lay off

/ˈleɪˈɒf//leɪɒf/

معنی: متوقف ساختن، بخدمت خاتمه دادن
معانی دیگر: 1- (جامه و غیره) کنار گذاشتن 2- (به ویژه موقتا) از کار بی کار کردن، 3- (خودمانی) ول کردن، دست برداشتن 4- برای استراحت توقف کردن، فصل کم کاری، بخدمت خاتمه دادن فصل کم کاری، (از کار) بی کار سازی، خاتمه دادن به خدمت، خاتمه دادن به خدمت because of the slow markets, the factory has suggested the layoff of fifty workers بهخاطر کسادی بازار، کارخانه پیشنهاد بیکارسازی 50 کارگر را داده است

بررسی کلمه

عبارت ( phrase )
• : تعریف: to cease employing (someone).
متضاد: hire
مشابه: cashier, dismiss, sack
اسم ( noun )
(1) تعریف: the dismissal or temporary suspension of employees.
مترادف: discharge, dismissal, suspension
مشابه: pink slip

(2) تعریف: a period of time during which such a suspension is in effect, or a period of inactivity.
مترادف: abeyance
مشابه: break, hiatus, interlude, intermission, lull, pause, recess, respite, suspension

- a two-month layoff
[ترجمه علی احمد] تعدیل نیرو
|
[ترجمه گوگل] اخراج دو ماهه
[ترجمه ترگمان] یک layoff دو ماهه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. because of the slow markets, the factory has suggested the layoff of fifty workers
به خاطر کسادی بازار،کارخانه پیشنهاد بی کارسازی 50 کارگر را داده است.

2. The doctor advised me to lay off cigarettes.
[ترجمه سراجی] دکتربه من توصیه کردکه سیگارراترک کنم.
|
[ترجمه Behnam Nasiry] دکتر به من توصیه کرد که سیگار رو کنار بزارم
|
[ترجمه Zahra fatemian] دکتر بهم توصیه کردن دست از سیگار کشیدن بردارم
|
[ترجمه گوگل]دکتر به من توصیه کرد سیگار را کنار بگذارم
[ترجمه ترگمان]دکتر به من توصیه کرد که سیگار بکشم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. You must lay off alcohol for a while.
[ترجمه مهری] برای مدتی باید دست از الکل بکشی.
|
[ترجمه گوگل]برای مدتی باید الکل را کنار بگذارید
[ترجمه ترگمان] واسه یه مدتی باید الکل مصرف کنی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. Lay off him! Can't you see he's badly hurt?
[ترجمه A.A] ولش کن ! نمی بینی بدجوری صدمه دیده است؟
|
[ترجمه گوگل]اخراجش کن! آیا نمی بینید که او به شدت آسیب دیده است؟
[ترجمه ترگمان]! ولش کن نمی بینی بدجوری صدمه دیده؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. I had to lay off running for several months.
[ترجمه بهنام] مجبور شدم برای چند ماه دویدن را کنار بگذارم
|
[ترجمه گوگل]مجبور شدم چند ماه دویدن را کنار بگذارم
[ترجمه ترگمان]مجبور شدم چند ماه دیگه فرار کنم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. She forced her husband to lay off smoking and drinking.
[ترجمه علی] او شوهرش را مجبور کرد تا سیگار کشیدن و نوشیدن را کنار بگذارد
|
[ترجمه گوگل]او شوهرش را مجبور کرد سیگار و نوشیدنی را کنار بگذارد
[ترجمه ترگمان]شوهرش را مجبور کرد که سیگار بکشد و مشروب بخورد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. I wish he'd lay off me!
[ترجمه A.A] کاشکی دست از سرم برداره !
|
[ترجمه گوگل]کاش مرا اخراج می کرد!
[ترجمه ترگمان]کاش دست ازسر من بر می داشت!
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. I wish you would lay off!
[ترجمه گوگل]کاش اخراج میکردی
[ترجمه ترگمان]ای کاش لم می دادی!
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. They had to lay off 200 staff and call in the receivers.
[ترجمه گوگل]آنها مجبور شدند 200 کارمند را اخراج کنند و گیرنده ها را صدا کنند
[ترجمه ترگمان]آن ها باید ۲۰۰ نفر از کارکنان را اخراج کرده و به گیرنده تلفن کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. The doctor told me to lay off for a week.
[ترجمه گوگل]دکتر به من گفت که یک هفته مرخصی بگیرم
[ترجمه ترگمان]دکتر به من گفت که یک هفته استراحت کنم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. You'd better lay off alcohol for a while.
[ترجمه عابدی اصغر] بهتر است برای مدتی نوشیدن الکل را کنار بگذارید
|
[ترجمه گوگل]بهتر است الکل را برای مدتی کنار بگذارید
[ترجمه ترگمان]بهتر است مدتی الکل مصرف کنی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Lay off me will you-it's nothing to do with me.
[ترجمه سراجی] دست ازسرم بردار، آن هیچ ربطی به من نداره!
|
[ترجمه گوگل]خواهش می‌کنی من را کنار بگذار - به من ربطی ندارد
[ترجمه ترگمان]- دست ازسر من بردار - کاری نیست که با من بکنی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Lay off! You're messing up my hair!
[ترجمه گوگل]اخراج کنید! داری موهامو خراب میکنی
[ترجمه ترگمان]! بکش کنار داری موهای منو خراب می کنی!
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. She is in a mood. Lay off her,will you?
[ترجمه سراجی] حالش خوب نیست . میشه الان ولش کنی؟
|
[ترجمه گوگل]او در خلق و خوی است او را اخراج کنید، می خواهید؟
[ترجمه ترگمان] الان حالش خوبه ولش کن، میشه؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. The gas companies are having to lay off staff in the face of stiff competition from oil.
[ترجمه گوگل]شرکت های گاز مجبور به اخراج کارکنان خود در مواجهه با رقابت شدید نفت هستند
[ترجمه ترگمان]شرکت های گازی مجبور هستند کارکنان را در مواجهه با رقابت شدید نفتی رها کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

16. I think you'd better lay off fatty foods for a while.
[ترجمه گوگل]فکر می کنم بهتر است غذاهای چرب را برای مدتی کنار بگذارید
[ترجمه ترگمان]فکر می کنم بهتر باشد برای مدتی غذاهای چرب را کنار بگذاری
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

17. Foster is playing again after a six-week layoff due to injury.
[ترجمه گوگل]فاستر پس از 6 هفته تعلیق به دلیل مصدومیت دوباره بازی می کند
[ترجمه ترگمان]فاستر دوباره بعد از ۶ هفته بازی کردن به خاطر آسیب بازی می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

18. Horgan said she had just sent out temporary layoff letters to three of her 40 employees.
[ترجمه گوگل]هورگان گفت که به تازگی نامه اخراج موقت را برای سه نفر از 40 کارمند خود ارسال کرده است
[ترجمه ترگمان]هورگان، گفت که او فقط نامه هایی به سه نفر از ۴۰ تن از ۴۰ تن از کارمندان خود ارسال کرده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

19. Layoff decisions were blamed on the refusal of the unions to accept pay cuts.
[ترجمه گوگل]تصمیمات اخراج کارگران به دلیل امتناع اتحادیه ها از پذیرش کاهش دستمزدها عنوان شد
[ترجمه ترگمان]تصمیمات layoff به امتناع اتحادیه ها برای پذیرش کاهش های پرداختی مورد سرزنش قرار گرفتند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

20. Shifting my weight left on the layoff to get a better grip I pulled again.
[ترجمه گوگل]با جابجایی وزنم به سمت چپ در حالت تعلیق برای گرفتن بهتر، دوباره کشیدم
[ترجمه ترگمان]تغییر وزن من روی the باعث شد که فشار بهتری به دست بیاورم، دوباره کشیدم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

21. A six - year layoff has not rusted his technique.
[ترجمه گوگل]اخراج شش ساله تکنیک او را زنگ زده نکرده است
[ترجمه ترگمان]یک layoff شش ساله به روش خود زنگ نزده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

22. I figured, that long of a layoff in this game? I thought he'd be rusty.
[ترجمه گوگل]من فکر کردم، این مدت طولانی از تعلیق در این بازی؟ فکر کردم زنگ زده است
[ترجمه ترگمان]فکر کردم، این بازی در این بازی چقدر طول میکشه؟ فکر می کردم زنگ می زند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

23. Remember firing is not the same as layoff or reduction in force.
[ترجمه گوگل]به یاد داشته باشید که شلیک مساوی با اخراج یا کاهش نیرو نیست
[ترجمه ترگمان]به یاد داشته باشید که تیراندازی به اندازه زور یا کاهش نیرو نیست
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

24. He was bowling badly after his long layoff.
[ترجمه گوگل]او بعد از تعلیق طولانی مدتش به شدت بولینگ می کرد
[ترجمه ترگمان]بعد از layoff طولانی او خیلی بد بازی می کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

25. The company intends to layoff a portion of the staff to reduce costs.
[ترجمه گوگل]این شرکت در نظر دارد برای کاهش هزینه ها، بخشی از کارکنان را اخراج کند
[ترجمه ترگمان]این شرکت قصد دارد بخشی از کارکنان را برای کاهش هزینه ها تکمیل کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

26. One hiccough, an unexpected bill, a layoff of one breadwinner and they will be in danger of losing their home .
[ترجمه گوگل]یک سکسکه، یک صورتحساب غیرمنتظره، اخراج یک نان آور و آنها در خطر از دست دادن خانه خود خواهند بود
[ترجمه ترگمان]یک hiccough، یک لایحه غیر منتظره، a از یک نان آور خانه است و آن ها در خطر از دست دادن خانه خود قرار دارند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

27. The high layoff packages, known as "golden parachute, " are increasingly common in the corporate world.
[ترجمه گوگل]بسته های اخراج بالا، معروف به "چتر نجات طلایی" به طور فزاینده ای در دنیای شرکت ها رایج است
[ترجمه ترگمان]بسته های layoff که به عنوان \"چترنجات طلایی\" شناخته می شوند، در دنیای شرکت به طور فزاینده ای رایج هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

28. What's more, layoff projections are grim.
[ترجمه گوگل]علاوه بر این، پیش‌بینی‌های اخراج بسیار بد هستند
[ترجمه ترگمان]بیشتر از این، پیش بینی های layoff شوم هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

29. A usually temporary layoff from work.
[ترجمه گوگل]معمولاً اخراج موقت از کار
[ترجمه ترگمان]معمولا layoff موقتی از کار است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

30. Two layoff mechanisms with or without the mode of profit share have been compared. Then the relative parameters involved in the layoff mechanisms have been discussed by the comparative statics.
[ترجمه گوگل]دو مکانیسم اخراج با یا بدون حالت سهم سود مقایسه شده است سپس پارامترهای نسبی درگیر در مکانیسم‌های اخراج توسط استاتیک مقایسه‌ای مورد بحث قرار گرفته‌اند
[ترجمه ترگمان]دو مکانیسم layoff با یا بدون حالت سود دهی در مقایسه با آن مقایسه شده است سپس پارامترهای نسبی درگیر در مکانیسم های layoff با استاتیک قیاسی بحث و بررسی شدند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

متوقف ساختن (فعل)
stop, cease, lay off, discontinue

به خدمت خاتمه دادن (فعل)
lay off, muster out

تخصصی

[ریاضیات] اختیار شدن، برکناری، معلق از خدمت تعلیق، انتظار خدمت موقت

انگلیسی به انگلیسی

• postpone; fire, dismiss from a job
act of discharging workers (especially temporarily); period when one is not employed, period of forced inactivity
when there are layoffs in a company, people are made unemployed because there is no more work for them in the company.

پیشنهاد کاربران

Lay off ( phrasal verb )
فعل:
1. ( غیررسمی و خودمونی ) متوقف کردن انجام کاری، دست برداشتن، بس کردن، کنار گذاشتن
Lay off bullying Jack.
دست از قلدری بردار جک. ( قلدری رو کنار بذار جک )
...
[مشاهده متن کامل]

Just lay off, will you!
فقط بس کن، باشه؟
2. ول کردن و دست از آزار دادن و اذیت کردن کسی برداشتن
Lay off me will you—it's nothing to do with me.
ولم کن باشه؟ اون ربطی به من نداره.
I wish he’d lay off me!
ای کاش ولم میکرد.
3. کنار گذاشتن، ترک کردن = quit
I think you'd better lay off fatty foods for a while.
فکر کنم بهتره یه مدت غذاهای چربو کنار بذاری.
I had to lay off running for several months.
باید دوییدن رو چند ماه کنار بذارم.
4. تعدیل نیرو کردن، اخراج کردن، بیکار کردن = discharge
200 workers at the factory have been laid off.
200 کارگر کارخونه، بیکار شدند ( اخراج شدند ) .
The company laid off 250 workers in December.
این شرکت در ماه دسامبر 250 کارگر را اخراج کرد.
Millions of people have been laid off in the steel industry.
میلیون ها نفر در صنعت فولاد بیکار شده اند.
5. پاس دادن توپ ( تو ورزش هایی مثل فوتبال و. . . )
Murphy has the ball and then lays it off to Owen.
مورفی توپو در اختیار داره و بعد اونو پاس میده به اوون.
اسم: lay - off یا layoff
1. تعدیل نیرو، اخراج
more lay - offs ( layoffs ) in the car industry
تعدیل نیروی بیشتر در صنعت خودرو
Some employees at the company are getting layoff notices ( =letters saying they will be losing their jobs ) .
برخی از کارمندان شرکت اخطار تعدیل نیرو دریافت میکنن.
a layoff affecting more than 500 workers.
اخراج بیش از 500 کارگر
2. بیکاری ( اون مدت زمانی که یه نفر کار نمیکنه ) / وقفه، دور بودن از میادین ( اون مدت زمانی که یک ورزشکار بخاطر مصدومیتی چیزی بازی نمیکنه )
an eight - week lay - off with a broken leg
هشت هفته بیکاری با یک پای شکسته
Foster is playing again after a six - week layoff due to injury.
فاستر پس از یک وقفه 6 هفته ای ( 6 هفته دور بودن از میادین ) به دلیل مصدومیت، دوباره بازی می کند.

تعدیل نیرو
lay off fast food
غذای فوری ( فست فود ) را بذار کنار.
بس کن. ولش کن
بیخیال شو
اخراج کارکنان، کاستن تعداد کارکنان، اعدیل نیروی کار
بیکاری دوره ای بدلیل نبودن کار.
طبق تعریف لانگمن:
شرایطی که در آن کارفرما بدلیل نبودن کار کافی، موقتاً یک کارگر را اخراج می کند ( از کار معلق می کند ) .

Noun - countable :
اخراج موقت کارگران از کار ( به دلیل عدم وجود کار کافی برای آنها )
دوران نقاهت پس از بیماری ( برای ورزشکاران یا افراد عادی، که در طی آن فرد نمی تواند در مسابقات ورزشی یا سایر فعالیت های اجتماعی شرکت کند. )
lay - off
Discharge
Suspension

اخراج یا تعلیق کارگر
اخراج
بس کردن، دست برداشتن
دست از اذیت کردن یا آسیب زدن کسی برداشتن
to stop annoying someone or hurting them
تعدیل نیرو که میتواند موقتی یا دائمی باشد.
و Furlough نوعی تعدیل نیروی موقتی است و در آن فرد یا به طور کامل از کار منفصل می شود یا ساعات کاری کاهش می یابد. ولی همچنان کار خود رو حفظ می کند.
a discharge, especially temporary, of a work
...
[مشاهده متن کامل]

Short temporary layoff durations are not always followed by re - employment

تعلیق کردن ( از کار )
موقتا اخراج کردن
متوقف کردن، ترک کردن، کنار گذاشتن،
اخراجی ( از کار به علت بحران اقتصادی )
قرار گرفتن
اخراج کردن
از کار اخراج کردن - از کار برکنار کردن کسی - بیکار کردن کسی
معنی گرفته شده از دیکشنری آنلاین Longman :
to stop employing someone because there is no work for them to do
معنی گرفته شده از دیکشنری آنلاین MACMILLAN :
...
[مشاهده متن کامل]

to end someone’s employment, especially temporarily, because there is not enough work for them
معنی گرفته شده از دیکشنری آنلاین Cambridge :
an occasion when a company stops employing someone, sometimes temporarily, because the company does not have enough money or enough work
معنی گرفته شده از دیکشنری آنلاین Oxford :
A temporary or permanent discharge of a worker or workers.

تعدیل کردن
تعدیل نیرو کردن
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٢١)

بپرس