kibitz

/ˈkɪbɪts//ˈkɪbɪts/

معنی: فضولی کردن، در کاردیگری مداخله کردن، دستور بیجا دادن
معانی دیگر: (به ویژه به بازیکنان ورق یا نرد و غیره) پند ناخواسته دادن، دخالت کردن، فضولی کردن مخصوصا دربازی ورق

بررسی کلمه

فعل ناگذر ( intransitive verb )
حالات: kibitzes, kibitzing, kibitzed
• : تعریف: (informal) to chatter or offer unwanted advice, esp. during a card game.

- As she drove, her father kibitzed from the back seat.
[ترجمه گوگل] در حالی که او رانندگی می کرد، پدرش از صندلی عقب قاطی کرد
[ترجمه ترگمان] همان طور که می راند، پدرش از صندلی عقب عقب می رفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

فضولی کردن (فعل)
interfere, blab, meddle, kibitz, interlope, intermeddle, rubberneck, poke one's nose

در کار دیگری مداخله کردن (فعل)
kibitz

دستور بیجا دادن (فعل)
kibitz

انگلیسی به انگلیسی

• (informal) meddle, give unasked for advice, interfere; talk, chat

پیشنهاد کاربران

بپرس