leaving


معنی: عازم

جمله های نمونه

1. leaving a house - door open is an invitation to theft
باز گذاشتن در خانه وسوسه ای برای دزدی است.

2. leaving her parents was a great wrench for the bride
ترک والدین برای عروس درد بزرگی بود.

3. before leaving the house, securely latch all doors and windows
پیش از ترک خانه درها و پنجره ها را محکم چفت کنید.

4. farmers are leaving the land and going to large cities
کشاورزان مزارع را رها کرده و به شهرهای بزرگ روی می آورند.

5. he is leaving tomorrow
فردا می رود،فردا خواهد رفت

6. he is leaving tomorrow
او فردا خواهد رفت.

7. he vanished leaving massive arrears
غیبش زد و دیون نپرداخته ی عظیمی به جا گذاشت.

8. don't invite theft by leaving your key in the car!
با گذاشتن کلید در ماشین انگیزه ی دزدی به وجود نیاورید!

9. to ban someone from leaving the country
کسی را ممنوع الخروج کردن

10. he arrived just as i was leaving
او درست هنگامی که من داشتم می رفتم سررسید.

11. the best students used to go to medical school, leaving us the dross
بهترین شاگردان به مدرسه ی پزشکی می رفتند و نخاله ها برای ما می ماندند.

12. She had feelings of guilt about leaving her children and going to work.
[ترجمه rezazadeh] هنگام کار، احساس گناه می کرد که فرزندانش را تنها گذاشته است.
|
[ترجمه گوگل]او از ترک فرزندانش و رفتن به سر کار احساس گناه داشت
[ترجمه ترگمان]احساس گناه می کرد که بچه هایش را رها می کند و مشغول کار می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Instead of retaliating, he walks away leaving his team-mates to fight it out.
[ترجمه گوگل]او به جای تلافی، از هم تیمی هایش می رود تا با آن مبارزه کنند
[ترجمه ترگمان]او به جای پاسخ به سخنان خود، از دور از تیم خود دور می شود تا با آن مبارزه کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. The increase in the number of young people leaving to work in the cities has had a dramatic impact on the demography of the villages.
[ترجمه گوگل]افزایش تعداد جوانانی که برای کار به شهرها می روند تأثیر شگرفی بر جمعیت شناسی روستاها داشته است
[ترجمه ترگمان]افزایش تعداد جوانانی که به کار در شهرها ادامه می دهند، تاثیر چشمگیری در جمعیت شناسی روستا داشته است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. Her heart was deeply harrowed by his leaving.
[ترجمه گوگل]قلب او از رفتن او عمیقاً آزرده شد
[ترجمه ترگمان]دلش از رفتن او سخت شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

16. He has a vested interest in Mona leaving the firm.
[ترجمه گوگل]او علاقه خاصی به خروج مونا از شرکت دارد
[ترجمه ترگمان]اون علاقه زیادی به مونا داره که شرکت رو ترک کنه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

عازم (صفت)
departing, setting off, leaving, starting out, going out, intending

تخصصی

[فوتبال] اجازه گرفتن
[ریاضیات] خارج شدن

انگلیسی به انگلیسی

• act of leaving; something which is left; remainder, residue

پیشنهاد کاربران

رفتن یا خارج شدن از زندگی کسی
خارج شدن از زندگی کسی
رفتن، ترک کردن
خداحافظی
ترک کردن
اما این live به معنای زندگی کردن هست . . به املا توجه کنید
ترک کردن
رفتن از جایی
leaving a record
رفتن به تاریخچه
بازگذاشتن
به جا گذاشتن
واگذار کردن

ترک کردن
abandon a place
اگه بخوای از جایی بری
Im leaving=من میرم!
رها سازی
رفتن
اجازه دادن، گذاشتن
People are leaving messages on jack's voicemail
گذاشتن
ترک کردن 🚶🚶🚶
به نظر من
ترک کردن!
ترک کردن

ترک کردن محل یا جایی
ترکردن جایی
سپردن، محول کردن
ترک کردن😉
ترک کردن از محل یا جایی

ترک کردن
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٢٥)

بپرس