lymph

/ˈlɪmf//lɪmf/

معنی: چرک، جراحت، لنف، چشمه یا جوی اب، اب زلال، شیره غذایی
معانی دیگر: (در اصل) چشمه ی آب زلال، (کالبد شناسی) تنابه، پیشوند: تنابه، لنف (پیش از واکه بکار می رود)

بررسی کلمه

اسم ( noun )
• : تعریف: a transparent, usu. yellowish liquid produced by body tissues that is rich in white blood cells.

جمله های نمونه

1. lymph nodes
غدد لنفاوی

2. There is a marked swelling of the lymph nodes.
[ترجمه گوگل]تورم مشخصی در غدد لنفاوی وجود دارد
[ترجمه ترگمان]التهاب مشخص غدد لنفاوی وجود دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. Some manner of lymph disorder, I believe.
[ترجمه گوگل]من معتقدم نوعی اختلال لنفاوی است
[ترجمه ترگمان]به نظر من، یه جور مشکل غدد لنفاوی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. Enlarged lymph nodes; light sweat and low fever; can be itchy when warm.
[ترجمه گوگل]بزرگ شدن غدد لنفاوی؛ عرق سبک و تب کم؛ وقتی گرم می شود می تواند خارش داشته باشد
[ترجمه ترگمان]بزرگ شدن غدد لنفاوی، عرق کردن و تب خفیف، وقتی گرم باشه، خارش داره
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Cervical lymph node biopsy showed a non-Hodgkin's lymphoma of follicular type.
[ترجمه گوگل]بیوپسی غدد لنفاوی گردن لنفوم غیر هوچکین از نوع فولیکولار را نشان داد
[ترجمه ترگمان]نمونه برداری از غدد لنفاوی بافت برداری از نوع لنفوم غیر Hodgkin بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. It helps to get the lymph fluid - a vital part of the body's waste disposal system - flowing.
[ترجمه گوگل]این کمک می کند تا مایع لنفاوی - بخشی حیاتی از سیستم دفع مواد زائد بدن - جریان یابد
[ترجمه ترگمان]آلوئه ورا به گرفتن مایع lymph کمک می کند - بخش حیاتی سیستم دفع زباله بدن
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Cancer of the lymph glands, he's got.
[ترجمه گوگل]سرطان غدد لنفاوی، او مبتلا شده است
[ترجمه ترگمان]سرطان غدد لنفاوی که داره
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Certain women with negative lymph nodes, for example, might not need chemotherapy, radiation or hormone treatments following surgery.
[ترجمه گوگل]به عنوان مثال، برخی از زنان با غدد لنفاوی منفی ممکن است پس از جراحی نیازی به شیمی درمانی، پرتودرمانی یا هورمون درمانی نداشته باشند
[ترجمه ترگمان]برای مثال، بعضی از زنان مبتلا به غدد لنفاوی ممکن است به شیمی درمانی، پرتودرمانی و یا درمان های هورمونی زیر عمل نیاز نداشته باشند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. B2 - extension through the rectal wall without lymph node involvement.
[ترجمه گوگل]B2 - گسترش از طریق دیواره رکتوم بدون درگیری غدد لنفاوی
[ترجمه ترگمان]B۲ - گسترش از طریق دیواره مقعد بدون دخالت گره lymph
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. After the development of lymph node metastases and distant metastases, median survival of patients declined significantly.
[ترجمه گوگل]پس از ایجاد متاستاز غدد لنفاوی و متاستازهای دور، میانگین بقای بیماران به طور قابل توجهی کاهش یافت
[ترجمه ترگمان]پس از توسعه of و متاستاز و متاستاز، بقای میانه بیماران به طور قابل توجهی کاهش یافت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. There is usually a painless swelling of the lymph glands which drain the area of the primary sore.
[ترجمه گوگل]معمولاً تورم بدون درد غدد لنفاوی وجود دارد که ناحیه زخم اولیه را تخلیه می کند
[ترجمه ترگمان]معمولا ورم painless غدد لنفاوی وجود دارد که ناحیه درد اولیه را تخلیه می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. It happens when a lymph channel is blocked, either by a tumour or by scarring from radiotherapy or surgery.
[ترجمه گوگل]زمانی اتفاق می‌افتد که یک کانال لنفاوی مسدود می‌شود، چه توسط یک تومور یا در اثر اسکار ناشی از رادیوتراپی یا جراحی
[ترجمه ترگمان]این اتفاق زمانی می افتد که یک کانال lymph یا با تومور و یا با استفاده از پرتودرمانی و یا جراحی مورد استفاده قرار می گیرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Laparotomy showed duodenal scarring with enlarged lymph nodes in the pyloric and duodenal areas and white nodules in the liver.
[ترجمه گوگل]لاپاراتومی اسکار اثنی عشر با بزرگ شدن غدد لنفاوی در نواحی پیلور و اثنی عشر و گره های سفید در کبد را نشان داد
[ترجمه ترگمان]laparotomy جای زخم duodenal را با اضافه کردن غدد لنفاوی در نواحی pyloric و duodenal و گره های سفید کبد نشان داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Skeletal muscle also plays a part in propelling lymph, by massaging the ducts, particularly during vigorous exercise.
[ترجمه گوگل]ماهیچه های اسکلتی نیز با ماساژ مجاری، به ویژه در حین ورزش شدید، در حرکت لنف نقش دارند
[ترجمه ترگمان]ماهیچه Skeletal نیز با ماساژ دادن the، به ویژه در طول ورزش شدید، نقش بازی می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

چرک (اسم)
filth, impurity, slag, fester, smear, dirt, corruption, pus, lymph, pyorrhea, pyorrhoea, soilure

جراحت (اسم)
sore, lesion, stricture, wound, suppuration, lymph

لنف (اسم)
lymph

چشمه یا جوی اب (اسم)
lymph

اب زلال (اسم)
lymph

شیره غذایی (اسم)
lymph

انگلیسی به انگلیسی

• plasma-like fluid containing white blood cells

پیشنهاد کاربران

تنابه/ لنف ( اسم ) : مایع بی رنگ حاوی گلبول های سفید خون که در سیستم لنفاوی از تمام بافت های بدن می گذرد و مواد زائد را از بافت ها به وریدها می برد. لنف از بافت ها از طریق مویرگ ها به عروق لنفاوی تخلیه
...
[مشاهده متن کامل]
می شود و از آب، پروتئین و گلبول های سفید ( لنفوسیت ها ) تشکیل شده است. مواد زائد مانند عفونت در لنف فیلتر شده و با عبور از غدد لنفاوی از بین می روند و سپس لنفوسیت های بیشتری را قبل از ادامه در سیستم به لنف اضافه می شود. لنف در نهایت به وریدهای براکیوسفالیک ( بی نام ) تخلیه می شود و به جریان خون وریدی می پیوندد. لنف مانند خون به دور بدن پمپاژ نمی شود، بلکه با فشار ماهیچه ها بر روی عروق لنفاوی و با فشار منفی وریدهای بزرگی که رگ ها به داخل آن تخلیه می شوند، حرکت می کند. لنف بخش مهمی از دفاع بدن در برابر عفونت است.

اختصار آزمایش واژه کامل معنی / معادل محدوده طبیعی
Lymph Lymphocytes لنفوسیت ها
1500 - 3000/mm3
( 23 - 33% )
[پزشکی] لنف: مایع شفاف شبه پلاسما درون عروق لنفاوی که از بافت ها درناژ می گردد
lymph ( زیست‏شناسی )
واژه مصوب: تنابه
تعریف: مایع شفافی که در مجاری خاصی به نام مجاری تنابه‏ای جریان دارد و منشأ آن مایع بافتی و خون است|||متـ . لنف
آب میان بافتی

بپرس