lateral

/ˈlætərəl//ˈlætərəl/

معنی: عرضی، جنبی، ضلعی، افقی، پهلویی، جانبی، واقع در خط افقی
معانی دیگر: (به یک سوی یا طرف) پهلو سوی، کنارین، کنارگین، برکران، جناحی، یک وری، (زبان شناسی و آواشناسی) کناری، بخش کنارین، عضو کنارین، شاخه ی پهلویی، (فوتبال امریکایی) رجوع شود به: lateral pass، (معدن) دالان فرعی (در راستای دالان اصلی)

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
• : تعریف: of, from, pertaining to, or in the direction of a side or sides.
مشابه: side

- In chess, the queen can move in both lateral and diagonal directions as well as forward and back.
[ترجمه گوگل] در شطرنج، ملکه می تواند در دو جهت جانبی و مورب و همچنین جلو و عقب حرکت کند
[ترجمه ترگمان] در شطرنج، ملکه می تواند هم در جهت افقی و هم در جهت جلو و هم عقب حرکت کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- The new job position represented what she felt was a lateral move and not a promotion.
[ترجمه گوگل] موقعیت شغلی جدید نشان دهنده چیزی بود که او احساس می کرد یک حرکت جانبی بود و نه ارتقاء
[ترجمه ترگمان] شغل جدید شغلی بود که او احساس می کرد یک حرکت جانبی و نه یک ترفیع است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
اسم ( noun )
(1) تعریف: a part or extension on the side.

(2) تعریف: in football, a sideways or backward pass to another player.

- The receiver caught the lateral and then ran for a first down.
[ترجمه گوگل] گیرنده جانبی را گرفت و سپس برای اولین بار به سمت پایین دوید
[ترجمه ترگمان] گوشی جانبی را گرفت و بعد برای اولین بار فرار کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل گذرا و ( transitive verb, intransitive verb )
حالات: laterals, lateraling, lateraled
مشتقات: laterally (adv.)
• : تعریف: in football, to throw the ball in a sideways or backward direction to another; make a lateral pass.

- He was just able to lateral before being pulled to the ground.
[ترجمه گوگل] او قبل از اینکه روی زمین کشیده شود، فقط توانست به صورت جانبی حرکت کند
[ترجمه ترگمان] او فقط توانست قبل از اینکه به زمین کشیده شود از نزدیک به او نزدیک شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. lateral deviation
انحراف کنارین

2. lateral moraine
یخرفت جانبی

3. lateral movement
حرکت پهلو سوی

4. a lateral view
منظره ی جانبی

5. the lateral branches of a tree
شاخه های کناری درخت

6. The wall is weak and requires lateral support.
[ترجمه گوگل]دیوار ضعیف است و نیاز به حمایت جانبی دارد
[ترجمه ترگمان]دیوار ضعیف است و نیازمند حمایت جانبی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. McKinnon estimated the lateral movement of the bridge to be between four and six inches.
[ترجمه گوگل]مک کینون حرکت جانبی پل را بین چهار تا شش اینچ تخمین زد
[ترجمه ترگمان]mckinnon حرکت جانبی پل را بین ۴ تا ۶ اینچ تخمین زد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Employees can expect lateral moves to different departments, to gain experience.
[ترجمه گوگل]کارمندان می توانند برای کسب تجربه انتظار حرکت های جانبی به بخش های مختلف را داشته باشند
[ترجمه ترگمان]کارمندان می توانند انتظار حرکت جانبی به بخش های مختلف را داشته باشند تا تجربه کسب کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Jets of compressed air gave the aircraft lateral and directional stability.
[ترجمه گوگل]جت های هوای فشرده به هواپیما ثبات جانبی و جهتی داد
[ترجمه ترگمان]جت هوای فشرده باعث ایجاد پایداری جانبی و هدایتی در هواپیما شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. The lateral and ventral arm plates have distinctive transverse ridges most noticeable in dry specimens.
[ترجمه گوگل]صفحات بازوی جانبی و شکمی دارای برجستگی های عرضی متمایز هستند که در نمونه های خشک بیشتر قابل توجه است
[ترجمه ترگمان]صفحات سمت شکمی و شکمی، ridges عرضی متمایزی در نمونه های خشک دارند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. The lateral and ventral arm plates have distinctive transverse ridges most noticeable in dry or nearly dry specimens.
[ترجمه گوگل]صفحات بازوی جانبی و شکمی دارای برجستگی های عرضی متمایز هستند که در نمونه های خشک یا تقریباً خشک قابل توجه است
[ترجمه ترگمان]صفحات بازوی شکمی و شکمی نسبت به نمونه های خشک و یا تقریبا خشک، صخره های عرضی متمایزی دارند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Others include lateral thinking, straight and crooked thinking, potential problem analysis, rational decision-making, and so on.
[ترجمه گوگل]سایر موارد عبارتند از تفکر جانبی، تفکر مستقیم و کج، تحلیل مشکل بالقوه، تصمیم گیری منطقی و غیره
[ترجمه ترگمان]برخی دیگر شامل تفکر جانبی، تفکر غلط، تحلیل مشکل بالقوه، تصمیم گیری منطقی و غیره هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. So a little lateral thinking was called for.
[ترجمه گوگل]بنابراین کمی تفکر جانبی لازم بود
[ترجمه ترگمان]بنابراین یک فکر جانبی کوچک برای این کار گذاشته شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Stabiliser A device to check lateral motion and maintain the foot moving in a forward direction.
[ترجمه گوگل]تثبیت کننده دستگاهی برای بررسی حرکت جانبی و حفظ حرکت پا در جهت جلو
[ترجمه ترگمان]Stabiliser دستگاهی برای چک کردن حرکت جانبی و حفظ حرکت پا در جهت جلو
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. Radiographs of the women's lateral thoracic and lumbar spine were taken in a standardised manner.
[ترجمه گوگل]رادیوگرافی از ستون فقرات قفسه سینه و کمری زنان به صورت استاندارد گرفته شد
[ترجمه ترگمان]حرکت مهره های قفسه سینه و کمری زنان به صورت استاندارد انجام شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

16. The lateral arm plates on the proximal part of the arm are slightly enlarged.
[ترجمه گوگل]صفحات بازوی جانبی در قسمت پروگزیمال بازو کمی بزرگ شده است
[ترجمه ترگمان]صفحات بازوی جانبی که در قسمت مجاور دست قرار دارند کمی بزرگ تر شده اند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

عرضی (صفت)
accidental, transverse, lateral, transversal, latitudinal, dispensable, inconsiderable

جنبی (صفت)
next, lateral, circumferential, peripheral

ضلعی (صفت)
lateral, costal, pertaining to a rib

افقی (صفت)
straight, lateral, horizontal

پهلویی (صفت)
next, lateral, sideward, siding, immediate

جانبی (صفت)
lateral, sidelong

واقع در خط افقی (صفت)
lateral

تخصصی

[عمران و معماری] جانبی - پهلویی
[برق و الکترونیک] جانبی، طرفی
[زمین شناسی] جانبى، مربوط به پهلوها ،معبرتونلی معبرتونلی :فضایی افقی که اغلب موازی یاتحت زاویه ای نسبت به راه باربری قرارمی گیرد و معمولا هوارسانی یابرخی خدمات جنبی ازطریق آن انجام می گیرد.
[نساجی] کناری - جانبی
[ریاضیات] پهلوئی، جانبی

انگلیسی به انگلیسی

• lateral part, part which extends from a side or sides; lateral branch; pass thrown laterally (football)
of or pertaining to the side; coming from the side; aimed towards the side; moving from side to side, moving in a sideways manner
lateral means relating to the sides of something, or moving in a sideways direction.

پیشنهاد کاربران

کناردست ، کناردستی
[کشاورزی و صنعت]
لوله ، دالان ، گذرگاه ، مَعبر ، کانال
شاخه ، شعبه ، انشعاب
حرکت جانبی پروتئین های غشای پلاسمایی
( شغل یا موقعیت کاری ) هم سطح یا هم درجه
lateral ( زبان‏شناسی )
واژه مصوب: کناری
تعریف: همخوانی که در هنگام تولید آن، پس از انسداد، هوا از یک یا دو سوی زبان خارج شود
به حروفی از الفبای انگلیسی گفته می شود که لبها با هم برخورد ندارند مانند N و l
جانبی، کناری
جانبی،
فرعی
His new job was a lateral move rather than a promotion
هم جوار, مجاور, همسایگی
جانبی

بپرس