معنی: بستگی، رابطه، ارتباط، رابط، رابطه نامشروعمعانی دیگر: (وصل کردن یا مرتبط کردن دو چیز مثلا دو یکان ارتشی تا اینکه کار آنها موثرتر شود) ربط، پیوستگی، همبستگی، داستار، رابطه ی نامشروع (جنسی)
بررسی کلمه
اسم ( noun )
• (1)تعریف: a communication link between groups or between parts of an organization, or a person or group that performs this function. • مترادف: connection, contact, go-between, intermediary, link, linkage, nexus • مشابه: affiliation, coordination, relationship
- He acts as the liaison between the rebel group and the government.
[ترجمه بهنام تهرانی] او بعنوان رابط بین گروه شورشی و حکومت فعالیت می نماید.
|
[ترجمه گوگل] او به عنوان رابط بین گروه شورشی و دولت عمل می کند [ترجمه ترگمان] او به عنوان رابط بین گروه شورشی و دولت عمل می کند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2)تعریف: a close relationship, communication, or connection. • مترادف: bond, link, tie • مشابه: alliance, association, communication, kinship, marriage, relationship
• (3)تعریف: an adulterous or otherwise unpermitted sexual affair. • مترادف: affair, amour, hanky-panky, intrigue • مشابه: assignation, dalliance, flirtation, romance
جمله های نمونه
1. a liaison officer
افسر رابط
2. close liaison between the army and the police
ارتباط نزدیک میان ارتش و شهربانی
3. to establish liaison with
رابطه برقرار کردن با
4. Liaison between police forces and the art world is vital to combat art crime.
[ترجمه گوگل]ارتباط بین نیروهای پلیس و دنیای هنر برای مبارزه با جرایم هنری حیاتی است [ترجمه ترگمان]ارتباط بین نیروهای پلیس و دنیای هنر برای مبارزه با جرائم هنری حیاتی است [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
5. It's important that we work in close liaison with other charities in this field.
[ترجمه گوگل]این مهم است که ما در ارتباط نزدیک با سایر موسسات خیریه در این زمینه کار کنیم [ترجمه ترگمان]مهم است که ما در رابطه نزدیک با سازمان های خیریه دیگر در این زمینه کار کنیم [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
6. We maintained a close liaison with the trade union.
[ترجمه گوگل]ما ارتباط نزدیکی با اتحادیه کارگری داشتیم [ترجمه ترگمان]ما رابطه نزدیکی با اتحادیه مبادله رو حفظ کردیم [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
7. She served as a liaison between the different groups.
[ترجمه گوگل]او به عنوان رابط بین گروه های مختلف خدمت می کرد [ترجمه ترگمان]او به عنوان رابط بین گروه های مختلف عمل می کرد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
8. He blamed the lack of liaison between the various government departments.
[ترجمه زباری] وی عدم وجود ارتباط بین سازمان های مختلف دولتی را مورد انتقاد قرار داد.
|
[ترجمه گوگل]وی عدم وجود ارتباط میان ادارات مختلف دولتی را عامل این امر دانست [ترجمه ترگمان]او عدم ارتباط بین ادارات مختلف دولتی را مقصر دانست [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
9. We work in close liaison with the police.
[ترجمه گوگل]ما در ارتباط نزدیک با پلیس کار می کنیم [ترجمه ترگمان]ما با پلیس رابطه نزدیکی داریم [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
10. She was having a romantic liaison with her husband's best friend.
[ترجمه زباری] او رابطه نامشروع عاشقانه با بهترین دوست شوهرش دارد.
|
[ترجمه گوگل]او با بهترین دوست شوهرش رابطه عاشقانه داشت [ترجمه ترگمان]او رابطه عاشقانه با بهترین دوست شوهرش داشت [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
11. We are hoping to establish better customer liaison.
[ترجمه زباری] امیدواریم کا ارتباط بهتری با مشتریان برقرار کنیم.
|
[ترجمه گوگل]ما امیدواریم که ارتباط بهتری با مشتری ایجاد کنیم [ترجمه ترگمان]ما امیدواریم که روابط بهتر با مشتری برقرار کنیم [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
12. The project has been set up in liaison with the art department.
[ترجمه گوگل]این پروژه با همکاری حوزه هنری راه اندازی شده است [ترجمه ترگمان]این پروژه با دپارتمان هنری در ارتباط بوده است [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
13. More liaison between the old manager and the new one should ensure greater continuity.
[ترجمه گوگل]ارتباط بیشتر بین مدیر قدیمی و مدیر جدید باید تداوم بیشتری را تضمین کند [ترجمه ترگمان]ارتباط بیشتر بین مدیر قدیمی و فرد جدید باید تداوم بیشتر را تضمین کند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
14. She is responsible for liaison with researchers at other universities.
[ترجمه گوگل]او مسئول ارتباط با محققان در دانشگاه های دیگر است [ترجمه ترگمان]او مسیول ارتباط با محققان دیگر در دانشگاه های دیگر است [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
15. In either case there needs to be close liaison between those responsible for training and those responsible for operations.
[ترجمه گوگل]در هر صورت نیاز است که ارتباط نزدیکی بین افراد مسئول آموزش و مسئولین عملیات وجود داشته باشد [ترجمه ترگمان]در هر صورت باید ارتباط نزدیکی بین کسانی که مسیول آموزش هستند و کسانی که مسیول عملیات هستند، وجود داشته باشد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
• communication, contact; one who maintains contact; conspiracy; close connection; illicit love affair; (in french grammar) grammatical circumstance in which a usually silent consonant at the end of a word is pronounced at the beginning of the word that follows it liaison is co-operation and communication between different organizations or between different sections of an organization. a liaison is a sexual relationship; used in formal english showing disapproval.
پیشنهاد کاربران
رابط، هماهنگ کننده
ارتباط
رابط سازمانی
:Synonym affair . . . I have reason to believe that a . . . , how should ?I describe it That a dangerous liaison has sprung up between . your daughter and the Chevalier Danceny Dangerous Liaisons 1988🎥
carrying - on
۱ - رابط، ارتباطی, ارتباط someone who links people. She was a contemporary liaison for the community ۲ - رابطه نامشروع an illicit and secretive romantic relationship, or an affair