lousy

/ˈlaʊzi//ˈlaʊzi/

معنی: نکبت، پست، کثیف، اکبیر، چرکین، شپشو
معانی دیگر: شپش زده، (خودمانی) کثیف، خیلی بد، بیزار کننده، (با: with) پر از، (ابریشم) لکه دار، لک دار، اکبیری

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
حالات: lousier, lousiest
مشتقات: lousily (adv.), lousiness (n.)
(1) تعریف: having many lice, as on the body.
مترادف: pediculous

(2) تعریف: (informal) nasty, mean, or contemptible.
مترادف: contemptible, despicable, lowdown, mean, nasty, wretched
متضاد: swell, wonderful
مشابه: bad, base, crummy, detestable, loathsome, low, malicious, miserable, no-good, scurvy, unkind, unpleasant, vile

- Cheating your own brother is a lousy thing to do.
[ترجمه گوگل] خیانت به برادر خود کار زشتی است
[ترجمه ترگمان] خیانت کردن به برادر خودت یه کار نکبت - ه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: (informal) very bad; without value.
مترادف: awful, bad, dreadful, terrible, wretched
متضاد: dandy, mean, swell, wonderful
مشابه: bum, careless, crummy, halfassed, hopeless, pathetic, poor, rotten, shabby, shoddy, worthless

- Don't waste your time seeing that lousy movie.
[ترجمه گوگل] وقت خود را با دیدن آن فیلم کثیف تلف نکنید
[ترجمه ترگمان] وقتت رو با دیدن اون فیلم مزخرف تلف نکن
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(4) تعریف: (informal) not well.
مترادف: awful, bad, crummy, miserable, wretched
مشابه: rotten, terrible

- The fever made her feel lousy.
[ترجمه گوگل] تب باعث شد احساس تنبلی کند
[ترجمه ترگمان] تب باعث شد که احساس بدی داشته باشه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. the hungry, lousy natives
بومی های گرسنه و شپشو

2. it was a lousy movie
فیلم خیلی گندی بود.

3. the hall was lousy with violinists
در سالن ویولونیست ها از سروگوش آدم بالا می رفتند.

4. his speech was really lousy
سخنرانی او واقعا بد بود.

5. A lazy youth, a lousy age.
[ترجمه گوگل]جوانی تنبل، سنی کثیف
[ترجمه ترگمان]جوان تنبل، دوران بدی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. He blamed Fiona for a lousy weekend.
[ترجمه گوگل]او فیونا را به خاطر یک آخر هفته بد سرزنش کرد
[ترجمه ترگمان]اون \"فیونا\" رو به خاطر یه آخر هفته مزخرف سرزنش می کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. 'He's a lousy cook. ' 'I couldn't agree more !'
[ترجمه گوگل]او آشپز بدجنسی است " "من نمی توانستم بیشتر موافق باشم!"
[ترجمه ترگمان]آشپز نکبتی است بیشتر از این نمی توانستم موافقت کنم!
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. In August the place is lousy with tourists.
[ترجمه گوگل]در ماه اوت این مکان با گردشگران شلوغ است
[ترجمه ترگمان]در ماه اوت، این محل با توریست ها کثیف است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Which way is it? - I have no/a lousy sense of direction!
[ترجمه گوگل]کدام راه است؟ - من هیچ حس بدی از جهت گیری ندارم!
[ترجمه ترگمان]کدوم طرفه؟ ! من هیچ راه احمقانه ای ندارم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. This place is lousy with tourists in August.
[ترجمه گوگل]این مکان در ماه آگوست با گردشگران شلوغ است
[ترجمه ترگمان]این مکان در ماه آگوست با توریست ها کثیف است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. What a lousy day I've had!
[ترجمه گوگل]چه روز بدی داشتم!
[ترجمه ترگمان]عجب روزی بود!
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. I told them it was a lousy idea, but I was overruled.
[ترجمه گوگل]من به آنها گفتم که این یک ایده شوم است، اما من نادیده گرفته شدم
[ترجمه ترگمان]به آن ها گفتم که این فکر احمقانه است، اما من رد شدم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. He left me a lousy fifty cent tip.
[ترجمه گوگل]او یک انعام پنجاه سانت برای من گذاشت
[ترجمه ترگمان]یک انعام پنجاه سنتی به من داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. The town was lousy with tourists.
[ترجمه گوگل]شهر با گردشگران شلوغ بود
[ترجمه ترگمان] شهر پر از توریست بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. I thought that film was lousy.
[ترجمه گوگل]من فکر می کردم آن فیلم زشت است
[ترجمه ترگمان] فکر می کردم اون فیلم افتضاح بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

نکبت (اسم)
misery, lousy

پست (صفت)
humble, abject, base, ignoble, vile, poor, mean, contemptible, despicable, inferior, lowly, slight, small, little, subservient, base-born, brutish, infamous, villainous, vulgar, caddish, shoddy, bathetic, pimping, low, brummagem, cheap, menial, lousy, currish, sordid, dishonorable, runty, servile, footy, wretched, poky, hokey-pokey, lowborn, ungenerous, lowbred, low-level, shabby, picayune, pint-size, pint-sized, scurvy, snippy, third-rate

کثیف (صفت)
nasty, mussy, dirty, bedraggled, filthy, messy, squalid, smeary, sloppy, grubby, impure, scabious, lousy, sordid, grimy, wild and woolly, mucky, soapless, smoochy

اکبیر (صفت)
crumby, crummy, lousy

چرکین (صفت)
dirty, filthy, muddy, lousy

شپشو (صفت)
lousy, pedicular

انگلیسی به انگلیسی

• infested with lice; dirty, filthy (slang); detestable, vile, revolting (slang); extremely rich (slang)
if you describe something as lousy, you mean that it is of very bad quality; an informal word.
if you feel lousy, you feel ill; an informal word.

پیشنهاد کاربران

معنی نکبت یا به درد نخور هم میده.
[ADJECTIVE]
*lousy bite= لقمه کوفتی
💠 Hey Mr. Ricey!! Have you sold all your rice?
Yes, you can deep dead, it's all sold!
God will make you regret it!
Get the hell out of here!
...
[مشاهده متن کامل]

Why? I've been watching you for 2 hours.
I'm not a dog, why throw me a bone?
Just beat it!
I've been waiting for 2 hours.
You could at least give me a lousy bite!
Pay, if you want a lousy bite!
Where is it? If I had any I'd give it to you.
You can afford it!
Give him a bowl, sit there.
You could have done that sooner.
هی آقا پلویی!! همه پلو هات تموم کردی؟
به کوری چشم تو، همش فروختم!
خدا بگم چیکارت کنه جوون!
برو پی کارت بذار کارم بکنم!
برو پی کارت چیه؟ من دو ساعته اینجا دارم گشنه زل میزنم بهتون.
مگه سگ م که استخوون میدی بهم؟
بزن به چاک، برو پی کارت!
دستکم دو ساعته اینجام.
حداقل یه لقمه میدادید زهرمار میکردم، چی میشه!
داداش، پول بده زهرمار بخور!
پول از کجام بهت بدم؟ اگه پول داشتم که بهت میدادم.
یه لقمه بده بخورم. . . گشنمه مرد حسابی.
عجب رویی داره!
یه لقمه/ملاغه بده به این بابا بخوره، بشین همونجا بخور باباجان. . . بشین.
خب اینو از اول می دادی.

بدردنخور
( بی ادبی نباشه ولی ) در عامیانه توی فارسی همون صفت "گُه" میشه که واسه همه چی میگیم:
آدم گه، گوشی گه، ماشین گه و غیره
تُخمی ( شُخمی )
در بازیهای کامپیتری برای کُری خوندن می گن u r lousy یعنی تو افتضاح بازی می کنی
در مورد غذا یا خوراک: افتضاح، گند و یا خیلی بد
of very bad quality
terrible
awful
Awful , appalling
Nasty
Something that is very bad
خیلی بد یا افتضاح
Adj
یک کتاب خیلی بد یا افتضاح : A Lousy book
@لَنگویچ

شپشو
شلخته

بی ارزش، بی مصرف
صفتی که به کسی که کاری درست انجام نمی تونه بده میدهند. افتضاح، مزخرف.
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٢)

بپرس