lurch

/ˈlɜːrt͡ʃ//lɜːt͡ʃ/

معنی: امادگی، گوش بزنگی، شکستفاحش، چرخش ناگهانی کشتی بیک سو، نوسان، کج شدن، تلو تلو خوردن
معانی دیگر: (مانند کشتی در دریای توفانی) ناگهان به یک سوکج شدن، یک ور شدن، تلو تلو خوردن (stagger هم می گویند)، ناویدن، (مهجور) خف کردن، در خفا منتظرماندن، کمین کردن، (قدیمی) از استیفای حق کسی جلوگیری کردن، (مهجور) با دغلکاری یا دزدی به دست آوردن، (مهجور) عمل کمین کردن، (در برخی بازی های ورق و غیره) بیش از دو برابر حریف امتیاز آوردن، مارس کردن، شلم کردن، فریب، خدعه

بررسی کلمه

اسم ( noun )
(1) تعریف: a sudden sideways motion, as of a boat.
مترادف: cant
مشابه: careen, list, pitch, roll

- The sudden lurch of the boat made him drop his oar.
[ترجمه گوگل] بلند شدن ناگهانی قایق باعث شد پاروش را رها کند
[ترجمه ترگمان] حرکت ناگهانی قایق او را وادار کرد که پاروب بزند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: a sudden unsteady or jerky movement.
مشابه: stagger, stumble, totter, wobble

- He stepped back with a lurch when he saw the snake.
[ترجمه گوگل] با دیدن مار با هول به عقب رفت
[ترجمه ترگمان] وقتی مار را دید، تلوتلو خوران عقب رفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل ناگذر ( intransitive verb )
حالات: lurches, lurching, lurched
(1) تعریف: to make a sudden sideways motion, as a boat.
مترادف: pitch, reel
مشابه: cant, careen, falter, jerk, list, roll, stagger, stumble, sway, swerve, thrash, tilt

- He lost his balance when the boat lurched.
[ترجمه گوگل] وقتی قایق به زمین افتاد تعادلش را از دست داد
[ترجمه ترگمان] وقتی قایق تکانی خورد تعادل خود را از دست داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: to make a sudden jerking or wavering movement.
مشابه: stagger, stumble, totter

- The drunken man lurched forward, causing us to step back.
[ترجمه گوگل] مرد مست به جلو رفت و باعث شد ما به عقب برگردیم
[ترجمه ترگمان] مرد مست به جلو خم شد و باعث شد که ما به عقب برگردیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
اسم ( noun )
عبارات: leave in the lurch
• : تعریف: in certain card games, a situation in which the loser has fewer than half the points of the winner.

جمله های نمونه

1. leave (someone) in the lurch
در موقعیت بسیار بدی قرار دادن،در معرض خطر (و غیره) قرار دادن

2. lie at (or on) the lurch
(قدیمی) کمین کردن،(در خفا) به انتظار کسی نشستن

3. Their relationship seems to lurch from one crisis to the next.
[ترجمه علی اکبر منصوری] رابطه آنها به نظر می رسد از یک بحران به یک بحران دیگر در نوسان است!
|
[ترجمه گوگل]به نظر می رسد که رابطه آنها از یک بحران به بحران دیگر می افتد
[ترجمه ترگمان]به نظر می رسد که رابطه آن ها از یک بحران به مرحله بعدی منحرف شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. The ship gave a lurch to starboard.
[ترجمه علی اکبر منصوری] کشتی به سمت راستش کج شد!
|
[ترجمه گوگل]کشتی به سمت راست حرکت کرد
[ترجمه ترگمان]کشتی کج شد و به سمت راست کشتی حرکت کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Her heart gave a little lurch when she saw him.
[ترجمه علی اکبر منصوری] وقتی که خانم، اون آقا را دید، کمی قلبش لرزید!
|
[ترجمه H.R] وقتی که او ( زن ) آن مرد را دید، قلبش کمی در سینه فرو ریخت.
|
[ترجمه گوگل]وقتی او را دید، قلبش کمی تند شد
[ترجمه ترگمان]وقتی او را دید قلبش به لرزه افتاد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. The train gave a violent lurch.
[ترجمه گوگل]قطار غوغایی شدیدی داد
[ترجمه ترگمان]قطار به شدت تکان خورد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. The property sector was another casualty of the lurch towards higher interest rates.
[ترجمه گوگل]بخش املاک یکی دیگر از قربانیان افزایش نرخ بهره بود
[ترجمه ترگمان]بخش دارایی یکی دیگر از قربانیان سقوط نسبت به نرخ های بهره بالاتر بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Starting her own business was a lurch into the unknown.
[ترجمه گوگل]راه‌اندازی کسب‌وکار خودش راهگشای ناشناخته‌ها بود
[ترجمه ترگمان]از آغاز کار، کار خود را به صورت ناشناس در آورده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. She braked the car with a lurch.
[ترجمه گوگل]او ماشین را با صدای بلند ترمز کرد
[ترجمه ترگمان]با چرخشی ترمز ماشین را ترمز کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. The train stopped with a lurch.
[ترجمه گوگل]قطار با صدای بلند متوقف شد
[ترجمه ترگمان]قطار با حرکتی ناگهانی متوقف شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. The car took a lurch forward but grounded in a deep rut.
[ترجمه گوگل]ماشین کمی جلو رفت اما در شیار عمیقی زمین خورد
[ترجمه ترگمان]اتومبیل به جلو حرکت کرد اما در دست انداز گودی افتاده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. She felt she had been left in the lurch by all her colleagues.
[ترجمه گوگل]او احساس می کرد که توسط همه همکارانش در کمین مانده است
[ترجمه ترگمان]احساس می کرد که همه همکارانش در معرض خطر قرار گرفته اند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. The truck gave a sudden lurch as it was hit by a strong gust of wind.
[ترجمه گوگل]کامیون به دلیل برخورد شدید باد ناگهانی هول کرد
[ترجمه ترگمان]کامیون ناگهان تکانی خورد و ناگهان باد شدیدی وزید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. John felt a lurch of dismay.
[ترجمه گوگل]جان احساس ناامیدی کرد
[ترجمه ترگمان]جان احساس ناراحتی کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. With a lurch the party found itself heading for a major crisis.
[ترجمه گوگل]حزب با غوغایی خود را به سمت یک بحران بزرگ دید
[ترجمه ترگمان]گروه با یک حرکت سریع خود را به سمت یک بحران بزرگ هدایت کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

امادگی (اسم)
susceptibility, penchant, preparation, vigilance, lurch, readiness, preparedness, tautness, predisposition

گوش بزنگی (اسم)
vigilance, lurch

شکست فاحش (اسم)
lurch

چرخش ناگهانی کشتی بیک سو (اسم)
lurch

نوسان (اسم)
amplitude, oscillation, swing, sway, fluctuation, vibration, pulsation, modulation, lurch, libration, vibrancy, undulation, vibratility

کج شدن (فعل)
lean, swerve, heel, slant, tilt, careen, lurch

تلو تلو خوردن (فعل)
swing, reel, oscillate, vacillate, stagger, dodder, stumble, wobble, lurch, totter, teeter

انگلیسی به انگلیسی

• staggering, swaying, unsteady motion; sudden sideways movement, abrupt rolling or pitching to one side; defeat in which the winner's score is much greater than the loser's (especially in cribbage)
stagger, sway, move unsteadily; make a sudden sideways movement, abruptly roll or pitch to one side
to lurch means to make a sudden, jerky movement. verb here but can also be used as a count noun. e.g. with a tremendous lurch he fell over me.
if you lurch from one thing to another, you suddenly change your opinions or behaviour.
if someone leaves you in the lurch, they stop helping you at a very difficult time; an informal expression.

پیشنهاد کاربران

to act or continue in a way that is uncontrolled and not regular, often with sudden changes
عمل/ اقدام کردن یا ادامه دادن به روشی که کنترل نشده و منظم نیست، اغلب با تغییرات ناگهانی
We seem to lurch from crisis to crisis
...
[مشاهده متن کامل]

She just lurches from one bad relationship to another
Over the past 12 months, Iran has lurched from crisis to crisis

منابع• https://dictionary.cambridge.org/dictionary/english/lurch
از بحثی به بحث دیگه ای پریدن
حرکت سریع ، تکانش
تلو تلو خوردن
Stagger
[Noun]
✔️ در موقعیت بسیار بدی قرار دادن، در معرض خطر ( و غیره ) قرار دادن
leave somebody in the lurch
[Verb]
✔️ ( مانند کشتی در دریای توفانی ) ناگهان به یک سو کج شدن
The truck blew a tyre and lurched off the road

As a noun:
an abrupt uncontrolled movement, especially an unsteady tilt or roll.

رها شدن در وضعیت بحرانی
وقتی ماشین هل میدن قبل از روشن شدن یک تکون هایی میخوره ومتوقف میشه باز میره جلو به اون تکون خوردن میگن lurching
کج وکوله راه رفتن

بپرس