liquefy

/ˈlɪkwəˌfaɪ//ˈlɪkwɪfaɪ/

معنی: گداختن، تبدیل به مایع کردن، ابگون کردن
معانی دیگر: آبگونه کردن یا شدن، به صورت آبگونه در آوردن یا درآمدن، مایع کردن، آبگونه گری کردن، آبگونش کردن، liquify ابگون کردن

بررسی کلمه

فعل گذرا و ( transitive verb, intransitive verb )
حالات: liquefies, liquefying, liquefied
مشتقات: liquefiable (adj.), liquefier (n.)
• : تعریف: to reduce to or become liquid.
متضاد: solidify, stiffen
مشابه: dissolve, melt

- The intense heat liquefied the ore.
[ترجمه گوگل] گرمای شدید سنگ معدن را به مایع تبدیل کرد
[ترجمه ترگمان] گرمای شدید سنگ معدن را مایع می کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. You can liquefy the carbon dioxide to separate it from the other constituents.
[ترجمه گوگل]می توانید دی اکسید کربن را به صورت مایع درآورید تا از سایر اجزای تشکیل دهنده جدا شود
[ترجمه ترگمان]شما می توانید کربن دی اکسید را تمیز کنید تا آن را از اجزای دیگر جدا کنید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. Above a certain temperature it is impossible to liquefy a gas.
[ترجمه گوگل]بالاتر از یک دمای معین، غیرممکن است که یک گاز را به مایع تبدیل کنیم
[ترجمه ترگمان]در دمای معینی گاز کردن گاز غیر ممکن است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. Meanwhile, in a blender, liquefy the cottage cheese and milk.
[ترجمه گوگل]در همین حین در مخلوط کن پنیر و شیر را مایع کنید
[ترجمه ترگمان]در همین حال، در یک مخلوط کن آن پنیر و شیر کلبه را تمیز می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. To liquefy them for storage in propellant tanks, a considerable amount of electrical energy must be expended to run refrigeration equipment.
[ترجمه گوگل]برای مایع کردن آنها برای ذخیره در مخازن سوخت، مقدار قابل توجهی انرژی الکتریکی باید برای راه اندازی تجهیزات تبرید صرف شود
[ترجمه ترگمان]برای نگهداری آن ها در مخازن سوخت، مقدار قابل توجهی از انرژی الکتریکی باید برای راه اندازی تجهیزات یخچال صرف شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Some gases liquefy at cold temperatures.
[ترجمه گوگل]برخی از گازها در دماهای سرد مایع می شوند
[ترجمه ترگمان]برخی گازها در دمای سرد نگهداری می شوند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Gases liquefy under pressure.
[ترجمه گوگل]گازها تحت فشار مایع می شوند
[ترجمه ترگمان]گازها تحت فشار هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. In a food processor, liquefy the tomato, tomato paste and cucumber.
[ترجمه گوگل]در غذاساز، گوجه فرنگی، رب گوجه فرنگی و خیار را مایع کنید
[ترجمه ترگمان]در یک پردازنده مواد غذایی، گوجه فرنگی، خمیر گوجه فرنگی و خیار را تمیز می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. The minimum pressure required to liquefy a gas at its critical temperature is its critical pressure.
[ترجمه گوگل]حداقل فشار لازم برای مایع شدن یک گاز در دمای بحرانی آن، فشار بحرانی آن است
[ترجمه ترگمان]حداقل فشار مورد نیاز برای تر کردن گاز در دمای بحرانی آن، فشار بحرانی آن است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. There were be reduced liquefy and vanish on CT scan of the remaining tumors after thermochemotherapy.
[ترجمه گوگل]در سی تی اسکن تومورهای باقیمانده پس از ترموشیمی درمانی کاهش مایع و ناپدید شدن وجود داشت
[ترجمه ترگمان]There تر می شود و در سی تی اسکن از تومور باقی مانده پس از thermochemotherapy ناپدید می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. A process that is used to liquefy nitrogen.
[ترجمه گوگل]فرآیندی که برای مایع سازی نیتروژن استفاده می شود
[ترجمه ترگمان]فرآیندی که برای تمیز کردن نیتروژن مورد استفاده قرار می گیرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. To liquefy or reduce to a plastic state by heating; melt.
[ترجمه گوگل]مایع شدن یا تبدیل شدن به حالت پلاستیکی با حرارت دادن ذوب شدن
[ترجمه ترگمان]تمیز کردن و یا کاهش دادن به حالت پلاستیک با حرارت دادن؛ ذوب شدن
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Based on the characteristics of liquefaction reaction, an liquefy all kinds of biomass was designed.
[ترجمه گوگل]بر اساس ویژگی‌های واکنش روان‌گرایی، مایعی برای انواع زیست توده طراحی شد
[ترجمه ترگمان]با توجه به ویژگی های واکنش روانگرایی، تمیز نگهداشتن همه انواع زیست توده طراحی شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Its purpose is to liquefy the semen to release sperm, freeing them to fertilize an egg.
[ترجمه گوگل]هدف آن این است که مایع منی را برای آزاد کردن اسپرم آزاد کند و آنها را برای بارور کردن تخمک آزاد کند
[ترجمه ترگمان]هدف آن تر کردن منی برای آزاد کردن اسپرم، آزاد کردن آن ها برای بارور کردن یک تخم مرغ است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Wish you can benefit from our online sentence dictionary and make progress every day!
[ترجمه گوگل]ای کاش می توانید از فرهنگ لغت جملات آنلاین ما بهره مند شوید و هر روز پیشرفت کنید!
[ترجمه ترگمان]ای کاش شما می توانید از فرهنگ لغت آنلاین ما بهره مند شوید و هر روز پیشرفت کنید!
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

گداختن (فعل)
dissolve, melt, thaw, flux, liquate, smelt, fuse, liquify, liquefy, fuze

تبدیل به مایع کردن (فعل)
liquify, fluidize, liquefy

ابگون کردن (فعل)
liquify, liquefy

انگلیسی به انگلیسی

• cause to melt, change into a liquid; become liquid
when a gas or solid substance liquefies or is liquefied, it changes its form and becomes liquid.

پیشنهاد کاربران

میعان
روان گرا شدن، روان گرا کردن
نقد کردن پول
به پول تبدیل کردن
نقدشونده

بپرس