losing

/ˈluːzɪŋ//ˈluːzɪŋ/

معنی: شکست
معانی دیگر: بازنده، ضرر بخش، زیان بخش، شکست آور، موجب ناکامی، باخت، عمل باختن، (جمع) باخت در قمار، جمع باخت ها، جمع باختها بازنده the losing team تیم بازنده ضرر بخش، موجب ناکامی a losing proposition پیشنهاد بد فرجام

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
(1) تعریف: characterized by or experiencing loss or defeat.

- the losing side
[ترجمه گوگل] طرف بازنده
[ترجمه ترگمان] طرف بازنده،
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: causing or leading to loss.

- a losing arrangement
[ترجمه گوگل] یک ترتیب بازنده
[ترجمه ترگمان] یک قرار از دست رفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
اسم ( noun )
مشتقات: losingly (adv.)
(1) تعریف: the act or process of loss.
مشابه: loss

(2) تعریف: (pl.) losses, esp. as a result of gambling.

جمله های نمونه

1. losing his job was a great catastrophe to him
از دست دادن شغل برای او سانحه ی بزرگی بود.

2. losing one's mother is very difficult
از دست دادن مادر بسیار سخت است.

3. a losing proposition
پیشنهاد بد فرجام

4. the losing team
تیم بازنده

5. he risked losing his job
او خطر از دست دادن شغلش را بر خود هموار کرد.

6. fight a losing battle
تقلای بیهوده کردن،بیهوده کوشیدن

7. nationalized banks are losing money
بانک های ملی شده ضرر می دهد.

8. the agony of losing one's child
درد عظیم از دست دادن فرزند

9. the stars were losing their brightness
ستارگان درخشش خود را از دست می دادند.

10. the prime minister was losing his hold on power
نخست وزیر داشت لگام قدرت را از دست می داد.

11. he compounded his misfortune by losing his car key
با گم کردن کلید ماشین،بد بیاری خود را تشدید کرد.

12. we were pretty sick about losing the game
از باختن در مسابقه خیلی دمق شدیم.

13. I want someone afraid of losing me.
[ترجمه گوگل]من کسی را می خواهم که می ترسد مرا از دست بدهد
[ترجمه ترگمان] من یکی رو می خوام که از دست دادن من بترسه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. He started drinking to excess after losing his job.
[ترجمه گوگل]او پس از از دست دادن شغل خود به مصرف بیش از حد مشروب روی آورد
[ترجمه ترگمان]او پس از از دست دادن شغلش شروع به نوشیدن بیش از حد کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. We're playing a losing game by trying to undercut our competitor's prices all the time.
[ترجمه گوگل]ما با تلاش برای پایین آوردن قیمت رقبای خود همیشه در حال انجام یک بازی بازنده هستیم
[ترجمه ترگمان]ما با تلاش برای تضعیف قیمت رقیب خود در تمام مدت یک بازی بازنده را بازی می کنیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

16. She feared losing her inheritance to her stepmother.
[ترجمه گوگل]او می ترسید که ارث خود را به نامادری اش از دست بدهد
[ترجمه ترگمان]می ترسید که ارث او را با نامادریش از دست بدهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

17. I want someone who's afraid of losing me.
[ترجمه گوگل]من کسی را میخواهم که از دست دادن من بترسد
[ترجمه ترگمان]من کسی را می خواهم که از دست دادن من می ترسد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

شکست (اسم)
fracture, deflection, break, washout, failure, reverse, defeat, setback, losing, breakage, defeasance, defeature, refraction, flunk, fizzle, plumper, unsuccess

انگلیسی به انگلیسی

• misplacing

پیشنهاد کاربران

از دست رفتن
ناموفق
آگاه نبودن
گم کردن
از دست دادن
خطا
از بین رفتن، نابود شدن

بپرس