• slander, make evil and untrue statements about another
evil, harmful
if you malign someone, you say unpleasant and untrue things about them; a formal word.
malign behaviour is intended to harm someone; a formal word.

پیشنهاد کاربران

هزاره: بدگویی کردن از، بدِ . . . کسی را گفتن - بی آبروکردن، بی حیثیت کردن، آبروی . . . را بردن - بدنام کردن
شرارت کردن، بدجنسی کردن
زشت یاد. [ زِ ] ( اِ مرکب ) غیبت بود به بدی. ( لغت فرس اسدی چ اقبال ص 107 ) . بد یاد کردن است که غیبت و بدگویی و خبث کسی کردن باشد. ( برهان ) . بمعنی یاد کردن به بدی و زشتی که به تازی غیبت گویند. ( از انجمن آرا ) ( آنندراج ) ( از شرفنامه منیری ) ( از فرهنگ رشیدی ) . غیبت کردن. ( صحاح الفرس ) ( اوبهی ) . غیبت و بدگویی از کسی و نمامی. ( ناظم الاطباء ) . و به عرف خبث گویند. ( فرهنگ رشیدی ) . گفتار بد درباره کسی. غیبت. ( فرهنگ فارسی معین ) :
...
[مشاهده متن کامل]

بتو بازگردد غم عاشقی
نگارا مکن بیش از این زشت یاد.
رودکی ( از لغت فرس اسدی چ اقبال ص 107 ) . و رجوع به ماده بعد شود.
زشت یاد کردن. [ زِ ک َ دَ ] ( مص مرکب ) پشت سر کسی بد گفتن. غیبت کردن. ( فرهنگ فارسی معین ) . رجوع به ماده قبل شود.

🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : malign
✅️ اسم ( noun ) : malignancy
✅️ صفت ( adjective ) : malign / malignant
✅️ قید ( adverb ) : malignantly / malignly
شرور یا شریر
[adj]
مضر، زیانبخش، خباثت آلود
Foreign 💥malign💥 influence is an enduring challenge facing our country, ” Director of National Intelligence Avril Haines said in March
1 - زیانبار، مخرب
2 - بطرز غیرمنصفانه مورد نقد قرار دادن
خبیث
شوم
مغرض
بدخواهانه، شیطانی
شوم
بدنام کردن
بدخواهانه
Malign activities : اقدامات بدخواهانه
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١١)

بپرس