live through

پیشنهاد کاربران

تاب آوردن
My father has lived through two wars
از پس چیزی ، سختی ، مشکلی بر اومدن
چیز خطرناک و ناخوشایند تجربه کردن
تحمل کردن شرایط سخت و جان در بردن
کنار آمدن با ( چیزی )
دوام آوردن
تحمل کردن
تجربه کردن - به سر بردن
از سر گذراندن
زنده ماندن به سختی
تجربه زندگی در شرایط سخت و جان سالم به در بردن
جان سالم بدر بردن
تجربه گذران زندگی داشتن
to experience a difficult situation or event
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٥)

بپرس