logic

/ˈlɑːdʒɪk//ˈlɒdʒɪk/

معنی: استدلال، برهان، منطق، علم منطق
معانی دیگر: کرویز، چمگوئی، فرنایش، فرنود آوری، راست اندیشی، رابطه ی منطقی، رابطه ی علت و معلولی، کتاب منطق، اصول و سیستم هر علم، دانش همست

بررسی کلمه

اسم ( noun )
(1) تعریف: reasoning, or the study of reasoning.

- It is a principle of logic that if two things are both equal to another thing, they are equal to each other.
[ترجمه گوگل] این یک اصل منطقی است که اگر دو چیز هر دو با یک چیز دیگر مساوی باشند، با هم برابرند
[ترجمه ترگمان] این یک اصل منطقی است که اگر دو چیز مساوی با یک چیز دیگر باشند، برابر با هم هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- Many students find logic interesting when they learn about fallacies.
[ترجمه گوگل] بسیاری از دانش آموزان وقتی در مورد مغالطه ها یاد می گیرند، منطق را جالب می دانند
[ترجمه ترگمان] بسیاری از دانش آموزان وقتی درباره fallacies یاد می گیرند منطق را جالب می دانند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: the process of sound reasoning.
مشابه: argument, right

- This paragraph shows excellent logic.
[ترجمه گوگل] این پاراگراف منطق عالی را نشان می دهد
[ترجمه ترگمان] این پاراگراف منطق عالی را نشان می دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- She would rather use her own logic to find answers than to do research or ask others.
[ترجمه گوگل] او ترجیح می دهد از منطق خود برای یافتن پاسخ استفاده کند تا اینکه تحقیق کند یا از دیگران بپرسد
[ترجمه ترگمان] ترجیح می دهد از منطق خود برای پیدا کردن پاسخ به جای تحقیق استفاده کند و یا از دیگران سوال کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: the consistency of relation among the parts of something such as a machine or a work of art.
مشابه: coherence

- I don't really care for this painting but I can see its logic.
[ترجمه گوگل] من واقعاً به این نقاشی اهمیت نمی دهم اما می توانم منطق آن را ببینم
[ترجمه ترگمان] من واقعا به این نقاشی علاقه ندارم، اما می توانم منطق خود را ببینم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(4) تعریف: the circuitry of a computer.

جمله های نمونه

1. cold logic
استدلال صرف

2. fuzzy logic
منطق گنگ

3. his logic limps woefully
پای منطق او بد جوری می لنگد.

4. his logic seemed somewhat hazy to me
به نظر من منطق او تا اندازه ای مبهم بود.

5. specious logic
منطق ظاهرا مستدل

6. the logic of events
رابطه ی منطقی رویدادها

7. chop logic
(روی جزئیات) بحث و مداقه کردن،روی چیزهای کم اهمیت استدلال و صرف وقت کردن

8. to use faulty logic
غلط استدلال کردن

9. i don't follow her logic
از منطق او سر در نمی آورم.

10. i refute your reasoning with better logic
استدلال شما را با منطق بهتر رد می کنم.

11. He confuted his opponents by facts and logic.
[ترجمه گوگل]او مخالفان خود را با حقایق و منطق رد کرد
[ترجمه ترگمان]او مخالفان خود را با حقایق و منطق می سنجید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. There are irredeemable flaws in the logic of the argument.
[ترجمه گوگل]در منطق استدلال اشکالات جبران ناپذیری وجود دارد
[ترجمه ترگمان]flaws irredeemable در منطق استدلال وجود دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Your friend doesn't seem to be governed by logic.
[ترجمه گوگل]به نظر می رسد دوست شما منطقی نیست
[ترجمه ترگمان]به نظر نمی رسد که دوست شما توسط منطق اداره شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. There's no logic in his argument.
[ترجمه گوگل]هیچ منطقی در استدلال او وجود ندارد
[ترجمه ترگمان]استدلال او منطقی نیست
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. It's easy to understand his logic.
[ترجمه گوگل]درک منطق او آسان است
[ترجمه ترگمان]فهمیدن منطق او آسان است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

16. It's a stupid decision that completely defies logic.
[ترجمه گوگل]این یک تصمیم احمقانه است که کاملاً منطق را به چالش می کشد
[ترجمه ترگمان]این یک تصمیم احمقانه است که منطق را کاملا از بین می برد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

استدلال (اسم)
thought, argument, argumentation, reasoning, logic, ratiocination

برهان (اسم)
proof, argument, logic

منطق (اسم)
logic, dialectics

علم منطق (اسم)
logic, logics

تخصصی

[حسابداری] منطق
[کامپیوتر] منطق
[برق و الکترونیک] منطق بتدیل منطق رسمی به مدارهای الکترونیکی عملیاتی که می تواننند با سیستمی از نمادها ( مانند AND , OR , NOT ) نمایش داده شوند . این توابع به وسیله مدارهای سویچینگ یا دریچه هایی که تنها دو وضعیت خاموش یا روشن یا بسته یا باز دارند ایجاد می شود و استفاده از اعداد دودویی را در حل مسائل امکان پذیر می سازند. هر نمناد منطقی را می توان با جدول صحتی که خروجی را به ازای تمام حالتهای ممکن ورودی نشن می دهد . نمایش داد. مدارهای گیت اساس کامپیوترهای دیجیتال هستند . - منطق
[ریاضیات] منطق

انگلیسی به انگلیسی

• reasoning, common-sense; science of inference and reasoning
logic is a way of reasoning that involves a series of statements, each of which must be true if the statement before it is true.
different kinds of logic are different ways of thinking and reasoning.

پیشنهاد کاربران

*سپاس از �فرتاش� برای واکاوی درباره برابرِ واژه منطق یا لاجیک*
منطق = LOGIC = چیم گواگیه ( =علت گویایی= علت نشان )
چمگویایی/چمگویاییک/ چمگویی/چمگوییک
منطق = چمگویا
منطقی =چمگویانه
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : _
✅️ اسم ( noun ) : logic
✅️ صفت ( adjective ) : logical
✅️ قید ( adverb ) : logically
علم منطق
( لاجیک ) logic
برای یادسپاری آسان تر معنی کلمه می توان با کلمه بازی کرد مثلاً بیایید با شنیدن ( لاجیک ) یاد ( تاجیک ) کنیم اما برای رابطه سازی می توان گفت ( ( منطق ) ) مردم ایران و تاجیکستان یکی است چون هر دو فارسی زبان هستند به جز لال های آن ها که در کلمه ی ( لاجیک ) هم ( لا ) اشاره به این مطلب دارد و نیز عدد ۱۰ را در ابتدای کلمه ی logical می توان دید که حداقل نمره برای گفتگو بر مبنای منطق را نشان می دهد البته این موضوع وقتی درست است که ما این کلمه را لُجیک نخوانیم.
...
[مشاهده متن کامل]

logic=منطق، برهان.
در ضمن لاجیکال ( logical ) هم می شود منطقی، استدلالی.

در زبانِ پارسی میانه - پهلوی به جای واژه ( منطق، logic ) ، واژه ( چیم گواگیه ) می گفتند.
تکواژِ ( چیم ) همان است که امروز ( چم ) می گوییم. ( چیم/چم ) به معنایِ ( دلیل، علت، معنا، هدف ) است و در واژه ( چیم گواگیه ) ، ( چیم ) به ( دلیل، علت ) بازمیگردد. نیاز به یادآوری است که دکتر ادیب سلطانی در نوشته های خود از ( چم/چیم ) در معنایِ ( دلیل، علت ) بهره برده و نَه ( معنا ) . واژه ( گواگیه ) به واژه ( گواگ/گواک ) در زبان پارسی میانه - پهلوی برمی گردد که در زبان پارسیِ کنونی به ( گواگ/گواک ) ، ( گویا ) می گویند و به معنایِ ( بیانگر، گویا، گوینده ) است. پس واژه ( گواگیه ) به واژه ( گویایی/گویاییک ) در زبان پارسیِ کنونی اشاره دارد. واژه ( گویایی ) هممعنا با واژه ( نُطق ) است.
...
[مشاهده متن کامل]

پس پیشنهادِ من، بکارگیریِ واژه ( چمگویایی/چمگویاییک ) برای واژه ( منطق ) است و همچنین میتوان برای ساده سازی، از واژه ( چمگویی/چمگوییک ) بهره بُرد. نمونه: منطقی =چمگویانه.
پسگشت ( reference ) :
در رویه هایِ 22، 37 و 122 از نبیگِ ( فرهنگنامه کوچک پهلوی ) نوشته یِ ( دیوید مک کنزی ) آمده است:

logiclogiclogic
برابرِ پارسی واژه ( logic ) و منطق، واژه ( گویایی ) است.
همچنین است: گویایی شناسی
گویاییک = logical = منطقی
گوییکانه ( گویاییکانه ) =logically = به طور منطقی
?What do you know of logic
منطق، استدلال
حساب دودوتا چهارتا
زبان ریاضی منطق است
An affair that can be kept in feeling with feelings, even with love and logic
But a relationship with logic is also lost with logic
رابطه ی که با احساس باشه با احساس هم میتوان نگه داشت حتی با عشق و منطق هم میشود
اما رابطه ای که با منطق باشد هم با منطق هم از بین میرود

بپرس