make an arrangement

پیشنهاد کاربران

make arrangements for
ترتیبات کاری را مهیا کردن . مثلا ترتیبات ملاقات . ترتیبات یک جشن رامهیا کردن . ترتیبات سفر رامهیا کردن.
I will make arrangements for you two to meet this week.
من ترتیبی خواهم داد برای شما دو نفر تا این هفته دیدار کنید.
...
[مشاهده متن کامل]

برنامه ریزی برای انجام کاری. . . . . .
We will make arrangements to be there on time.
ما برنامه ریزی خواهیم کرد که سروقت انجا باشیم.
بمعنی هماهنگی برای چیزی. . . . .
I will make arrangements with Fred for the loan
من با فرد برای وام هماهنگ خواهم کرد.

The school made some arrangements for pupils with special needs
make an arrangement:
تدارک چیدن

بپرس