ken

/ˈken//ken/

معنی: نظر، بصیرت، بینش
معانی دیگر: فهم، دریافت، ادراک، (اسکاتلند) دانستن، (قدیمی) دیدن، مشاهده کردن، (محلی) تشخیص دادن، (نادر) میدان دید، دیدرس

بررسی کلمه

اسم ( noun )
• : تعریف: knowledge, range of vision, or comprehension.
مشابه: cognizance, knowledge, view

- Future events are not within my ken.
[ترجمه Abtin] رویدادهای آینده در ذهن من نیستند
|
[ترجمه گوگل] رویدادهای آینده در ذهن من نیستند
[ترجمه ترگمان] وقایع آینده در دسترس من نیست
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. it is beyond my ken
از درک من خارج است.

2. Ken began to lament the death of his only son.
[ترجمه گوگل]کن شروع به افسوس خوردن از مرگ تنها پسرش کرد
[ترجمه ترگمان]کن شروع کرد به شکایت از مرگ تنها پسرش
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. The doctor advised Ken to avoid strenuous exercise.
[ترجمه گوگل]دکتر به کن توصیه کرد از ورزش های شدید خودداری کند
[ترجمه ترگمان]پزشک به کن توصیه کرد که از ورزش شدید اجتناب کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. Don't get Ken onto politics or we'll be here all night!
[ترجمه گوگل]کن را وارد سیاست نکن وگرنه تمام شب اینجا خواهیم بود!
[ترجمه ترگمان]به کن وارد سیاست نشو، وگرنه تمام شب اینجا خواهیم بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Ken agreed to accompany me on a trip to Africa.
[ترجمه گوگل]کن موافقت کرد که من را در سفر به آفریقا همراهی کند
[ترجمه ترگمان]کن قبول کرد که مرا در سفری به آفریقا همراهی کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Ken has more than 10 years of experience in photography behind him, so he is well qualified to offer advice.
[ترجمه گوگل]کن بیش از 10 سال تجربه در عکاسی پشت سر خود دارد، بنابراین او واجد شرایط ارائه مشاوره است
[ترجمه ترگمان]کن بیش از ۱۰ سال تجربه در عکاسی پشت سر دارد، بنابراین به خوبی صلاحیت ارائه مشاوره را دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. "I know, I know," said Ken, grumpily, without looking up.
[ترجمه گوگل]کن با ناراحتی و بدون اینکه سرش را بالا بیاورد گفت: می دانم، می دانم
[ترجمه ترگمان]کن با بد خلقی گفت: \" می دانم، می دانم \"
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Lots of our friends are coming: Anne, Ken and George, to name but a few.
[ترجمه گوگل]بسیاری از دوستان ما می آیند: آن، کن و جورج، به نام چند نفر
[ترجمه ترگمان]خیلی از دوستامون دارن میان، آن، کن و جرج، فقط چند تایی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Last night was the first time that Ken had opened up about his feelings.
[ترجمه گوگل]دیشب اولین باری بود که کن درباره احساساتش صحبت کرد
[ترجمه ترگمان]دیشب اولین باری بود که کن در مورد احساساتش صحبت کرده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Ken hadn't calculated on Polson refusing his offer.
[ترجمه گوگل]کن در مورد رد پیشنهاد پولسون حساب نکرده بود
[ترجمه ترگمان]کن در جواب رد پیشنهاد او حساب نکرده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. When Ken Hom wrote his first book for the BBC he was asked to tone down the spices and garlic in his recipes.
[ترجمه گوگل]زمانی که کن هوم اولین کتاب خود را برای بی‌بی‌سی نوشت، از او خواسته شد تا ادویه‌ها و سیر را در دستور پخت‌هایش کم کند
[ترجمه ترگمان]زمانی که کن hom اولین کتاب خود را برای بی بی سی نوشت، از او خواسته شد تا ادویه و سیر در دستور آشپزی خود را بیان کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. I wanted to shout out to Ken, but I didn't want to call attention to myself.
[ترجمه گوگل]می‌خواستم به کن فریاد بزنم، اما نمی‌خواستم توجه را به خودم جلب کنم
[ترجمه ترگمان]می خواستم فریاد بزنم، اما نمی خواستم به خودم توجه کنم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Ken was furious, but forced himself to appear calm on the outside.
[ترجمه گوگل]کن عصبانی بود، اما خود را مجبور کرد که از بیرون آرام به نظر برسد
[ترجمه ترگمان]کن عصبانی بود، اما به زور خودش را مجبور کرد که در بیرون آرام به نظر برسد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Financial matters are beyond my ken, I'm afraid.
[ترجمه گوگل]می ترسم مسائل مالی فراتر از توان من است
[ترجمه ترگمان]متاسفانه مسائل مالی ماورای دید من هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. Ken raked his fingers through his hair.
[ترجمه گوگل]کن انگشتانش را میان موهایش فرو کرد
[ترجمه ترگمان]کن انگشت هایش را در موهایش فرو کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

نظر (اسم)
sight, verdict, view, advice, regard, opinion, look, viewpoint, thought, slant, discretion, observation, gander, esteem, ken, waff

بصیرت (اسم)
knowledge, intuition, insight, vision, foresight, discernment, discretion, clairvoyance, ken

بینش (اسم)
intelligence, intuition, insight, sight, eyesight, seeing, ken

انگلیسی به انگلیسی

• male first name (form of kenneth); family name;
knowledge, understanding, perception; awareness, consciousness; area of knowledge; field of vision
know; perceive, comprehend, understand; conceive, grasp
if something is beyond your ken, you do not have enough knowledge to be able to understand it; an old-fashioned expression.

پیشنهاد کاربران

بپرس