loyalty

/ˌlɔɪəlti//ˈloɪəlti/

معنی: ثبات قدم، وفاداری، سرسپردگی، وظیفه شناسی، صداقت
معانی دیگر: باوفایی، اخلاص

بررسی کلمه

اسم ( noun )
حالات: loyalties
(1) تعریف: the condition of being faithful or loyal.
مترادف: adherence, allegiance, constancy, faithfulness, fealty, fidelity, steadfastness
متضاد: disloyalty, treachery
مشابه: devotion, faith, patriotism

(2) تعریف: an instance of being loyal.
مترادف: adherence, allegiance, fealty, fidelity
متضاد: disloyalty, treachery, treason
مشابه: attachment, devotion, faithfulness, patriotism

جمله های نمونه

1. they pledged loyalty to their leader
آنان عهد کردند که به رهبر خود وفادار باشند.

2. they swore undying loyalty to their leader
سوگند خوردند که نسبت به رهبر خود همیشه وفادار باشند.

3. as long as it was politic to profess loyalty
تا زمانی که ادعا به وفاداری به صلاح بود

4. she followed hassan with a kind of canine loyalty
او با (نوعی) وفاداری سگ مانند از حسن پیروی می کرد.

5. she gave him many assurances of love and loyalty
خیلی به او قول عشق و وفاداری می داد.

6. The government is obligated, among other things, to provide for the common welfare and secure the blessings of peace for all citizens.
[ترجمه گوگل]دولت موظف است، از جمله موارد دیگر، رفاه عمومی و تأمین برکات صلح را برای همه شهروندان تأمین کند
[ترجمه ترگمان]دولت موظف است که در میان چیزهای دیگر، رفاه عمومی را تامین کرده و the صلح را برای همه شهروندان تامین نماید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. She gave repeated assurances of her loyalty.
[ترجمه گوگل]او بارها از وفاداری خود اطمینان داد
[ترجمه ترگمان]او اطمینان خاطر خود را تکرار کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Among her many virtues are loyalty, courage, and truthfulness.
[ترجمه گوگل]وفاداری، شجاعت و راستگویی از بسیاری از فضایل اوست
[ترجمه ترگمان]در میان بسیاری از فضایل او وفاداری، شجاعت و صداقت وجود دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Servicemen have to swear an oath of loyalty to their country.
[ترجمه گوگل]سربازان باید سوگند وفاداری به کشورشان بدهند
[ترجمه ترگمان]باید سوگند وفاداری به کشور خود سوگند یاد کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. He showed unswerving loyalty to his friends.
[ترجمه گوگل]او وفاداری بی دریغ به دوستانش نشان داد
[ترجمه ترگمان]او به دوستانش وفادار مانده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. I have sworn an oath of loyalty to the monarchy.
[ترجمه گوگل]من سوگند وفاداری به سلطنت یاد کرده ام
[ترجمه ترگمان]من سوگند وفاداری به سلطنت سوگند یاد کرده ام
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. They taught me the meaning of Loyalty that you should never forget anyone you loved.
[ترجمه گوگل]آنها معنی وفاداری را به من آموختند که هرگز نباید کسی را که دوست داشتی فراموش کنی
[ترجمه ترگمان]آن ها معنی وفاداری را به من آموختند که هرگز کسی را که دوست داشتی فراموش نخواهی کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Despite her sharp tongue, she inspires loyalty from her friends.
[ترجمه گوگل]با وجود زبان تیزش، او وفاداری را از دوستانش القا می کند
[ترجمه ترگمان]با وجود زبون sharp، اون وفاداری رو از دوستاش الهام بخشه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. They swore an oath of loyalty to the country.
[ترجمه گوگل]آنها سوگند وفاداری به کشور یاد کردند
[ترجمه ترگمان]آن ها سوگند وفاداری به کشور سوگند خوردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. No one could ever doubt her loyalty.
[ترجمه گوگل]هیچ کس نمی توانست در وفاداری او شک کند
[ترجمه ترگمان]هیچ کس نمی توانست به وفاداری او شک کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

16. They covenanted in loyalty to the king.
[ترجمه گوگل]آنها در وفاداری به پادشاه عهد بستند
[ترجمه ترگمان]اونها به پادشاه وفادار هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

17. All the countries have proclaimed their loyalty to the alliance.
[ترجمه گوگل]همه کشورها وفاداری خود را به این اتحاد اعلام کرده اند
[ترجمه ترگمان]همه کشورها وفاداری خود را به پیمان اعلام کرده اند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

18. Can I count on your loyalty?
[ترجمه گوگل]آیا می توانم روی وفاداری شما حساب کنم؟
[ترجمه ترگمان]میتونم روی وفاداریت حساب کنم؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

ثبات قدم (اسم)
abidance, grittiness, perseverance, loyalty, resolution

وفاداری (اسم)
loyalty, camaraderie, allegiance, fidelity, fealty, constancy, troth

سرسپردگی (اسم)
surrender, loyalty, allegiance, devotion, fidelity, commitment, faithfulness, troth, capitulation, committal

وظیفه شناسی (اسم)
loyalty, fealty, deontology

صداقت (اسم)
loyalty, veracity, truth, fidelity, honesty, trueness

انگلیسی به انگلیسی

• faithfulness, devotion, constancy
loyalty is behaviour in which you stay firm in your friendship or support for someone or something.
loyalties are feelings of friendship, support, or duty.

پیشنهاد کاربران

وفاداری ،
و السلام
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : _
✅️ اسم ( noun ) : loyalty / loyalist
✅️ صفت ( adjective ) : loyal
✅️ قید ( adverb ) : loyally
امانت دار
باشگاه مشتریان
وفاداری، صداقت، وظیفه شناسی، ثبات قدم،
روانشناسی: وفاداری
یه انچنتمنت خفن در بازی ماین کرافت معنی:نگه داشتن
وفاداری
faithfulness to a person
تامین کردن
Loyalty وفادلی، ثبات قدم
من آن خاک وفادلی
که از من بوی نشان عشق تو می آید
معجزه را کسی میدانم
که در آغوش او ( معشوق )
حالت زیبای لبم، زیباترین خوشبختی رابه چشمانم می بخشد
نیک بختی
تعلق داشتن به کسی یا چیزی
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١١)

بپرس