malaise

/mæˈleɪz//mæˈleɪz/

معنی: ناراحتی، بی قراری، احساس مرض
معانی دیگر: احساس ناخوشی، بیمارگونگی، کسالت، رخوت، malease طب ناراحتی، احساس مر­

بررسی کلمه

اسم ( noun )
• : تعریف: a state or condition of feeling generally unwell, mentally depressed, sluggish, or uneasy.
مترادف: discomfort, disquiet, feebleness, infirmity, uneasiness
مشابه: angst, anxiety, disease, distress, illness, malady, nausea, sickness

- She's been in a malaise since she lost her baby, and she hasn't felt up to returning to work.
[ترجمه گوگل] او از زمانی که نوزادش را از دست داده است در حالت ناخوشی به سر می‌برد و حوصله بازگشت سر کار را نداشته است
[ترجمه ترگمان] از زمانی که بچه اش را از دست داده، دچار سرگیجه شده، و هنوز هم احساس نکرده بود که به کارش برگشته است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. menstruation gives rise to a characteristic malaise in some women
قاعدگی در برخی زنان موجب بیمارگونگی ویژه ای می شود.

2. You can see signs of malaise in our office.
[ترجمه گوگل]شما می توانید علائم ناخوشی را در دفتر ما مشاهده کنید
[ترجمه ترگمان]شما می توانید نشانه هایی از ضعف در دفتر ما را مشاهده کنید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. He complained of depression, headaches and malaise.
[ترجمه گوگل]او از افسردگی، سردرد و بی حالی شکایت داشت
[ترجمه ترگمان]او از افسردگی، سردرد و ضعف شکایت داشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. He was afflicted by the modern malaise of instability and a fear of life.
[ترجمه گوگل]او از کسالت مدرن ناشی از بی ثباتی و ترس از زندگی رنج می برد
[ترجمه ترگمان]او تحت تاثیر ضعف مدرن بی ثباتی و ترس از زندگی قرار گرفته بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. One factor contributing to this malaise is the buildup of lactic acid in the muscles that can follow heavy drinking.
[ترجمه گوگل]یکی از عواملی که به این ضعف کمک می کند، تجمع اسید لاکتیک در عضلات است که می تواند به دنبال نوشیدن زیاد الکل باشد
[ترجمه ترگمان]یکی از عواملی که به این ضعف کمک می کند، تجمع اسید لاکتیک در ماهیچه ها است که به دنبال نوشیدنی سنگین هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. The first sign of illness is a malaise no worse than influenza.
[ترجمه گوگل]اولین علامت بیماری کسالتی است که بدتر از آنفولانزا نیست
[ترجمه ترگمان]اولین نشانه بیماری، یک ضعف است، نه بدتر از آنفولانزا
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. All the signs of this malaise are here, strewn about like empty Guinness cans on a Sunday morning.
[ترجمه گوگل]همه نشانه‌های این بی‌حالی اینجاست، مثل قوطی‌های خالی گینس در صبح یکشنبه
[ترجمه ترگمان]همه نشانه های این ضعف در اینجا وجود دارند که مانند قوطی های خالی گینس در صبح روز یکشنبه پخش شده اند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. It is a malaise that affects both intellectuals and the masses.
[ترجمه گوگل]این کسالتی است که هم روشنفکران و هم توده ها را تحت تأثیر قرار می دهد
[ترجمه ترگمان]این یک بیقراری است که هم روشنفکران و هم توده های مردم را تحت تاثیر قرار می دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Their collective mood had found its cellar, a malaise like a ladder they had descended rung by rung.
[ترجمه گوگل]خلق و خوی جمعی آنها سرداب خود را پیدا کرده بود، کسالتی مانند نردبانی که پله به پله پایین آمده بودند
[ترجمه ترگمان]خلق و خوی دسته جمعی آن ها در سرداب پیدا کرده بود، و مثل نردبانی که از پله پایین آمده بود، احساس سرگیجه می کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. The malaise had spread countrywide however.
[ترجمه گوگل]با این حال، ناخوشی در سراسر کشور گسترش یافته بود
[ترجمه ترگمان]با این حال، این ضعف در سراسر کشور گسترش یافت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. The essence of this constitutional malaise was the changing attitude of the young towards those in authority.
[ترجمه گوگل]جوهره این ضعف قانون اساسی تغییر نگرش جوانان نسبت به صاحبان قدرت بود
[ترجمه ترگمان]ماهیت این ضعف قانون اساسی، نگرش در حال تغییر جوانان به سمت کسانی بود که در قدرت بودند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. A feeling of malaise which had beset him earlier, and which he had blamed on the news from Oxford, persisted.
[ترجمه گوگل]احساس کسالتی که قبلاً او را احاطه کرده بود و اخبار آکسفورد را سرزنش می کرد، همچنان ادامه داشت
[ترجمه ترگمان]احساس of که قبلا او را به ستوه آورده بود، و این خبر از آکسفورد را به خود گرفته بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Weary of the general air of malaise in the Observer office, she had written round.
[ترجمه گوگل]خسته از حال و هوای ناخوشایند در دفتر آبزرور، دور نوشته بود
[ترجمه ترگمان]خسته و خسته از هوای عمومی، در دفتر Observer، خود را به آن نوشته بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. The malaise about a shared intellectual and literary culture was short-lived, the product of passing confrontation.
[ترجمه گوگل]ناراحتی در مورد فرهنگ مشترک فکری و ادبی کوتاه مدت بود و محصول تقابل گذرا بود
[ترجمه ترگمان]ضعف در مورد یک فرهنگ فکری و فکری مشترک، کوتاه مدت و محصول برخورد گذرا بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

ناراحتی (اسم)
ailment, irritation, discomfort, turmoil, worriment, inconvenience, disturbance, discomfiture, disquietude, inquietude, discommodity, incommodity, malaise

بی قراری (اسم)
disquiet, unrest, worry, disquietude, inquietude, fidget, malaise, mutability, dysphoria, fidgetiness

احساس مرض (اسم)
malaise

انگلیسی به انگلیسی

• weakness or general discomfort caused by an illness; feeling of unease, uneasiness
malaise is a state in which you feel dissatisfied or unhappy but do not know exactly what is wrong; a formal word.

پیشنهاد کاربران

بی حالی ، احساس رخوت
تشویش، نگرانی
ناخوشی
Gotta stay awake, gotta try and shake off this creeping "malaise
باید بیدار بمانم ، باید تلاش کنم ، باید این "مرض" ( بیحالی ، احساس رخوت ) " که در تنم در حال خزیدن است را بتکانم ( خودم را از آن برهانم )
احساسِ مرض یا ناراحتی
( ناشی از عدم رضایت از وضع موجود و عدم توانایی در تغییر آن )
کسالت روانی
احساس بیماری ( جسمی ) ، ناراحتی ، بی قراری.
مثال : . She suffered from a malaise that kept her from enjoying the party

بپرس