muster

/ˈməstər//ˈmʌstə/

معنی: اجتماع، صف، ارایش، جمع اوری، لیست اسامی، جمع شدن، فرا خواندن، جمع اوری کردن
معانی دیگر: فراخواندن (به ویژه فراخواندن سربازان برای حاضر غایب کردن یا بازبینی یا خدمت)، احضار کردن، گردآوردی کردن، نام بری کردن، حاضرغایب کردن، (بیشتر با: up - شجاعت و نیرو و غیره) بسیج کردن، جمع کردن، بالغ شدن بر، رسیدن به (تعداد معین)، گرد هم جمع شدن، همایش کردن، گردهمایی (به ویژه گردهمایی سربازان برای بازرسی و غیره)، فراخوانی، گردهم آمدگان، حضار، مجموعه، (ارتش) فهرست افراد، نام فهرست، لیست اسامی نفرات (muster roll هم می گویند)، ارتش لیست اسامی

جمله های نمونه

1. muster in (or out)
به خدمت نظام فراخواندن (یا از خدمت نظام مرخص کردن)

2. a muster of troops
فراخوان لشگریان

3. to muster up one's courage
تمام قدرت خود را به کار بردن

4. pass muster
واجد شرایط بودن،پذیرفتنی بودن

5. She managed to muster the courage to ask him to the cinema.
[ترجمه گوگل]او توانست شجاعت به دست آورد و از او به سینما بخواهد
[ترجمه ترگمان]سعی کرد جرات کند که از او به سینما برود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. He nourished me to muster my courage.
[ترجمه روح اله رحیمی] او به من نیرویی داد تا شجاع باشم
|
[ترجمه گوگل]او مرا تغذیه کرد تا شجاعت خود را جمع کنم
[ترجمه ترگمان]او به من غذا داد تا شجاعت خود را جمع کنم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. He travelled around West Africa trying to muster support for his movement.
[ترجمه گوگل]او به دور آفریقای غربی سفر کرد تا از جنبش خود حمایت کند
[ترجمه ترگمان]او به اطراف آفریقای غربی سفر کرد و سعی کرد از جنبش او حمایت کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. He could muster only 15votes at the election.
[ترجمه گوگل]او توانست تنها 15 رای در انتخابات جمع کند
[ترجمه ترگمان]او تنها ۱۵ رای در این انتخابات کسب کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Opponents are unlikely to be able to muster enough votes to override the veto.
[ترجمه گوگل]بعید است که مخالفان بتوانند آرای کافی برای لغو حق وتو جمع آوری کنند
[ترجمه ترگمان]بعید به نظر می رسد که مخالفان نتوانند آرای کافی به دست آورند تا حق وتو را باطل کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. We will muster in service in autumn.
[ترجمه گوگل]ما در پاییز خدمت خواهیم کرد
[ترجمه ترگمان]ما در پاییز در خدمت خواهیم بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Slipshod work will never pass muster.
[ترجمه Edi.nozari] کار شل و ول هرگز پذیرفته نمیشود
|
[ترجمه گوگل]کار لغزنده هرگز از بین نخواهد رفت
[ترجمه ترگمان]کاری که من انجام می دهم هیچ وقت از اینجا بیرون نمیره
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Where can we muster up more soldier?
[ترجمه گوگل]کجا می توانیم سرباز بیشتری جمع کنیم؟
[ترجمه ترگمان]کجا می تونیم سرباز بیشتری جمع کنیم؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. I couldn't muster up much enthusiasm for it.
[ترجمه گوگل]من نمی توانستم اشتیاق زیادی برای آن جمع کنم
[ترجمه ترگمان]نمی توانستم به خاطر آن شور و شوق زیادی جمع کنم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. If it doesn't pass muster, a radio station could have its license challenged.
[ترجمه گوگل]در صورت عدم موفقیت، مجوز یک ایستگاه رادیویی ممکن است به چالش کشیده شود
[ترجمه ترگمان]اگر به این نتیجه نرسد، یک ایستگاه رادیویی می تواند جواز مرگش را به چالش بکشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

اجتماع (اسم)
union, muster, collection, assemblage, meeting, aggregation, community, commonwealth, society, assembly, crowd, commonweal, milieu, turn-out

صف (اسم)
muster, row, series, army, queue, lineup, array, rank, formation, cue, file

ارایش (اسم)
order, arrangement, muster, attire, garnish, ornament, array, embellishment, formation, toilet, dressing, polish, inflorescence, decor, purfle, toilette, habiliment, fig, finery, garnishment, ornamentation, toiletry, mounting

جمع اوری (اسم)
accumulation, cumulation, muster, collection, hoarding, assemblage

لیست اسامی (اسم)
muster

جمع شدن (فعل)
shrink, assemble, aggregate, muster, gather, constringe, flock, backlog, snuggle, retract, congregate, beehive, group, twitch, drift, herd, gang up, nucleate, twitch grass

فرا خواندن (فعل)
muster, summon, evoke, call, draft, recall

جمع اوری کردن (فعل)
levy, collect, mass, muster, reap, rake, cull

انگلیسی به انگلیسی

• act of mustering; military enrollment; assembly; gathering up; list of names in a military unit
gather together, assemble for action or ceremonial purposes, collect
if you muster something such as strength or energy, you gather as much of it as you can in order to do something.
when soldiers muster or when someone musters them, they gather in one place in order to take part in a military action.

پیشنهاد کاربران

pass muster پذیرفته شدن ( در بازدید )
It is hart to muster the motivation each day
خیلی مشکله عزمتو جمع کنی هروز
muster ( حمل‏ونقل دریایی )
واژه مصوب: فراخوانی 1
تعریف: جمع کردن خدمه و مسافران در یک مکان خاص بر روی شناور برای بازرسی و انجام برخی تمرین ها
Muster the discipline
عزم خود را جزم کردن
جمع کردن , بسیج کردن
– The general mustered his troops
– He told me to muster my courage
– Bring all the volunteers you can muster
– He could muster only 15 votes at the election
come up with
بسیج کردن احساساتی مثل شجاعت و. . .
شبیه سازی کردن
شهامت به خرج دادن برای انجام کاری

بپرس