lacerate

/ˈlæsəˌret//ˈlæsəreɪt/

معنی: ازردن، پاره کردن، دریدن، مجروح کردن
معانی دیگر: (به ویژه در مورد پوست و گوشت بدن) دریدن (به طور ناهموار)، لته دار کردن، لت وپار کردن، ریش کردن، پاره پاره کردن، (احساسات و غیره) جریحه دار کردن، آزردن، عذاب دادن، ریش ریش، چاک چاک، زخمی (بیشتر می گویند: lacerated)، لخت

بررسی کلمه

فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: lacerates, lacerating, lacerated
(1) تعریف: to rip, mangle, or injure by tearing or ripping.
مترادف: mangle, tear
مشابه: deface, hurt, injure, mutilate, rend, rip, wound

(2) تعریف: to distress or deeply injure the feelings of.
مترادف: distress, rend
مشابه: agonize, cut, hurt, injure, tear, torment
صفت ( adjective )
مشتقات: lacerable (adj.), lacerative (adj.), lacerability (n.)
(1) تعریف: torn, mangled, or injured by tearing or cutting; lacerated.
مترادف: mangled
مشابه: gashed

(2) تعریف: with deeply cut, rough edges.
مشابه: jagged, ragged, serrated

- a lacerate leaf
[ترجمه گوگل] یک برگ پارگی
[ترجمه ترگمان] a
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. The man's face was severely lacerated in the accident.
[ترجمه گوگل]صورت این مرد در این حادثه به شدت زخمی شده بود
[ترجمه ترگمان]چهره مرد به شدت جریحه دار شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. His leg was lacerated by the tiger's claws.
[ترجمه گوگل]پای او توسط چنگال ببر زخمی شده بود
[ترجمه ترگمان]پای او پاره شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. She was suffering from a badly lacerated hand.
[ترجمه گوگل]او از پارگی شدید دست رنج می برد
[ترجمه ترگمان]او از دست زخمی بد رنج می برد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. Its claws lacerated his thighs.
[ترجمه گوگل]چنگال هایش ران هایش را زخمی کردند
[ترجمه ترگمان]پنجه هایش را پاره کرده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Disputes on this matter lacerated their friendship.
[ترجمه گوگل]اختلافات در این مورد باعث خدشه دار شدن دوستی آنها شد
[ترجمه ترگمان]در این مورد، این مساله، دوستی شان را پاره کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. The barbed wire had lacerated her arm.
[ترجمه گوگل]سیم خاردار دستش را زخمی کرده بود
[ترجمه ترگمان]سیم خاردار بازویش را پاره کرده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. His fingers were badly lacerated by the broken glass.
[ترجمه گوگل]انگشتانش از شیشه شکسته به شدت آسیب دیده بود
[ترجمه ترگمان]انگشتانش در شیشه های شکسته سوراخ شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. The sharp stones lacerated his feet.
[ترجمه گوگل]سنگ های تیز پاهایش را زخمی کردند
[ترجمه ترگمان]سنگ های تیز پای او را پاره می کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. His hand had been badly lacerated.
[ترجمه گوگل]دستش به شدت زخمی شده بود
[ترجمه ترگمان]دستش پاره شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. My hand was lacerated, deformed, and bulbous with pus.
[ترجمه گوگل]دستم دچار پارگی، تغییر شکل و چرک شده بود
[ترجمه ترگمان]دستم پاره و پاره شده بود، بد شکل و با سری از چرک
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. This can take the form of physical assault, of lacerating accidents.
[ترجمه گوگل]این می تواند به شکل حمله فیزیکی، تصادفات زخمی باشد
[ترجمه ترگمان]این می تواند شکل حمله فیزیکی را نیز به همراه داشته باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. The rope lacerated his forehead and scalp.
[ترجمه گوگل]طناب پیشانی و پوست سرش را زخمی کرد
[ترجمه ترگمان]طناب روی پیشانی و پوست سرش را پاره کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. She had lacerated Lord John for his cowardice.
[ترجمه گوگل]او لرد جان را به خاطر بزدلی اش زخمی کرده بود
[ترجمه ترگمان]او جان جان را برای بزدلی خود پاره کرده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Women who lacerated young feminist apprentices at conferences if they made the mistake of admitting confusion or heretical leanings.
[ترجمه گوگل]زنانی که شاگردهای فمینیست جوان را در کنفرانس‌ها می‌ریختند، اگر مرتکب اشتباه اعتراف به سردرگمی یا تمایلات بدعت‌گرایانه شدند
[ترجمه ترگمان]زنانی که بعضی از کارآموزان جوان فمینیستی را در کنفرانس ها پاره می کردند، در صورتی که مرتکب اشتباه می شدند یا به تمایلات کفرآمیز اعتراف می کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

ازردن (فعل)
annoy, hurt, mortify, rile, afflict, fash, aggrieve, ail, vex, goad, prick, irk, irritate, harry, grate, harrow, gripe, nark, grit, lacerate, peeve, tar

پاره کردن (فعل)
cut, tear, shred, rip, mangle, tear up, rend, lacerate, lancinate

دریدن (فعل)
tear, slit, rip, rend, lacerate

مجروح کردن (فعل)
sore, wound, lacerate

انگلیسی به انگلیسی

• tear, mangle, rip; injure, hurt (emotionally or physically)
torn, ripped, mangled; injured, damaged; jagged
if something lacerates your skin, it cuts it deeply.

پیشنهاد کاربران

🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : lacerate
✅️ اسم ( noun ) : laceration
✅️ صفت ( adjective ) : lacerated
✅️ قید ( adverb ) : _
پاره کردن دریدن
روح و روان کسی رو نابود کردن
= distress

بپرس