liberation

/ˌlɪbəˈreɪʃən//ˌlɪbəˈreɪʃən/

معنی: رهایی، ازاد کردن، نجات
معانی دیگر: آزاد سازی، رها (با: آزادی liberty یا freedom فرق دارد)، به دست آوری برابری (اجتماعی و اقتصادی)، برابری طلبی

بررسی کلمه

اسم ( noun )
(1) تعریف: the act of liberating, or an instance or state of being liberated.

- The liberation of the village took days of fighting.
[ترجمه گوگل] آزادسازی روستا چند روز جنگ طول کشید
[ترجمه ترگمان] آزادسازی این روستا چند روز طول کشید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- His sudden liberation from prison came as a shock to him.
[ترجمه گوگل] رهایی ناگهانی او از زندان برای او یک شوک بود
[ترجمه ترگمان] آزادی ناگهانی او از زندان به عنوان شوک به او وارد شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- Citizens living in the countryside were still unaware of the liberation of the capital.
[ترجمه گوگل] شهروندان روستایی هنوز از آزادی پایتخت بی خبر بودند
[ترجمه ترگمان] شهروندانی که در حومه شهر زندگی می کردند هنوز از آزادی پایتخت خبر نداشتند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: the process of working toward the attainment of equal rights and equal status for a particular group.

جمله های نمونه

1. women's liberation movement
جنبش برابری خواهی زنان

2. women's liberation movement
جنبش آزادی زنان

3. carbon dioxide interferes with the liberation of oxygen to the tissues
دی اکسید کربن جلو آزاد شدن اکسیژن در بافت ها را می گیرد.

4. Leaving school was such a liberation for me.
[ترجمه گوگل]ترک مدرسه برای من چنین رهایی بود
[ترجمه ترگمان]ترک کردن مدرسه برای من یه جور آزادی بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. They unbound all the political prisoners after liberation.
[ترجمه گوگل]آنها پس از آزادی همه زندانیان سیاسی را باز کردند
[ترجمه ترگمان]پس از رهایی از آزادی، همه زندانیان سیاسی را باز کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Dawkins ends his discussion with a call for liberation.
[ترجمه گوگل]داوکینز بحث خود را با فراخوانی برای رهایی به پایان می رساند
[ترجمه ترگمان]داوکینز با درخواست آزادی به بحث خود پایان داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. All his life was submerged in the liberation of the people.
[ترجمه گوگل]تمام عمرش غرق در رهایی مردم بود
[ترجمه ترگمان]همه حیاتش در رهایی مردم مستغرق بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Before liberation he had to pull a rickshaw to earn a little money.
[ترجمه گوگل]قبل از آزادی مجبور شد برای کسب درآمد کمی یک ریکشا بکشد
[ترجمه ترگمان]قبل از آزادی باید یک ریکشاو بیرون بکشد تا کمی پول بدست آورد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. The Animal Liberation Front has claimed responsibility for releasing the monkeys from the laboratory.
[ترجمه گوگل]جبهه آزادی حیوانات مسئولیت رهاسازی میمون ها از آزمایشگاه را بر عهده گرفته است
[ترجمه ترگمان]جبهه آزادی بخش حیوانات مسئولیت آزاد کردن میمون ها از آزمایشگاه را بر عهده گرفته است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. She is into women's liberation.
[ترجمه گوگل]او به دنبال آزادی زنان است
[ترجمه ترگمان]او در آزادی زنان است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. They are fighting for a cause - the liberation of their people.
[ترجمه گوگل]آنها برای هدفی می جنگند - آزادی مردمشان
[ترجمه ترگمان]آن ها در حال مبارزه برای یک علت - آزادسازی مردم خود هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. The people are still struggling for liberation from a brutal, oppressive regime.
[ترجمه گوگل]مردم هنوز برای رهایی از یک رژیم وحشی و ستمگر مبارزه می کنند
[ترجمه ترگمان]مردم هنوز برای رهایی از رژیم سرکوبگر و ظالم دست و پنجه نرم می کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. With inspiration, liberation and determination, you can reach any destination. RVM
[ترجمه گوگل]با الهام، رهایی و اراده می توانید به هر مقصدی برسید RVM
[ترجمه ترگمان]با الهام، آزادی و عزم، شما می توانید به هر مقصد دست پیدا کنید rvm
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Once the feverish atmosphere of the Liberation had subsided the practice aroused feelings of shame.
[ترجمه گوگل]پس از فروکش کردن فضای تب‌آلود آزادی، این تمرین احساس شرمندگی را برانگیخت
[ترجمه ترگمان]هنگامی که فضای تب آلود آزادی بخش فروکش کرد، این عمل احساس شرمندگی کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

رهایی (اسم)
release, emancipation, escape, acquittance, quietus, liberation, salvation, delivery, deliverance, rescue, riddance, extrication, escapement, go-by

ازاد کردن (اسم)
liberation, extrication, liberalization

نجات (اسم)
liberation, salvation, rescue

تخصصی

[حقوق] پرداخت دین، ایفاء تعهد قراردادی

انگلیسی به انگلیسی

• act of setting free, releasing; state of being liberated, freedom, emancipation; act or process of achieving equal rights and status for a particular group
liberation is used in the names of some political movements that are concerned with freeing people from governments or traditional ideas which the members of the movements believe to be oppressive.
see also liberate.

پیشنهاد کاربران

liberation ( آزادسازی )
liberation ( مهندسی منابع طبیعی - محیط زیست و جنگل )
واژه مصوب: آزادسازی 2
تعریف: ← برش آزادسازی
استقلال
Liberation day روز استقلال

بپرس