learn the hard way

پیشنهاد کاربران

تجربه شدن
درس عبرت شدن
I learnt the hard way that Jack can't be trusted: برام خیلی گرون تموم شد ( بهای سنگینی دادم ) تابالاخره متوجه شدم که جک قابل اعتماد نیست.
برام درس عبرت شد I learned the hard way
به تجربه آموختن
آموختن از طریق تجربه
به بهای سنگینی آموختن
به بهای گزاف آموختن
به قیمت گزاف آموختن
با مکافات آموختن
با تجربه ی سختی آموختن
بعد از تجربه ی دشواری آموختن
به واسطه تجربه تلخ یا ارتکاب به اشتباهی ( آموختن ) She won't listen to my advice so she'll just have to learn the hard way.

بپرس