lax

/ˈlæks//læks/

معنی: سست، شل، ول، اهمال کار، سهل انگار، لینت مزاج
معانی دیگر: هر چیز شل یا سست (در برابر سفت و به هم فشرده)، نرم، آسان گیر (در برابر: سخت گیر strict)، شل و ول، سست انگار، بی قید و خیال، لاابالی، (مدفوع انسان و حیوان) شل، دارای لینت، لین، (دستگاه گوارشی) تندکار، دارای لینت مزاج، (مزاج) روان، شلی مدفوع، حالت اسهالی، شکم روش، ترایمان، ریخن، (گیاه شناسی - خوشه یا کلاله ی گل) ناپرپشت، نا هم فشرده، غیر متراکم، لخت، شل کردن، ول کردن، رهاکردن

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
حالات: laxer, laxest
مشتقات: laxly (adv.), laxness (n.)
(1) تعریف: not rigorous, strict, or careful; loose; lenient.
مترادف: careless, lenient, neglectful, negligent, remiss, slack
متضاد: exacting, fastidious, rigorous, severe, strict, stringent
مشابه: derelict, heedless, inattentive, indulgent, loose, permissive, slipshod, soft, unmindful

- The lax standards at the school allowed students who could barely read to graduate.
[ترجمه گوگل] استانداردهای ضعیف در مدرسه به دانش آموزانی که به سختی می توانستند بخوانند اجازه می داد فارغ التحصیل شوند
[ترجمه ترگمان] مقررات lax در مدرسه به دانش آموزان اجازه می داد که به سختی بتوانند برای فارغ التحصیل شدن درس بخوانند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: not taut or compact; slack or loose.
مترادف: flaccid, loose, slack
متضاد: rigid
مشابه: baggy, droopy, flabby, floppy, limp, malleable, soft

(3) تعریف: not firm or easily controllable, as bowel movements.
مشابه: disorderly, messy, sloppy, unruly, untidy

جمله های نمونه

1. lax discipline
انضباط شل و ول

2. lax fibers
الیاف نرم

3. lax laws
قوانین ملایم و پر ارفاق

4. lax soil
خاک شل

5. tense vowels and lax vowels
واکه های تنیده و واکه های رها

6. if a teacher is too lax with his students, the class will become disrupted
اگر معلم خیلی به شاگردانش رو بدهد کلاس به هم می خورد.

7. One of the problem areas is lax security for airport personnel.
[ترجمه گوگل]یکی از مشکلات امنیتی ضعیف برای پرسنل فرودگاه است
[ترجمه ترگمان]یکی از مناطقی که مشکل ایجاد می کند امنیت پرسنل فرودگاه است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. The subcommittee contends that the authorities were lax in investigating most of the cases.
[ترجمه صادق] کمیته فرعی ادعا میکند که مقامات در بررسی بیشتر پرونده ها اهمال کرده اند
|
[ترجمه گوگل]این کمیته فرعی ادعا می کند که مقامات در بررسی بیشتر پرونده ها سهل انگاری کردند
[ترجمه ترگمان]کمیته فرعی بر این باور است که مقامات در حال تحقیق در مورد بیشتر پرونده ها نیستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. He's too lax with his pupils.
[ترجمه عباسعلی صفاری] او نسبت به شاگردانش بسیار آسان گیر است
|
[ترجمه گوگل]او نسبت به مردمک هایش خیلی سست است
[ترجمه ترگمان]او بیش از اندازه با شاگردان او lax
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. The company has been lax in carrying out its duties.
[ترجمه گوگل]این شرکت در انجام وظایف خود کوتاهی کرده است
[ترجمه ترگمان]این شرکت در انجام وظایف خود سهل انگار بوده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Parents, however, have protested against lax security at the school.
[ترجمه گوگل]اما والدین نسبت به ضعف امنیتی در مدرسه اعتراض کرده اند
[ترجمه ترگمان]با این حال، والدین نسبت به عدم اتخاذ تدابیر امنیتی در این مدرسه اعتراض کرده اند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Unhindered by the country's lax competition rules, they built up complex webs of cross-shareholdings across an astonishing array of businesses.
[ترجمه گوگل]آنها بدون مانع از قوانین رقابتی سست کشور، شبکه های پیچیده ای از سهام متقابل را در مجموعه ای شگفت انگیز از مشاغل ایجاد کردند
[ترجمه ترگمان]آن ها تحت تاثیر قوانین رقابت سست و سست کشور، شبکه های پیچیده ای از shareholdings متقاطع را در میان رشته ای از کسب و کارها ساخته بودند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Loan were sued by the federal government for lax oversight, which the government said caused taxpayers to lose $ 941 million.
[ترجمه گوگل]وام توسط دولت فدرال به دلیل نظارت ضعیف مورد شکایت قرار گرفت، که به گفته دولت باعث شد مالیات دهندگان 941 میلیون دلار ضرر کنند
[ترجمه ترگمان]این وام توسط دولت فدرال به خاطر عدم نظارت بر مقررات مورد شکایت قرار گرفت که دولت گفته است که باعث از دست رفتن ۹۴۱ میلیون دلار شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Local authorities have been notoriously lax in projecting aims and policies and facing up to weaknesses.
[ترجمه گوگل]مقامات محلی در پیش بینی اهداف و سیاست ها بسیار سست بوده و با نقاط ضعف روبرو شده اند
[ترجمه ترگمان]مقامات محلی در طرح ریزی اهداف و سیاست ها و مواجهه با نقاط ضعف بسیار سهل انگار بوده اند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. A lax attitude to accident prevention can not be justified by the perennial excuses of financial hardships and pressure from high work-loads.
[ترجمه گوگل]نگرش سست به پیشگیری از حوادث را نمی توان با بهانه های همیشگی مشکلات مالی و فشار ناشی از بار کاری زیاد توجیه کرد
[ترجمه ترگمان]نگرش سست و سست برای پیش گیری از حوادث را نمی توان با بهانه های واهی دشواری های مالی و فشار ناشی از باره ای شدید توجیه کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

16. Lax local authority policies and the undermining of policies of restraint on appeal, severely undermine processes of urban regeneration.
[ترجمه گوگل]سیاست‌های ضعیف مقامات محلی و تضعیف سیاست‌های محدودیت در تجدیدنظر، به شدت فرآیندهای بازآفرینی شهری را تضعیف می‌کند
[ترجمه ترگمان]Lax سیاست های قدرت محلی و تضعیف سیاست های محدودیت در تقاضا، به شدت فرآیند بازسازی شهری را تضعیف می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

17. The report criticizes the lax security at many prisons.
[ترجمه گوگل]این گزارش از ضعف امنیتی در بسیاری از زندان ها انتقاد می کند
[ترجمه ترگمان]این گزارش وضعیت امنیت را در بسیاری از زندان ها مورد انتقاد قرار می دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

سست (صفت)
doddered, effeminate, flaggy, weak, feeble, torpid, asthenic, loose, frail, flimsy, slack, atonic, slow, insecure, sleazy, floppy, lax, idle, lazy, indolent, slothful, groggy, remiss, washy, wishy-washy, inactive, slumberous, slumbery, feckless, flabby, flaccid, languid, slumbrous, lethargic, shaky, rickety, rattletrap, wonky, supine, tottery

شل (صفت)
ramshackle, loose, slack, baggy, sleazy, limp, floppy, lax, lame, loppy, knock-kneed, solute

ول (صفت)
flagging, loose, baggy, lax, irresoluble, licentious, loppy

اهمال کار (صفت)
lax, nonchalant

سهل انگار (صفت)
lax, nonchalant, inconsiderate

لینت مزاج (صفت)
lax

انگلیسی به انگلیسی

• lenient, permissive; vague, inexact; negligent, careless; loose, slack
if someone's behaviour or a system is lax, the rules are not being obeyed or standards are not being maintained.

پیشنهاد کاربران

لاقید - آسان گیر
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : _
✅️ اسم ( noun ) : laxness / laxity
✅️ صفت ( adjective ) : lax
✅️ قید ( adverb ) : laxly
آدم بی خیال
lax ( زبان‏شناسی )
واژه مصوب: نرم 1
تعریف: در آواشناسی و واج شناسی، ویژگی واکه ای که در تولید آن نیروی ماهیچه ای اندکی به کار رفته باشد
ضعیف
مثال: lax security - امنیت ضعیف
به معنی عدم - مثلا عدم اجرای مقررات
بی توجه

بپرس