maintain

/menˈteɪn//meɪnˈteɪn/

معنی: حمایت کردن از، ادامه دادن، نگه داری کردن، حفظ کردن، نگه داشتن، برقرار داشتن، ابقا کردن، مدعی بودن
معانی دیگر: در حالت فعلی نگهداشتن، خرجی دادن به، نگهداری از، نیک داری کردن، معتقد بودن، ادعا کردن، (روی عقیده و غیره) ایستادگی کردن

بررسی کلمه

فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: maintains, maintaining, maintained
مشتقات: maintainable (adj.), maintainer (n.)
(1) تعریف: to keep in existence; continue without making changes.
مترادف: continue, sustain
متضاد: alter, change, discontinue, sever
مشابه: keep, observe, preserve, prolong, retain, uphold

- We maintained our high school friendship for many years.
[ترجمه امیرمحمد مرزانی] ما سالهای زیادی رابطه دروستانه دروان دبیرستان را حفظ کردیم
|
[ترجمه گوگل] ما دوستی دوران دبیرستان خود را برای سالها حفظ کردیم
[ترجمه ترگمان] ما دوستی دبیرستانی خود را چندین سال حفظ کردیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- They maintained their agreement although neither side was happy with it.
[ترجمه گوگل] آنها توافق خود را حفظ کردند اگرچه هیچ یک از طرفین از آن راضی نبودند
[ترجمه ترگمان] آن ها توافق خود را حفظ کردند، هر چند که هیچ یک از طرفین از آن راضی نبودند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- I couldn't maintain my interest in the novel, so I stopped reading it.
[ترجمه امین صالح] من نتوانستم علاقه خود به رمان را کنترل کنم. بنابرین خواندنش را متوقف کردم
|
[ترجمه شان] من از خواندن این نوول ( داستان کوتاه ) دست برداشتم، زیرا علاقه ( گرایشم ) را به آن نتوانستم حفظ کنم.
|
[ترجمه Sina] من نتونستم علاقه ام به رمان خوندن رو حفظ کنم ، واسه همین دست از مطالعه کردنش برداشتم
|
[ترجمه گوگل] نمی‌توانستم علاقه‌ام به رمان را حفظ کنم، بنابراین خواندن آن را متوقف کردم
[ترجمه ترگمان] نمی توانستم علاقه خود را در رمان حفظ کنم، برای همین دست از خواندن آن برداشتم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: to keep in good condition.
مترادف: keep, take care of
متضاد: neglect
مشابه: manage, preserve, retain, sustain, tend

- It's expensive to maintain a boat.
[ترجمه Matin] نگه داری از یه قایق هزینه بره
|
[ترجمه گوگل] نگهداری از قایق گران است
[ترجمه ترگمان] نگه داشتن یک قایق خیلی گرونه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: to pay the expenses for or of.
مترادف: provide for, support, sustain
مشابه: avouch, keep, patronize, take care of

- They have little money with which to maintain the household.
[ترجمه مهدی] آنها برای تامین کردن خرجی منزل پول کمی داشتند.
|
[ترجمه گوگل] آنها پول کمی برای نگهداری از خانه دارند
[ترجمه ترگمان] آن ها پولی ندارند که بتوانند خانواده را حفظ کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(4) تعریف: to declare; assert.
مترادف: affirm, assert, aver, hold to, insist, uphold
مشابه: allege, argue, asseverate, attest, avouch, claim, contend, declare, defend, hold, justify, plead, protest, say

- I maintain that your conclusions are false.
[ترجمه گوگل] من معتقدم که نتیجه گیری شما نادرست است
[ترجمه ترگمان] من عقیده دارم که نتیجه گیری های تو غلط است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- The suspect still maintains his innocence despite evidence to the contrary.
[ترجمه گوگل] با وجود شواهد خلاف این، مظنون همچنان بر بی گناهی خود تاکید می کند
[ترجمه ترگمان] این مظنون همچنان با وجود شواهد مخالف، بی گناهی خود را حفظ می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. maintain your speed at 100 kilometers per hour
سرعت خودت را روی صد کیلومتر در ساعت ثابت نگه دار.

2. they maintain a price umbrella over the entire food industry
آنها همه ی صنایع غذایی را زیر چتر نظارت بر قیمت ها قرار داده اند.

3. to maintain discipline
انضباط را حفظ کردن

4. to maintain law and order
نظم و قانون عمومی را حفظ کردن

5. in order to maintain the balance of power
برای حفظ برابری نیروها

6. some people still maintain that the earth is flat
برخی از مردم هنوز معتقدند که زمین مسطح است.

7. we wish to maintain our friendly relations with them
ما خواستار حفظ روابط دوستانه با آنها هستیم.

8. eat enough food to maintain your health
آنقدر خوراک بخور که سلامتی خود را حفظ کنی.

9. people wish not only to maintain their present standard of living but to raise it too
مردم نه تنها می خواهند سطح زندگی فعلی خود را حفظ کنند بلکه می خواهند آن را بالاتر هم ببرند.

10. will america be able to maintain its domination in computer technology?
آیا امریکا خواهد توانست برتری خود را در تکنولوژی کامپیوتر حفظ کند؟

11. his income is not enough to maintain two wives and seven children
درآمد او برای نگهداری از دو زن وهفت فرزند کافی نیست.

12. some argue that the existance of the atomic bomb has helped to maintain peace
برخی استدلال می کنند که وجود بمب اتمی به نگهداشتن صلح کمک کرده است.

13. Quite a number of young people maintain that money is a passport to happiness.
[ترجمه گوگل]تعداد زیادی از جوانان معتقدند که پول پاسپورت خوشبختی است
[ترجمه ترگمان]تعداد زیادی از جوانان معتقدند که پول یک گذرنامه برای شادی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. There are many people who wish to maintain the status quo.
[ترجمه گوگل]افراد زیادی هستند که مایل به حفظ وضعیت موجود هستند
[ترجمه ترگمان]افراد زیادی وجود دارند که می خواهند وضعیت موجود را حفظ کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. Vitamin C helps maintain healthy connective tissue.
[ترجمه گوگل]ویتامین C به حفظ بافت همبند سالم کمک می کند
[ترجمه ترگمان]ویتامین C به حفظ بافت ارتباطی سالم کمک می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

16. We aim to maintain high standards of customer care.
[ترجمه گوگل]هدف ما حفظ استانداردهای بالای مراقبت از مشتری است
[ترجمه ترگمان]هدف ما حفظ استانداردهای بالای مراقبت از مشتری است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

17. Throughout life's complications, you should maintain such a sense of elegance.
[ترجمه گوگل]در طول مشکلات زندگی، شما باید چنین حس ظرافت را حفظ کنید
[ترجمه ترگمان]در طول مشکلات زندگی باید این حس ظرافت را حفظ کنید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

18. They must do their best to maintain sales at their usual rate.
[ترجمه گوگل]آنها باید تمام تلاش خود را برای حفظ فروش در نرخ معمول خود انجام دهند
[ترجمه ترگمان]آن ها باید نهایت تلاش خود را بکنند تا فروش را با نرخ معمول خود حفظ کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

19. She has managed to maintain her youthful appearance.
[ترجمه گوگل]او توانسته ظاهر جوان خود را حفظ کند
[ترجمه ترگمان]او توانسته بود ظاهر جوانی خود را حفظ کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

20. It is important to maintain strict confidentiality at all times.
[ترجمه گوگل]مهم است که همیشه محرمانه نگه دارید
[ترجمه ترگمان]مهم است که در تمام زمان ها محرمانه بودن را حفظ کنید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

21. Whatever may betide, maintain your courage.
[ترجمه گوگل]هر چه در راه است، شجاعت خود را حفظ کنید
[ترجمه ترگمان]تقدیر هرچه باشد، شجاعت خود را حفظ کنید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

حمایت کردن از (فعل)
assist, protect, vindicate, maintain, sustain, uphold

ادامه دادن (فعل)
further, run, bring on, keep, maintain, continue, hang on, carry on, extend, hold over, run on

نگهداری کردن (فعل)
patronize, ward, keep, protect, maintain, upkeep, conserve

حفظ کردن (فعل)
keep, protect, maintain, secure, fence, retain, memorize, preserve

نگه داشتن (فعل)
hold, prop, maintain, sustain, restrain, retain, preserve, impound, imprison

برقرار داشتن (فعل)
maintain

ابقا کردن (فعل)
maintain, retain

مدعی بودن (فعل)
maintain

تخصصی

[برق و الکترونیک] نگه داری کردن
[صنایع غذایی] نگهداری کردن، ابقا کردن، ادامه دادن، حمایت کردن
[حقوق] مدعی بودن، قایل بودن، اظهار داشتن، شروع کردن، ادامه دادن، ابقاء کردن، نگهداری کردن، متحمل هزینه شدن، به قوت خود باقی نگاهداشتن
[ریاضیات] ابقای روش جدید در عمل، نگهداری، ابقا، ذخیره شدن، نگهداری شدن، نگهداری کردن، ذخیره کردن

انگلیسی به انگلیسی

• keep in existence, sustain; keep in good condition, preserve; support, provide for; affirm, declare, assert
if you maintain something, you continue to have it, and do not let it stop or grow weaker.
if you maintain something at a particular rate or level, you keep it at that rate or level.
to maintain someone means to provide them with money and the things that they need.
if you maintain a building, vehicle, road, or machine, you keep it in good condition.
if you maintain that something is true, you state your opinion very strongly.

پیشنهاد کاربران

حفظ کردن، نگه داشتن
مثال: It's important to maintain a healthy lifestyle.
حفظ یک سبک زندگی سالم اهمیت دارد.
*آموزش زبانهای انگلیسی، ترکی استانبولی و اسپانیایی
نگهداشتن - حفظ کردن - نگه داری کردن ( و گم نکردن و از دست ندادن )
💠 The CONTRACTOR shall maintain a set of marked - up P&IDs to show the status of
flushed lines.
باور داشتن - معتقد بودن - بر یک عقیده ( باور ) بودن
حفظ کردن، نگه داشتن
maintain: حفظ کردن، نگه داری کردن
معتقد بودن، برقرار داشتن
Maintain
معتقد بودن، برقرار داشتن معمولا توی رابطه هااا
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : maintain
✅️ اسم ( noun ) : maintenance
✅️ صفت ( adjective ) : _
✅️ قید ( adverb ) : _
to express firmly your belief that something is true
ادعای درستی چیزی را کردن، مدعی درستی باور و اعتقاد خود بودن
Throughout his prison sentence, Dunn has always maintained his innocence
He maintains that he has never seen the woman before
منابع• https://dictionary.cambridge.org/dictionary/english/maintain
Maintain به معنی برقرار کردن و یا برقراری
مثال : when you are speaking to someone you should Maintain some eye contact
بر پای داشتن نماز
حفظ و نگهداری کردن
رسیدگی کردن
معتقدبودن
maintain ( verb ) = نگه داشتن، از دست ندادن، حفظ کردن، حمایت ( مالی ) کردن، مادر خرج شدن، مخارج چیزی را به عهده گرفتن/ادعا کردن، اصرار کردن، معتقد بودن، پافشاری کردن/رسیدگی کردن، به چیزی رسیدن، نگهداری کردن، در شرایط خوب نگه داشتن، اداره کردن/ادامه دادن، ثابت نگه داشتن، تغییر ندادن، تداوم بخشیدن/
...
[مشاهده متن کامل]

مترادف است با کلمه : preserve ( verb )
examples:
1 - Angelo maintained his hold on the jagged rock though his fingers were becoming numb.
"آنجلو" سنگ تیز را نگه داشته بود، گرچه انگشتانش داشتند بی حس می شدند.
2 - The pauper was unable to maintain his family without the help of charity.
( مرد ) فقیر بدون کمک خیریه نمی توانست از خانواده اش حمایت ( مالی ) کند.
3 - ‘But I'm innocent!’ she maintained.
او ادعا کرد: �اما من بی گناهم!�
4 - The men maintained they were out of the country when the crime was committed.
آن مردان اصرار داشتند که هنگام ارتکاب جرم خارج از کشور بودند.
5 - The building had to be renovated because it was not well maintained.
ساختمان نیاز به بازسازی داشت زیرا از آن خوب نگهداری نشده بود.
6 - The house is large and difficult to maintain.
خانه بزرگ است و نگهداری از آن دشوار است.
7 - the judge maintained his opinion that the verdict was fair
قاضی معتقد بود که رایش مبنی بر حکم عادلانه بود.

حفظ کردن، نگهداری کردن
save sth
✅مدعی بودن، ادعا کردن،
✅ ( روی عقیده و غیره ) ایستادگی کردن
Tehran has repeatedly ⭐maintained⭐ that the US must lift all Trump - era sanctions before it will stop breaching its commitments under the deal, which the US has said is a nonstarter
...
[مشاهده متن کامل]

CNN. com@
✅سر پا نگه داشتن - در حالت فعلی نگهداشتن
✅برقرار نگه داشتن
?What do you usually do in your spare time
As I told you, I mostly spend time with my family members and friends *in my spare time*. I often watch movies with them, play football and chess, and go out for shopping. I also read story books and ⭐maintain⭐ my personal blog in my free time

ادامه دادن
\"Preserve\" به معنای جلوگیری از آسیب دیدن چیزی است، و نگه داشتن چیزی در همان شرایط قبلی. \"maintain\" این است که چیزی را در نظم و ترتیب حفظ کند و در شرایط خوب نگهداری کنیم به طور مثال یک ماشین یا ادامه کاری به همان روش یا با همان استاندارد

به روز رسانی
حفظ و نگهداری
حمایت کردن از، نگه داری کردن، حفظ کردن، نگه داشتن، برقرار داشتن، ابقا کردن، نگهداری از، نگه داری کردن، مدیریت کردن، کنترل کردن
To declare
To assert
To state
To announce
نگه داری کردن
Synonym: preserve
مطابقت داشتن - تصدیق کردن
مطابقت داشتن ، تایید کردن
رعایت کردن
continue to say that sth is true
روی حرفی پافشاری کردن
the company maintains that the drug is safe
assert
ادعا کردن
Maintain relationships and strengthen love
And walk in your work with complete wisdom and self - confidence, because you are one of the best boys
حفظ روابط و استحکام محبت
با درایت و اعتماد بنفس کامل در کارهای خود قدم بردارید چرا که شما جز بهترین پسران هستید
مهربانی از خداوند
Maintain the dignity of your engineers
شان مهندسین خود را حفظ کنین

تداوم بخشیدن
اظهار داشتن، گفتن
بقا ( تخصصی مدیریت )
preserve
retain
حمایت ( مالی ) کردن
How can you maintain a family on $900 a month?
He was barely earning enough to maintain himself.

حفظ و نگهداری کردن، رسیدگی کردن، رسیدن ( به چیزی ) ، در شرایط خوب نگه داشتن
The report found that safety equipment had been very poorly maintained.
The company is responsible for maintaining public telephone boxes.
مدیریت کردن

ادامه
بقا
تداوم داشتن، حافظ چیزی بودن
دامن زدن
نگاه داشتن
اصرار کردن
حمایت کردن
provide with necessities for life or existence. فراهم کردن ضروریات برای زندگی یا زیستن .
"the allowance covers the basic costs of maintaining a child"
"این مستمری هزینه های اصلی نگهداری یک کودک را پوشش می دهد"

cause or enable ( a condition or situation ) to continue. ایجاد کردن یا قادر ساختن ( وضعیت یا موقعیت ) برای ادامه یافتن و ادامه دادن.
"the need to maintain close links between industry and schools"
"نیاز به حفظ ارتباطات نزدیک بین صنایع و مدارس"
حفظ کردن
کنترل کردن
معتقد بودن
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٤٨)

بپرس