leads

جمله های نمونه

1. he leads a hard life
او زندگی سختی را می گذراند.

2. he leads his class in grades
او از نظر نمره در کلاس شاگرد اول است.

3. ignorance leads to prejudice
نادانی منجر به پیشداوری می شود.

4. she leads her husband by the nose
او کاملا بر شوهرش سوار است.

5. good advertising leads to good sales
تبلیغات خوب موجب فروش خوب می شود.

6. his wife leads him by the nose
زنش بر او سوار است.

7. our team leads (them) by five points
تیم ما پنج امتیاز (از آنها) جلو است.

8. the road leads to the bottom of the valley
راه به ته دره می رود.

9. this door leads into the garden
این در به باغ باز می شود.

10. this road leads to natanz
این راه به نطنز می رود.

11. wrong methodology leads to wrong conclusions
روش پژوهش غلط منجر به نتیجه گیری غلط می شود.

12. a narrow blacktop leads to the cottage
جاده ی باریک و آسفالته ای به کلبه منتهی می شود.

13. a lazy student who leads a vegetative existance
شاگرد تنبلی که گیاه وار زندگی می کند

14. people's apathy about politics leads to politicians' corruption
بی توجهی مردم نسبت به سیاست منجر به فساد سیاستمداران می گردد.

15. i will go wherever god leads me
هر کجا خداوند هدایتم کند خواهم رفت.

پیشنهاد کاربران

سرنخ ها
سوق می دهد
منجر
در الکترونیک و مدارهای الکتریکی معنای *سیم ها* را می دهد.
سوژه
راهنما، پیرو، رهبری
راهبر، راهنما مثلا راهبر برنامه ریزی یا راهنمای برنامه ریزی
جمعِ سرنخ، راهنما
ایجادمیشود
تغییر صدا توسط یک دستگاه
منجر شدن
هدایت کردن
سرنخ [بازاریابی]
باعث می شود
جلو افتاده است
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٥)

بپرس