knock about

/ˈnɑːkəˈbaʊt//nɒkəˈbaʊt/

معنی: نامرتب زندگی کردن، پرسه زدن
معانی دیگر: (عامیانه) 1- پرسه زدن، ولگردی کردن، پلکیدن 2- با خشونت رفتار کردن، سرو صدا ایجاد کردن، ویژه ی کارهای سخت، کشتی کوچک بادبانی، زمخت، زبر و خشن، پر سر و صدا، پر لاف و گزاف

بررسی کلمه

اسم ( noun )
• : تعریف: a small sailing vessel with a mainsail, jib, and keel, but no bowsprit.
صفت ( adjective )
(1) تعریف: designed or suitable for rough or casual use.

- knockabout clothing
[ترجمه گوگل] در مورد لباس
[ترجمه ترگمان] لباس های knockabout
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: characterized by knocking about; rough; boisterous.

جمله های نمونه

1. knockabout clothing
لباس کار،لباسی که کثیف یا لک شدن آن مهم نیست

2. I've knocked about in most parts of the world in my time.
[ترجمه گوگل]من در زمان خود در بیشتر نقاط جهان دست و پا زده ام
[ترجمه ترگمان]در زمان خودم در بیشتر قسمت های دنیا در زدم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. I'm sure I've got a copy of 'Time's Arrow' knocking about somewhere.
[ترجمه گوگل]مطمئنم که یک کپی از «پیکان زمان» دارم که به جایی می زند
[ترجمه ترگمان]مطمئنم که یک نسخه از پیکان دار در حال زدن به جایی دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. The ship was badly knocked about by storm.
[ترجمه گوگل]کشتی در اثر طوفان به شدت درگیر شد
[ترجمه ترگمان]کشتی به شدت با طوفان برخورد کرده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Is your grandpa still knocking about?
[ترجمه گوگل]آیا پدربزرگ شما هنوز در حال دق کردن است؟
[ترجمه ترگمان]پدر بزرگت هنوز داره در میزنه؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. It had been a good piano in its time, but it was badly knocked about.
[ترجمه گوگل]در زمان خود پیانوی خوبی بود، اما به شدت مورد توجه قرار گرفت
[ترجمه ترگمان]در آن موقع یک پیانوی خوب بود، اما بد نبود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. He knocked about Africa when he was young.
[ترجمه گوگل]او در جوانی آفریقا را زد
[ترجمه ترگمان]وقتی جوان بود به آفریقا ضربه می زد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. I used to knock about with all the lads from round where Mum lives.
[ترجمه گوگل]من با همه بچه های اطراف جایی که مامان زندگی می کند برخورد می کردم
[ترجمه ترگمان]من عادت داشتم همه بچه ها را در همان جایی که مامان زندگی می کند در بزنم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Have you any scrap iron knocking about?
[ترجمه گوگل]آیا ضایعات آهنی دارید؟
[ترجمه ترگمان]آیا در این میان میله های آهنی داری؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. That's been knocking about the house for years.
[ترجمه گوگل]سالهاست که خانه را به هم می زند
[ترجمه ترگمان]سال ها بود که در خانه پرسه می زدم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Her husband often knocked about with the waitresses and that made her annoyed.
[ترجمه گوگل]شوهرش اغلب با پیشخدمت ها سر و کله می زد و این او را آزار می داد
[ترجمه ترگمان]شوهرش اغلب با the در می زد و این کار او را ناراحت می کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. He's not yet thirty, but he's knocked about the world a good deal.
[ترجمه گوگل]او هنوز به سی سالگی نرسیده است، اما به خوبی دنیا را زیر و رو کرده است
[ترجمه ترگمان]هنوز سی سالش نشده، اما در مورد دنیا معامله خوبی کرده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. No, it's not mine; it's been knocking about the house for years.
[ترجمه گوگل]نه، مال من نیست سالهاست که در خانه می زند
[ترجمه ترگمان]نه، مال من نیست؛ سال ها در خانه پرسه می زد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. The poor boy is usually knocked about by his stepfather.
[ترجمه گوگل]پسر بیچاره معمولاً توسط ناپدری اش به اطراف کوبیده می شود
[ترجمه ترگمان]این پسر بیچاره معمولا از طرف ناپدری او به این سو و آن سو می رود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. It seems that he's been knocking about here for years.
[ترجمه گوگل]به نظر می رسد که او سال هاست که دارد اینجا را می زند
[ترجمه ترگمان]به نظر میاد سال ها اینجا در زده بوده
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

16. He gave one of his best knockabout performances in a long time.
[ترجمه گوگل]او یکی از بهترین نمایش های ضربتی خود را در مدت زمان طولانی انجام داد
[ترجمه ترگمان]او در مدت طولانی یکی از بهترین performances را به او داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

17. After years of knockabout abuse in this paper, lets give two muted cheers for Whitbread and their hops.
[ترجمه گوگل]پس از سال‌ها سوءاستفاده در این مقاله، اجازه می‌دهیم دو تشویق بی‌صدا برای ویت‌برد و هاپ‌هایشان کنیم
[ترجمه ترگمان]بعد از سال ها سو استفاده از سو استفاده از سو استفاده از این کاغذ، بیاید دو هورا برای Whitbread و رازک ها بریزیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

18. Her latest, Girls Are Best, is a knockabout look at the overlooked achievements of women down the ages.
[ترجمه گوگل]آخرین او، «دختران بهترین‌ها هستند»، نگاهی مهلک به دستاوردهای نادیده گرفته شده زنان در سنین پایین است
[ترجمه ترگمان]آخرین کار او، دختران بهترین هستند، یک نگاه knockabout به دستاوردهای برجسته زنان در سنین پایین است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

19. The clowns gave a knockabout performance.
[ترجمه گوگل]دلقک ها نمایشی کوبنده ارائه کردند
[ترجمه ترگمان]دلقک ها a رو اجرا کردن
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

20. It was at times a knockabout existence.
[ترجمه گوگل]در مواقعی این یک وجود مخرب بود
[ترجمه ترگمان]گاهی وجود a وجود داشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

21. He is unable to separate his contribution to what should be a well-informed debate from a satellite television knockabout.
[ترجمه گوگل]او نمی‌تواند سهم خود را در بحثی که باید به خوبی آگاهانه باشد از یک تلویزیون ماهواره‌ای جدا کند
[ترجمه ترگمان]او قادر نیست سهم خود را به چیزی که باید یک بحث بسیار آگاهانه از تلویزیون ماهواره ای knockabout باشد، از هم جدا کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

22. The film dramatises and elaborates these fears in a knockabout, comic-book style with slightly implausible plot complications.
[ترجمه گوگل]فیلم این ترس‌ها را در سبک کمیک‌بوک و با پیچیدگی‌های داستانی غیرقابل قبول دراماتیک می‌کند
[ترجمه ترگمان]فیلم dramatises و این ترس ها را در سبک کتاب کمدی، کمدی - کتاب با مشکلات طرح کمی غیر منطقی شرح می دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

23. As the object of Ben Stiller's affection, she's the comic glue that keeps the Farrelly Brothers' knockabout farce tethered to the ground.
[ترجمه گوگل]به‌عنوان هدف محبت بن استیلر، او چسب کمدی است که مسخره‌بازی برادران فارلی را روی زمین نگه می‌دارد
[ترجمه ترگمان]به عنوان هدف محبت بن استیلر، او یک چسب فکاهی است که the Farrelly را به زمین وصل می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

نامرتب زندگی کردن (فعل)
knock about

پرسه زدن (فعل)
moon, ramble, prog, rove, roam, loaf, saunter, knock about, prowl, loiter about, potter

پیشنهاد کاربران

سفر کردن
knock about/around together
باهم دور بزنیم
دور و اطراف بودن
your keys should be knocking around |
کلیدات باید همین جاها باشه
کتک زدن

بپرس