missed

جمله های نمونه

1. he missed his appointment
از وعده ی ملاقات عدول کرد.

2. he missed his mother's companionship and affection
او دلش هوای مصاحبت و محبت مادرش را کرده بود.

3. i missed (hearing) half of what the speaker said
نیمی از آنچه را که سخنران گفت نشنیدم.

4. i missed him in the crowd
در شلوغی او را گم کردم.

5. i missed his meaning
منظورش را درک نکردم.

6. i missed the point of his remarks
منظور حرف های او را درک نکردم.

7. i missed the train
به ترن نرسیدم.

8. i missed you at the party
در مهمانی جایت خالی بود.

9. you missed your turn
نوبت خود را از دست دادی.

10. he just missed being hit by a car
نزدیک بود ماشین به او بزند.

11. i suddenly missed my wallet!
ناگهان احساس کردم که کیف پولم نیست !

12. the arrow missed my head by two inches
پیکان از دو اینچی سرم رد شد.

13. the bullet missed my arm by a hair
گلوله از کنار بازویم رد شد.

14. the bullet missed the target
گلوله به هدف نخورد.

15. you just missed the train
ترن تازه رفته است (هم اکنون ترن را از دست دادید).

16. i overslept and missed the train
دیر بیدار شدم و به قطار نرسیدم.

17. last week he missed class twice
هفته ی گذشته دوبار در کلاس نبود.

18. the lonely mother missed her children
مادر بی کس در فراق بچه هایش بود.

19. a bad shot which missed the mark
تیراندازی بدی که به هدف نخورد

20. no one who was anybody missed the party
همه ی آدم حسابی ها در مهمانی حضور داشتند.

21. they shot at me but missed
به من تیرانداختند ولی به خطا رفت.

22. it was a close call; the car only just missed me
به خیر گذشت ; ماشین درست از پهلویم رد شد.

پیشنهاد کاربران

به نوعی معنی رد شدن، عبور کردن هم میتونه بده
The car missed me by inches
چه طور بگم برای کسی احساس دلتنگی میکردم.
متوجه نشدن
غافل شدن
گم کردن
از دست رفته / از دست رفت / از دست دادن/
Missed
توجه نکردن
the detective missed
کاراگاه توجه نکردـ
the past verb of miss
Missed by a mile
از جایی که باید باشد, دورتر افتادن.
دل تنگ شدن
از دست دادن زمان گذشته
بی توجهی کردن
از دست دادن
سر پیجی
از دست دادن . بخصوص وسیله حمل ونقل
جاماندن
Missed the curfew
قانون ( بین دوشخص قرارداد ) رو زیر پا گذاشتم
ملاقات کردن در گذشته یا شرکت کردن در جایی در گذشته که ed این کلمه را به گذشته تبدیل میکند

جا ماندن - از دست رفته
بی توجهی کردن.
بی توجهی کردن

ضربه زدن=catch
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٢٢)

بپرس