kook

/ˈkuːk//ˈkuːk/

(امریکا ـ خودمانی) خل، غیرعادی، کسی که یک تخته اش کم است

بررسی کلمه

اسم ( noun )
• : تعریف: (slang) a person considered to be eccentric, strange, or crazy.
مشابه: eccentric, maniac, oddball

جمله های نمونه

1. He was dismissed as a kook for saying what he thought.
[ترجمه گوگل]او به دلیل گفتن آنچه فکر می کرد به عنوان یک کوک اخراج شد
[ترجمه ترگمان]اون به عنوان یه احمق اخراج شد برای گفتن چیزی که فکر می کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. Writing in an impenetrably mystical Hebrew, Kook tried to disprove the traditionalists' view of Zionism as heresy.
[ترجمه گوگل]کوک با نوشتن به زبان عبری غیرقابل نفوذ عرفانی سعی کرد دیدگاه سنت گرایان در مورد صهیونیسم را به عنوان بدعت رد کند
[ترجمه ترگمان]kook با نوشتن در یک زبان عبری عرفانی، سعی کرد که دیدگاه سنت گرایان صهیونیسم را به عنوان بدعت رد کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. Some kook at the post office makes you sing for your packages.
[ترجمه گوگل]کمی کوک در اداره پست باعث می شود برای بسته های خود آواز بخوانید
[ترجمه ترگمان]برخی از kook در اداره پست شما را برای بسته های شما می خوانند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. I am very worried for Kim Jong Kook because he looks pale these days.
[ترجمه گوگل]من برای کیم جونگ کوک بسیار نگران هستم زیرا او این روزها رنگ پریده به نظر می رسد
[ترجمه ترگمان]من بسیار نگران کیم جونگ اون هستم، چون این روزها رنگ پریده به نظر می رسه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. George Bush : You mean that OLD KOOK, that CHARLATAN?
[ترجمه گوگل]جورج بوش: منظورت آن کوک پیر، آن شارلاتان است؟
[ترجمه ترگمان]جورج بوش: منظورت این است که kook پیر، آن charlatan؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. For them, Mr. Keyes was a kook, an extremist, his arguments not even worth entertaining.
[ترجمه گوگل]برای آنها، آقای کییز یک کوک، یک افراطی بود، بحث های او حتی ارزش سرگرم کردن را نداشت
[ترجمه ترگمان]برای آن ها، آقای کیس یک kook، یک افراطی بود، استدلال های او حتی ارزش سرگرمی را هم نداشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. I am very worried for Kim Jong Kook beacuse he looks pale these days.
[ترجمه گوگل]من برای کیم جونگ کوک بسیار نگران هستم زیرا او این روزها رنگ پریده به نظر می رسد
[ترجمه ترگمان]من بسیار نگران کیم جونگ ایل هستم که او این روزها رنگ پریده به نظر می رسد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Ross : Because you a kook! Instead you wait until they send you a notice.
[ترجمه گوگل]راس: چون کوک هستی! در عوض منتظر بمانید تا آنها برای شما اخطاری ارسال کنند
[ترجمه ترگمان]چون تو احمقی به جاش صبر کن تا اونا برات یه اخطار بفرستن
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Every family has at least one kook.
[ترجمه گوگل]هر خانواده حداقل یک کوک دارد
[ترجمه ترگمان]هر خانواده ای دست کم یک kook دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Fort Davis residents have begun to worry that McLaren is not a solitary kook.
[ترجمه گوگل]ساکنان فورت دیویس شروع به نگرانی کرده اند که مک لارن یک کوک انفرادی نیست
[ترجمه ترگمان]ساکنان فورت دیویس نگران این هستند که مک لارن فردی منزوی نباشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Eg 3 . Her Mr. Right should be a great cook but not a kook.
[ترجمه گوگل]مثلا 3 آقای راست او باید آشپز عالی باشد اما کوک نباشد
[ترجمه ترگمان]Eg ۳ آقای \"درسته\" باید آشپز خیلی خوبی باشه ولی شلخته نیست
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Monica: OK, I am responsible. And I am organized. But, hey, I can be a kook.
[ترجمه گوگل]مونیکا: باشه، من مسئولم و من منظم هستم اما، هی، من می توانم یک کوک باشم
[ترجمه ترگمان]مونیکا: بسیار خوب، من مسئول هستم و من سازمان دهی شدم ولی، هی، من می تونم یه kook باشم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Monica : Okay, so I'm responsible, I'm organised. But hey, I can be a kook.
[ترجمه گوگل]مونیکا: باشه، پس من مسئولم، سازماندهی شده ام اما هی، من می توانم کوک باشم
[ترجمه ترگمان]خیلی خب، من مسئولم، من organised اما هی منم میتونم شلخته باشم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

انگلیسی به انگلیسی

• strange person, crazy person, lunatic (slang)

پیشنهاد کاربران

خل و چل
اسکل یا احمق
فقیر، سطح پایین
بی سلیقه، شلخته
اُسکُل
احمق
به اسکیت سوار یا موج سوارهایی میگن که سطحشون خیلی پایینه و حرفه ای نیستن
شلخته

بپرس