knot

/ˈnɑːt//nɒt/

معنی: عقده، مشکل، غده، برکمدگی، دژپیه، چیز سفت یا غلنبه، گره دریایی، عقد، منگوله، گره، خفت، بهم پیوستن، گره زدن، گیر انداختن، گره خوردن، منگولهدار کردن
معانی دیگر: سرطناب timber hitch)، گره زینتی، گل روبان (که بر گیسو و غیره زنند)، گره کراوات، جغه ی گره مانند، قبه، دسته ی گل، گروهه، خوشک، خوشه ی کوچک، سنبله، چلازه، کپه، گله، پیوند، (مجازی) ازدواج، اتحاد، رشته ی دوستی (و غیره)، همبستگر، اشکال، گرفتاری، گیر، گوریدگی، قلمبه شدگی، برآمدگی، گرهچه، (کشتیرانی) گره دریایی (واحد سرعت کشتی برابر با یک مایل دریایی یا 6076/12 پا در ساعت)، با گره بستن، به صورت گره درآوردن، همبسته کردن، گره دار کردن، گوراندن، گیردار کردن، گوریدن، -1 گره (انواع گره ها، چنگ آویز single blackwall hitch، چنگ آویز دو خفتی double blackwall hitch، حلقه زیر single bowknot، حلقه زیر دو خفتی double bowknot، قلابی bowline، قلابی دو خفتی running bowline، نساج single carrick bend، ماهی گیری double carrick bend، چنگ آویز دو سویه cat's-paw، شکاف دار clove hitch، هشتی figure-eight knot، حلقه آویز fisherman's bend، دو خفت granny knot، یک خفت half hitch، داری loop knot، آسیابان overhand knot، کنده ای rolling hitch، کنده کش round turn and two half hitches، دو سر sheepshank، جوش دار sheet bend، سرطناب کلفت double sheet bend، علف کش slipknot، دو حلقه square knot، خرگوشی surgeon's knot، گره درخت (جایی که شاخه منشعب می شود)، گره چوب، گره ساقه (که برگ از آن درمی آید)، دکمه ی ساقه، قلمبه شدگی یا برجستگی پوست درخت (در اثر بیماری های قارچی)، ورقلمبیدگی، رجوع شود به: nautical mile، (سوزن دوزی و خیاطی) با گره زدن حاشیه درست کردن، (جانورشناسی) یلوه ی مهاجر (جنس calidris به ویژه calidris canutus ـ بومی نواحی قطبی)، واحد سرعت دریایی معادل 01/ 6‡06 فوت در ساعت

بررسی کلمه

اسم ( noun )
(1) تعریف: a tight intertwining of material such as rope, string, yarn, or the like, usu. to form a fastening.
مشابه: convolution, hitch, tangle, twine, twist

(2) تعریف: a hard section in living tissue; node.
مترادف: node, nub
مشابه: bump, lump, nodule

(3) تعریف: such a node at the point where a branch joins the trunk of a tree, or the cross-section of this node in lumber.
مترادف: gnarl, knar, knurl, node
مشابه: joint, junction, nub

(4) تعریف: a concentration or group.
مترادف: assemblage, bunch, concentration
مشابه: assembly, band, circle, clump, cluster, company, gathering, group, huddle, pack

- a knot of hecklers
[ترجمه گوگل] یک گره از هکرها
[ترجمه ترگمان] یه سری مشکلات رو
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(5) تعریف: one nautical mile, or about 6,080 feet, per hour.

- sailing at ten knots
[ترجمه گوگل] با ده گره دریانوردی
[ترجمه ترگمان] که در ده گره حرکت می کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(6) تعریف: a pledge or feeling of unity, esp. in marriage.

- to tie the knot
[ترجمه گوگل] به کراوات گره
[ترجمه ترگمان] تا گره را ببندد،
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(7) تعریف: a difficult situation or puzzle.
مترادف: Chinese puzzle, conundrum, dilemma, puzzle, tangle
مشابه: complexity, complication, convolution, enigma, intricacy, perplexity, predicament, problem, quandary, riddle
فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: knots, knotting, knotted
(1) تعریف: to form into a knot, or to tie knots in.
مترادف: tie
مشابه: entangle, lash, tangle, truss

(2) تعریف: to fasten with one or more knots.
مترادف: tie
مشابه: bind, lash, truss

(3) تعریف: to tangle (something) up.
مترادف: entangle, gnarl, tangle
مشابه: snarl, twist

(4) تعریف: to form hard lumps in; make knotty.
مترادف: kink
مشابه: tauten, tense, twist

- Anxiety knotted her stomach.
[ترجمه گوگل] اضطراب شکمش را گره زد
[ترجمه ترگمان] اضطراب شکمش را گره زد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل ناگذر ( intransitive verb )
مشتقات: knotless (adj.), knotlike (adj.)
(1) تعریف: to be tied in one or more knots.
مشابه: tangle, tie

(2) تعریف: to be entangled.
مترادف: tangle
مشابه: snarl, twist

(3) تعریف: to become hardened or knotted.
مترادف: harden, tauten
مشابه: cramp, kink, tense, tighten, twist

- His muscles knotted from the strain.
[ترجمه Mrjn] عضلاتش به خاطر کشش ( فشار ) گرفتند ( منفبض شدن ) .
|
[ترجمه گوگل] عضلاتش از فشار به هم گره خوردند
[ترجمه ترگمان] عضلاتش از فشاری که کشیده بودند بیرون زده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
اسم ( noun )
• : تعریف: either of two species of large sandpipers.

جمله های نمونه

1. a knot in a tense muscle
گره عضله ی منقبض شده

2. a knot of drooping roses
یک دسته گل سرخ پژمرده

3. the knot is getting loose
گره دارد شل می شود.

4. a knot between the brows
گره پیشانی،اخم

5. marriage knot
پیوند زناشویی

6. a hard knot
گره ای که به آسانی باز نمی شود،گره سفت

7. a tight knot
گره محکم (سفت)

8. make a knot at the end of the rope
ته طناب را گره بزن.

9. tie the knot
(عامیانه) ازدواج کردن

10. . . . untie the knot of our tangled life
(حافظ) . . . گره از کار فروبسته ی ما بگشاید

11. to make a knot secure
گره را محکم کردن

12. to tie a knot
گره زدن

13. to cut the gordian knot
(در رویارویی با مشکلی بغرنج) راه حل سریع و دلیرانه ای یافتن

14. finally they decided to tie the knot
بالاخره تصمیم به ازدواج گرفتند.

15. she did her hair up in a knot on top of her head
او گیسوی خود را در بالای سرش گره زد.

16. he made the ropes fast with a firm knot
طناب ها را با یک گره محکم سفت کرد.

17. i was excited and my stomach was in a knot
هیجان داشتم و دلم زیر و رو می شد.

18. Make a knot at the end of the string.
[ترجمه گوگل]در انتهای رشته یک گره ایجاد کنید
[ترجمه ترگمان]به انتهای نخ گره بزن
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

19. After several attempts to untie the knot, I admitted defeat and cut through it with a knife.
[ترجمه گوگل]پس از چندین بار تلاش برای باز کردن گره، شکست را پذیرفتم و با چاقو آن را بریدم
[ترجمه ترگمان]بعد از چند بار تلاش برای باز کردن گره، من شکست را پذیرفتم و با یک چاقو آن را قطع کردم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

20. She twisted her hair into a tight knot.
[ترجمه گوگل]موهایش را به صورت یک گره محکم پیچاند
[ترجمه ترگمان]موهایش را گره کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

21. I can't untie the knot - it's too tight.
[ترجمه گوگل]من نمی توانم گره را باز کنم - خیلی سفت است
[ترجمه ترگمان]من نمی تونم این گره رو باز کنم - خیلی تنگه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

22. I wish you to tie the knot, a harmonious union lasting a hundred years! A happy newlywed, sweet sweet honey!
[ترجمه گوگل]برای شما آرزو می کنم که گره بزنید، یک اتحاد هماهنگ صد ساله! یک تازه عروس شاد، عسل شیرین شیرین!
[ترجمه ترگمان]من آرزو می کنم که شما گره را ببندید، یک اتحادیه موزون برای صد سال دوام بیاورد! ! یه تازه عروس خوشحال، عزیزم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

23. He made a knot in the rope.
[ترجمه گوگل]در طناب گره زد
[ترجمه ترگمان]گره طناب را گره کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

24. Tie a knot in the rope.
[ترجمه گوگل]یک گره در طناب بزنید
[ترجمه ترگمان] طناب رو ببند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

25. He tied the two ropes together with a knot.
[ترجمه گوگل]دو طناب را با گره به هم گره زد
[ترجمه ترگمان]دو طناب را با یک گره به هم گره زد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

26. Her hair was twisted into a knot on top of her head.
[ترجمه گوگل]موهایش به صورت گره در بالای سرش پیچ خورده بود
[ترجمه ترگمان]موهایش در بالای سرش گره خورده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

عقده (اسم)
knot, complex, difficulty, nodule

مشکل (اسم)
knot, difficulty, obstacle, problem

غده (اسم)
knot, wen, lump, tumor, node, gland

برکمدگی (اسم)
knot

دژپیه (اسم)
knot, parenchyma

چیز سفت یا غلنبه (اسم)
knot

گره دریایی (اسم)
knot

عقد (اسم)
knot, agreement, contract, treaty, concluding, wedding, necklace, string

منگوله (اسم)
knot, bob, tassel, tuft, pompon

گره (اسم)
knot, loop, lump, tie, clue, clew, knob, burr, snag, ganglion, parcel, node, snarl, knurl, nodus, tanglement

خفت (اسم)
abasement, abuse, affront, contumely, knot, loop, opprobrium, light-mindedness

بهم پیوستن (فعل)
knot, graft, incorporate, unite, concrete, stick, link, admix, interlock, interconnect, bind, interlink, concatenate, pan, knit, seam, inosculate

گره زدن (فعل)
knot, loop, truss, tie, ruffle, cadge, knit, twitch, snick, twitch grass

گیر انداختن (فعل)
knot, confuse, involve, circumvent, enmesh, entangle, embrangle, mesh

گره خوردن (فعل)
knot, snarl

منگوله دار کردن (فعل)
knot

تخصصی

[برق و الکترونیک] نات واحد سرعت برابر با یک مایل دریایی در ساعت یا 1/15mi/h (1/85km/h) .
[ریاضیات] گره دریایی، گره، واحد سرعت دریایی معادل با 6076.1 فوت در ساعت، واحد سرعت باد
[] قله
[پلیمر] گره

انگلیسی به انگلیسی

• rope (or string, etc.) that has been tied together to create a fastening; tangle; unit of speed which equals one nautical mile per hour (6076 feet per hour); bulge, lump, nodule (in wood, etc.); group, cluster; complicated problem
tie; make knots; unite; fasten; entangle
a knot is a place in a piece of string, rope, or cloth where one end has been passed through a loop and pulled tight. you tie a knot in order to join two things together or to keep something firmly in place.
if you knot a piece of string, rope, or cloth, you pass one end of it through a loop and pull it tight.
if you knot one thing around another, you fasten them together using a knot.
a knot of people is a group of them standing very close together.
a knot is also a unit used for measuring the speed of ships and aircraft, equal to approximately 1.85 kilometres per hour.

پیشنهاد کاربران

در زبان باستانی لری واژه کهن وآریایی�گناتهgenata� به معنی مشکل، گره، گره زدن وبه هم پیوستن، اشکال وگیر وگرفتاری در هر کاری، گیر وگوریدگی، گره خوردن است. این واژه کهن مانند بسیاری از واژگان دیگر وارد زبانهای
...
[مشاهده متن کامل]
اروپایی ( انگلیسی، . . . ) شده وبه صورت�ناتknot� در زبان انگلیسی به کار میرود ( ومعانی دیگری نیز مانند، عقده، عقد، غده، برآمدگی وبرکمدگی، چیز سفت یا قلنبه، منگوله دار کردن، گره دریای، گره پیشاهنگی و. . . که اگر به معانی عمیقا فکرکنیم همگی مرتبط هستند. ) . در زبان انگلیسی نیز با�nodus�, � node�, �و�knit� همریشه اند. در اینجا حرف گاف به kتبدیل شده در نوشتاری اما خوانده نمیشودیعنی�گناتهgenata� >�ناتknot�. در لری �گناته دار� به کسی گفته میشود که در کارهایش گیر وگره، گرفتاری ومشکل بوجود می آید. در لری عبارت�گناته آفتایه د کارم� یعنی در کارم گیر وگره افتاده وگرفتاری بپجود آمده. سپاسگزارم. . . به امید روزی که این واژگان ناب که عصاره کلام تاریخ اند، ثبت شوند. . . فرهنگستان عزیز. . .

نات، گره دریایی ( برابر با 0 183متر ) ، برکمدگی، دژپیه، غده، چیز سفت یا غلنبه، مشکل، عقده، واحد سرعت دریایی معادل 076 /10 6فوت در ساعت، گره زدن، بهم پیوستن، گیرانداختن، گره خوردن، منگوله دار کردن، گره دریایی، عمران: گره، معماری: گره دریایی، ورزش: گره پیشاهنگی، علوم هوایی: گره، علوم نظامی: میل دریایی
Tie the knot = to get marry
ازدواج کردن
گره ی مو
She winced as the brush's bristles found a knot, she didn't cry out.
محل اتصال ساقه
برآمدگی
knot ( حمل‏ونقل دریایی )
واژه مصوب: گرهِ دریایی
تعریف: واحد اندازه‏گیری سرعت کشتی که برابر با 1852 متر در ساعت است
گرفتگی، خستگی ( عضله )
گِرِهیدن/گِرِستَن
م. ث
این ۲ تا نخ ر بهم بِگِرهون.

پیوند ، ازدواج
برآمدگی روی چوپ یا کنده درخت
واحد پیمایش سرعت کشتی در دریا
هر نات برابر است با 1. 8 کیلومتر
1knot = 1. 8 km
ارتباط تنگاتنگ
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٢)

بپرس