laughing

/ˈlæfɪŋ//ˈlɑːfɪŋ/

معنی: خندان
معانی دیگر: خنده، خنده خندان a laughing face چهرهی خندان a laughing brook جویباری فرحبخش

بررسی کلمه

اسم ( noun )
• : تعریف: laughter.

- The laughing finally subsided and he continued his speech.
[ترجمه گوگل] خنده بالاخره فروکش کرد و به حرفش ادامه داد
[ترجمه ترگمان] سرانجام خنده فروکش کرد و به گفتار خود ادامه داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
صفت ( adjective )
مشتقات: laughingly (adv.)
(1) تعریف: that laughs or tends to laugh.

- the laughing boy
[ترجمه Mobina] پسر خندان
|
[ترجمه گوگل] پسر خندان
[ترجمه ترگمان] پسر خندان گفت:
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: provoking or worthy of derision or ridicule; laughable.

جمله های نمونه

1. laughing eyes
چشمان شاد

2. laughing in class pisses this teacher off
این معلم از خنده در کلاس خیلی بدش می آید.

3. a laughing brook
جویباری فرح بخش

4. a laughing face
چهره ی خندان

5. you're laughing now, but when you see your zero (poor) grade (in the exam) you'll laugh on the other side of your face!
حالا می خندی ولی وقتی نمره ی صفر خودت را دیدی گریه خواهی کرد!

6. die laughing
از خنده روده بر شدن

7. no laughing matter
موضوع جدی،چیزی که شوخی سرش نمی شود

8. they began laughing
آنها شروع کردند به خنده.

9. he went on laughing
او به خنده ادامه داد.

10. i couldn't help laughing
بی اختیار زدم زیر خنده (نتوانستم از خنده خودداری کنم).

11. she alternated between laughing and coughing
او متناوبا می خندید و سرفه می کرد.

12. since she was laughing too loud, i gave her a poke
چون خیلی بلند می خندید به او یک سقلمه زدم.

13. suddenly he started laughing
ناگهان شروع کرد به خنده.

14. the men were laughing and swilling beer
مردان می خندیدند و آبجو سر می کشیدند.

15. be (of) no laughing matter
موضوع جدی بودن

16. i could not resist laughing
نمی توانستم از خنده خودداری کنم.

17. i couldn't keep from laughing
نمی توانستم از خنده خودداری کنم.

18. shyness inhibited her from laughing
کم رویی او را از خنده بازمی داشت.

19. empty boasts made him the laughing stock of his colleagues
لاف های پوچ،او را مضحکه ی همکارانش کرد.

20. she was taken with a fit of laughing
ناگهان دستخوش خنده ی شدید شد.

21. they spent all their time joking and laughing
آنها همه ی وقت خود را به جوک گفتن و خنده گذراندند.

22. to the audience's amazement, hassan burst out laughing
در میان بهت حضار حسن زد زیر خنده.

23. the instant i saw her she burst out laughing
تا او را دیدم زد زیر خنده.

24. the loss of that much money is no laughing matter
از دست دادن آن مقدار پول شوخی نیست !

25. akbar quaffed the (contents of the) glass and started laughing
اکبر لیوان را سر کشید و شروع کرد به خندیدن.

26. after all the bad things he had done, he was still laughing
با وجود کارهای بدی که کرده بود باز می خندید.

27. She was laughing from the sheer exuberance of the performance.
[ترجمه گوگل]او از شور و نشاط اجرا می خندید
[ترجمه ترگمان]از فرط شادی از این نمایش لذت می برد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

28. He was laughing away to himself all the time.
[ترجمه گوگل]تمام مدت داشت با خودش می خندید
[ترجمه ترگمان]او همیشه به خودش می خندید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

29. With effort she managed to stop herself laughing.
[ترجمه گوگل]با تلاش توانست جلوی خنده خود را بگیرد
[ترجمه ترگمان]سعی کرد جلوی خنده اش را بگیرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

30. In our life we are laughing more happily than anybody else. But when the crowd dissipates,we feel much more lonely than anybody else.
[ترجمه گوگل]در زندگی ما بیشتر از هر کس دیگری شادتر می خندیم اما وقتی جمعیت از بین می رود، ما خیلی بیشتر از دیگران احساس تنهایی می کنیم
[ترجمه ترگمان]در زندگی ما بیش از هر کس با خوشحالی می خندد ولی وقتی جمعیت dissipates، ما احساس تنهایی بیشتری نسبت به هر کس دیگری داریم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

خندان (صفت)
happy, smiling, merry, riant, laughing

انگلیسی به انگلیسی

• laughter
tending to laugh, giggling; funny, amusing; clear, cheerful (sound, etc.)

پیشنهاد کاربران

خوش و خرم
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : laugh
✅️ اسم ( noun ) : laugh / laughter / laugher
✅️ صفت ( adjective ) : laughable / laughing
✅️ قید ( adverb ) : laughably / laughingly
خندیدن
My lips are like laughing
لباهایم همچنان میخند😉
خنده کُنان ، شادان ، شادی کنان
She's laughing and hugging about my sewing
او در مورد خیاطی ام با خنده و اغوش گفته

بپرس