majordomo


معنی: پیشکار، ناظر، خوانسالار، بزرگتر خانه، وکیل خرج، متصدی امور خانوادگی
معانی دیگر: ابدار، (در کاخها و خانه های اشرافی) سرپیشخدمت، مباشر کل، متصدی امور خانوادگی دراسپانیا و ایتالیا، ناظر، خوان سالار

بررسی کلمه

اسم ( noun )
حالات: major-domos
• : تعریف: the chief steward or butler in a royal household.

جمله های نمونه

1. Can you ask the majordomo in the hotel to get tickets for the tennis match?
[ترجمه گوگل]آیا می توانید از ماژوردومو در هتل بخواهید که بلیط مسابقه تنیس را تهیه کند؟
[ترجمه ترگمان]میتونی یه وکیل توی هتل بپرسی تا برای مسابقه تنیس بلیط بگیره؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. Liveried guards admitted the majordomo and those he escorted into the marble pineapple.
[ترجمه گوگل]نگهبانان لیورید ماژوردومو و کسانی را که او همراهی می کرد در آناناس مرمری پذیرفتند
[ترجمه ترگمان]نگهبان های مسلح وکیل و کسانی که همراه او بودند به سمت آناناس مرمر رفتند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. Meh'Lindi moved closer to the majordomo, her fingers flexing.
[ترجمه گوگل]مه لیندی به ماژوردومو نزدیک تر شد، انگشتانش خم شدند
[ترجمه ترگمان]Meh به وکیلش نزدیک شد و انگشت هایش را باز کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. Distraught, the fat majordomo was bustling into the pineapple.
[ترجمه گوگل]ماژوردومو چاق پریشان در میان آناناس شلوغ بود
[ترجمه ترگمان]مرد چاق با عجله به سمت آناناس رفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Majordomo allows a group of people to join or quit a mailing list dedicated to a specific topic.
[ترجمه گوگل]Majordomo به گروهی از افراد اجازه می دهد تا به لیست پستی اختصاص داده شده به یک موضوع خاص بپیوندند یا از آن خارج شوند
[ترجمه ترگمان]Majordomo به گروهی از افراد اجازه می دهد که یک فهرست پستی که به یک موضوع خاص اختصاص دارد را ترک یا ترک کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. In the final analysis, as the majordomo of the commercial bank, in touch on the problem of banking whole interest, the arm ancon that silver-colored inspect meets to in abduct is very normal also.
[ترجمه گوگل]در تجزیه و تحلیل نهایی، به عنوان ماژوردومو بانک تجاری، در ارتباط با مشکل کل سود بانکی، بازویی که بازرسی نقره‌ای رنگ در هنگام ربودن با آن مواجه می‌شود نیز بسیار عادی است
[ترجمه ترگمان]در تجزیه و تحلیل نهایی، به عنوان the بانک تجاری، با توجه به مساله منافع بانکی، دست ancon که بازرسی به رنگ نقره ای را برآورده می کند، هم چنین امری عادی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Here is the letter to majordomo.
[ترجمه گوگل]در اینجا نامه به majordomo است
[ترجمه ترگمان]این نامه به عهده وکیل است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. To cooperate the Financial Majordomo to check Accounts receivable and Advance Payment at the end of the month.
[ترجمه گوگل]برای همکاری با Majordomo مالی برای بررسی حساب های دریافتنی و پیش پرداخت در پایان ماه
[ترجمه ترگمان]برای هم کاری با Majordomo مالی برای چک کردن حساب های دریافتنی و پرداخت پیش از پرداخت در پایان ماه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. The majordomo tried to convince him, and the gardeners also pressed, but Rezak remained stubborn.
[ترجمه گوگل]ماژوردومو سعی کرد او را متقاعد کند و باغبانان نیز فشار آوردند، اما رضاک سرسخت ماند
[ترجمه ترگمان]majordomo سعی کردند او را قانع کنند، و the نیز پافشاری کردند، ولی Rezak همچنان سرسخت باقی ماند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Wang with "the community majordomo " the reflection, recently, had over 30 year-old man, runs up to their courtyard to look for the child every other day.
[ترجمه گوگل]وانگ با "جامعه ماژوردومو" انعکاس، اخیرا، بیش از 30 ساله مرد، اجرا می شود تا به حیاط خود را به دنبال کودک یک روز در میان
[ترجمه ترگمان]وانگ با \"انجمن majordomo\"، به تازگی، بیش از ۳۰ سال داشت که به حیاط آن ها دویده بود تا هر روز به دنبال کودک بگردد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. My project was recognized by the department majordomo, but he change the part of it.
[ترجمه گوگل]پروژه من توسط ماژوردومو بخش به رسمیت شناخته شد، اما او بخشی از آن را تغییر داد
[ترجمه ترگمان]پروژه من توسط بخش majordomo به رسمیت شناخته شد، اما او بخشی از آن را تغییر داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. I should act majordomo everyday, at that time everyday two phones, go receiving ceaselessly.
[ترجمه گوگل]من باید ماژوردومو هر روز عمل می کنم، در آن زمان هر روز دو گوشی، بی وقفه دریافت می کنند
[ترجمه ترگمان]من باید هر روز در آن زمان دو تلفن هر روز به طور مداوم عمل کنم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. This paper expounds the central position of majordomo in project from the base diathesis and the capability of integrated management and harmonize, which a majordomo for project should have.
[ترجمه گوگل]این مقاله موقعیت مرکزی ماژوردومو در پروژه را از دیاتز پایه و قابلیت مدیریت و هماهنگی یکپارچه، که ماژوردومو برای پروژه باید داشته باشد، تشریح می کند
[ترجمه ترگمان]این مقاله به بحث در مورد موقعیت مرکزی of در پروژه از the پایه و قابلیت مدیریت یکپارچه و هماهنگی، که یک majordomo برای پروژه باید داشته باشد، می پردازد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. And his majordomo of quality said that he would exchange a new pair of shoes and send to me as long as I sent the shoes to them.
[ترجمه گوگل]و ماژوردومو کیفیتش گفت که تا زمانی که کفش را برایشان بفرستم یک جفت کفش جدید عوض می کند و برای من می فرستد
[ترجمه ترگمان]و majordomo حاکی از آن بود که او یک جفت کفش جدید مبادله خواهد کرد و تا زمانی که من کفش هایم را برای آن ها فرستادم به من خواهند داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

پیشکار (اسم)
agent, steward, chamberlain, majordomo

ناظر (اسم)
proctor, supervisor, superintendent, warden, bailiff, steward, chamberlain, majordomo, bystander, overseer, viewer, spectator, surveillant, butler, onlooker, looker on, controller, intendant, manciple

خوانسالار (اسم)
steward, majordomo, sewer, house steward

بزرگتر خانه (اسم)
majordomo

وکیل خرج (اسم)
steward, majordomo

متصدی امور خانوادگی (اسم)
majordomo

تخصصی

[کامپیوتر] برنامه ای که غالباً برای نگهداری فهرستهای پستی در سیستمهای UNIX به کار می رود. major-domo در یک خانه ی اشرافی پیشکار تمام خدمتکاران است . بر خلاف listserv .

انگلیسی به انگلیسی

• manager of a household
a major-domo is the chief servant in charge of the other servants in a large house; an old-fashioned word.

پیشنهاد کاربران

بپرس