logical

/ˈlɑːdʒɪkl̩//ˈlɒdʒɪkl̩/

معنی: استدلالی، منطقی، عقلانی
معانی دیگر: کرویزی، مستدل، راست اندیشانه، عاقلانه، پیامد منطقی، (نتیجه ی) منتظره، دارای استدلال درست
logical _
پسوند: وابسته به علم یا نظریه ی بخصوص، - شناسانه (-logic هم می گویند) [geological]

بررسی کلمه

پسوند ( suffix )
• : تعریف: of or relating to the science, study, or principles of; -logic.

- biological
[ترجمه گوگل] بیولوژیکی
[ترجمه ترگمان] بیولوژیک
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- archaeological
[ترجمه گوگل] باستان شناسی
[ترجمه ترگمان] باستان شناسی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
صفت ( adjective )
مشتقات: logically (adv.), logicality (n.), logicalness (n.)
(1) تعریف: in accord with the rules of logic.
متضاد: illogical, irrational
مشابه: clear, coherent, consistent, legitimate, rational, reasonable

- A computer is programmed using logical languages.
[ترجمه گوگل] یک کامپیوتر با استفاده از زبان های منطقی برنامه ریزی می شود
[ترجمه ترگمان] کامپیوتر با استفاده از زبان های منطقی برنامه ریزی می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: resulting from clear thinking; sound.
مترادف: cogent, rational, reasonable, sound
متضاد: fallacious, illogical, nonsensical
مشابه: analytical, clear, coherent, judicious, sensible, wise

- Her essay was very convincing as it was completely logical.
[ترجمه گوگل] مقاله او بسیار قانع کننده بود زیرا کاملاً منطقی بود
[ترجمه ترگمان] مقاله او خیلی قانع کننده بود و کاملا منطقی بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- With so little money in the budget, is it logical to spend it redecorating the offices?
[ترجمه گوگل] آیا با این پول کم در بودجه، منطقی است که آن را برای تغییر دکوراسیون دفاتر صرف کنیم؟
[ترجمه ترگمان] با کمی پول در بودجه، آیا این منطقی است که آن را در تمام دفاتر خرج کنید؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: following with logic or reason from prior events or statements.
متضاد: illogical
مشابه: inductive, inferential, likely, plausible, reasonable, sensible

- It's logical that he would reject such a measure after having done so before.
[ترجمه گوگل] منطقی است که او چنین اقدامی را پس از انجام قبلی رد کند
[ترجمه ترگمان] منطقی است که پس از انجام این کار چنین اقدامی را رد خواهد کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. logical argumentation
استدلال منطقی

2. a logical construct
همسازه ی منطقی

3. a logical decision
تصمیم عاقلانه

4. a logical result
نتیجه ی منطقی

5. a logical thinker
کسی که منطقی فکر می کند،آدم درست اندیش

6. her arguments were logical and it was hard to fault them
استدلال های او منطقی بودند و خرده گیری از آنها سخت بود.

7. theorems developed with logical rigor
قضایایی که با دقت منطقی تدوین شده اند

8. Unable to defeat him by logical discussion, she fell back on her old habit of criticizing his speech.
[ترجمه گوگل]او که نتوانست او را با بحث منطقی شکست دهد، به عادت قدیمی خود در انتقاد از سخنرانی او بازگشت
[ترجمه ترگمان]او که نمی توانست با بحث منطقی او را شکست دهد، به عادت قدیم خود در انتقاد از سخنرانی خود بازگشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Students need the ability to construct a logical argument.
[ترجمه گوگل]دانش آموزان به توانایی ایجاد یک استدلال منطقی نیاز دارند
[ترجمه ترگمان]دانش آموزان به توانایی ایجاد یک استدلال منطقی نیاز دارند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. It was a logical conclusion from the child's point of view.
[ترجمه گوگل]این یک نتیجه گیری منطقی از دیدگاه کودک بود
[ترجمه ترگمان]این یک نتیجه گیری منطقی از نقطه نظر کودک بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. By a logical progression of thought, she worked out why the remark had caused offence.
[ترجمه گوگل]با یک پیشرفت منطقی فکر، او متوجه شد که چرا این اظهارات باعث توهین شده است
[ترجمه ترگمان]با یک رشته منطقی فکر کرد که چرا این حرف باعث رنجش خاطر شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. I'm sure there's a logical explanation for all this.
[ترجمه گوگل]من مطمئن هستم که یک توضیح منطقی برای همه اینها وجود دارد
[ترجمه ترگمان]مطمئنم برای همه اینا توضیح منطقی وجود داره
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. This massive autobiographical work was the logical culmination of her long career.
[ترجمه گوگل]این اثر بزرگ زندگینامه ای اوج منطقی کار طولانی او بود
[ترجمه ترگمان]این کار autobiographical بزرگ، نقطه اوج کار طولانی او بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. The paragraphs are not in a logical order.
[ترجمه گوگل]پاراگراف ها دارای ترتیب منطقی نیستند
[ترجمه ترگمان]پاراگراف ها به یک ترتیب منطقی نیستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. Only when each logical step has been checked by other mathematicians will the proof be accepted.
[ترجمه گوگل]تنها زمانی که هر مرحله منطقی توسط ریاضیدانان دیگر بررسی شود، اثبات پذیرفته می شود
[ترجمه ترگمان]تنها زمانی که هر گام منطقی توسط دیگر ریاضیدانان بررسی می شود، اثبات آن پذیرفته خواهد شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

16. The issue here is purely logical: it has nothing to do with ethics.
[ترجمه گوگل]مسئله در اینجا کاملاً منطقی است: ربطی به اخلاق ندارد
[ترجمه ترگمان]مساله در اینجا کاملا منطقی است: هیچ ارتباطی با اخلاق ندارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

17. Is it a logical necessity that higher wages will lead to higher prices?
[ترجمه گوگل]آیا این یک ضرورت منطقی است که افزایش دستمزد منجر به افزایش قیمت شود؟
[ترجمه ترگمان]آیا این یک ضرورت منطقی است که حقوق های بالاتر منجر به قیمت های بالاتر شوند؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

18. It seemed the only logical thing to do.
[ترجمه Iliya Solhi] این ( کار ) تنها کار منطقی برای انجام دادن بود.
|
[ترجمه گوگل]این تنها کار منطقی به نظر می رسید
[ترجمه ترگمان]به نظر می رسید تنها کار منطقی این است که انجام دهم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

19. You should be more logical.
[ترجمه گوگل]شما باید منطقی تر باشید
[ترجمه ترگمان] تو باید بیشتر منطقی باشی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

استدلالی (صفت)
adductive, discursive, argumentative, logical, logistic, ratiocinative, syllogistic

منطقی (صفت)
dialectic, dialectical, argumentative, logical, logistic, rational

عقلانی (صفت)
logical, rational, intellectual

تخصصی

[حسابداری] منطقی
[کامپیوتر] منطقی - منطقی - از نظر نر افزاری به جای واقیت فیزیکی، منطقی تلقی شدن . مثلاً یک دیسک واقعی ممکن است دو دیسک گردان منطقی باشد ف اگر نر افزار با آن مانند دو دیسک برخورد کند.
[برق و الکترونیک] منطقی
[ریاضیات] منطقی

انگلیسی به انگلیسی

• based on logic; reasonable; simulated, looks and acts like the real thing but is not genuine (computers)
in a logical argument or analysis, each statement is true if the statement before it is true.
a logical conclusion or result is the only one that can reasonably result.
a logical course of action seems reasonable or sensible in the circumstances.

پیشنهاد کاربران

منطقی، استدلالی
منطقی ، معقول
reasonable , logical , rational
fair enough
use your mind for solve problem or choose best way , thinking before act
برهان آمیز، خردورزانه، پیوسته، منطقی ، عقلانی
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : _
✅️ اسم ( noun ) : logic
✅️ صفت ( adjective ) : logical
✅️ قید ( adverb ) : logically
left brained people are logical
( لاجیک ) logic
برای یادسپاری آسان تر معنی کلمه می توان با کلمه بازی کرد مثلاً بیایید با شنیدن ( لاجیک ) یاد ( تاجیک ) کنیم اما برای رابطه سازی می توان گفت ( ( منطق ) ) مردم ایران و تاجیکستان یکی است چون هر دو فارسی زبان هستند به جز لال های آن ها که در کلمه ی ( لاجیک ) هم ( لا ) اشاره به این مطلب دارد و نیز عدد ۱۰ را در ابتدای کلمه ی logical می توان دید که حداقل نمره برای گفتگو بر مبنای منطق را نشان می دهد البته این موضوع وقتی درست است که ما این کلمه را لُجیک نخوانیم.
...
[مشاهده متن کامل]

logic=منطق، برهان.
حالا بر اساس معنی فوق می توان گفت لاجیکال ( logical ) هم می شود منطقی، استدلالی.

Logical:
🍃 Seeming natural, reasonable or sensible🍃
منطقی ، عاقلانه🕊️💚
example:
「he gave me a logical suggestion」
اون به من پیشنهاد منطقی داد. 🌿🌚
Be logical منطقی باش
logical ( adj ) = coherent ( adj )
به معناهای : منطقی، معقول، عقلانی، هماهنگ، منسجم ( دارای ارتباط منطقی )
معنی فارسی : منطقی ، عقلانی
معنی انگلیسی : Seeming natural , reasonable or sensible
مثال : It was the logical thing to do
Seeming natural, reasonable or sensible
منطقی/عاقلانه
E. g. The next logical step was for the program leaders to work closely with existing staff
عاقلانه
منطقی
Reasonable
عاقلانه
عقلانی؛منطقی ( آنچه با عقل و منطق جور در می آید )
منطقی
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٩)

بپرس