jury

/ˈdʒʊri//ˈdʒʊəri/

معنی: هیئت منصفه، ژوری، داورگان
معانی دیگر: هیئت منصفه ی دادگاه، دادوران، (در مسابقات و غیره) هیئت داوران، داوران، (کشتیرانی) موقتی، (کاربرد) اضطراری، ناگهگانی

بررسی کلمه

اسم ( noun )
حالات: juries
(1) تعریف: a body of persons summoned to a court of law who are sworn to hear evidence and give a true verdict in a case.

(2) تعریف: a committee formed to make evaluations and determine winners in a competition.

جمله های نمونه

1. jury tampering
اعمال نفوذ در هیات منصفه دادگاه

2. a jury box
جایگاه هیئت داوران (در دادگاه)

3. a jury mast
دکل موقتی

4. the jury announced the winner
داوران برنده را اعلام کردند.

5. the jury conferred for more than two hours
اعضای هیئت منصفه بیش از دو ساعت تبادل نظر می کردند.

6. the jury delayed a verdict for several hours
هیئت منصفه صدور رای را چندین ساعت به تاخیر انداخت.

7. the jury is still out
هیئت منصفه ی دادگاه (دادوران) هنوز رای نداده است.

8. the jury must fix guilt
هیئت منصفه ی دادگاه باید تقصیر را معلوم کند.

9. the jury returned the verdict of not guilty (or guilty)
هیئت منصفه ی دادگاه (دادوران) حکم برائت (یا محکومیت) را صادر کرد(ند).

10. a hung jury
هیئت داوران معلق (که به اتفاق رای نداده است)

11. trial by jury
دادرسی با هیئت منصفه (دادوران)

12. trial by jury
دادرسی توسط هیئت منصفه

13. he served on a jury twice
دوبار در هیات داوران (دادگاه) عضو بود.

14. the judge instructed the jury
قاضی به هیئت داوران رهنمود داد.

15. the judge sequestered the jury so that nobody would threaten or tempt them
قاضی هیات داوران را منزوی کرد که کسی آنها را تهدید یا تطمیع نکند.

16. to sit on a jury
جزو هیئت منصفه ی دادگاه (دادوران) بودن

17. twelve people constitute a jury
هیئت منصفه از دوازده نفر تشکیل می شود.

18. the judge's charge to the jury
دستور قاضی به هیئت منصفه

19. the privilege of trial by jury
حق محاکمه شدن توسط هیئت منصفه

20. the right of trial by jury shall be preserved
حق محاکمه توسط هیئت منصفه حراست خواهد شد.

21. his lawyer challenged three of the jury
وکیل او سه نفر از اعضای هیئت منصفه را رد کرد.

22. his secret testimony before the grand jury
شهادت محرمانه ی او در جلسه ی هیات منصفه عالی

23. the lawyer's words weighed heavily with the jury
سخنان وکیل هیات منصفه را سخت تحت تاثیر قرار داد.

24. By declaring him sane, the jury implied that he had a moral sense.
[ترجمه گوگل]هیئت منصفه با اعلام عاقل بودن او به این نتیجه رسیدند که او دارای عقل اخلاقی است
[ترجمه ترگمان]با اعلام این که عاقل است، هیئت منصفه به این نکته اشاره کرد که عقل خود را از دست داده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

25. The jury returned an acquittal after only seventeen minutes.
[ترجمه گوگل]هیئت منصفه تنها پس از هفده دقیقه حکم تبرئه را اعلام کرد
[ترجمه ترگمان]رای هیئت منصفه پس از هفده دقیقه به خیر گذشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

26. The jury watched video footage of the riots.
[ترجمه گوگل]هیئت منصفه فیلم های ویدئویی از شورش ها را تماشا کردند
[ترجمه ترگمان]هیات منصفه فیلم ویدئویی آشوب ها را تماشا کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

27. The jury returned a unanimous verdict of guilty after a short deliberation.
[ترجمه گوگل]هیئت منصفه پس از مشورتی کوتاه به اتفاق آرا حکم مجرم بودن را صادر کرد
[ترجمه ترگمان]هیات منصفه پس از مشورت کوتاهی حکم اتفاق آرا را صادر کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

28. The jury were unanimous in their verdict.
[ترجمه گوگل]هیئت منصفه در رأی خود اتفاق نظر داشتند
[ترجمه ترگمان]هیات منصفه رای هیات منصفه رو صادر کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

29. The jury were divided in opinion.
[ترجمه گوگل]نظر هیئت منصفه با هم تقسیم شد
[ترجمه ترگمان]اعضای هیئت منصفه عقیده داشتند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

30. The jury returned a unanimous guilty verdict.
[ترجمه گوگل]هیئت منصفه به اتفاق آرا حکم مجرمیت را صادر کرد
[ترجمه ترگمان]هیات منصفه هیات منصفه رو گناهکار اعلام کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

هیئت منصفه (اسم)
jury, trial jury

ژوری (اسم)
jury

داورگان (اسم)
jury

تخصصی

[حقوق] عضو هیأت منصفه

انگلیسی به انگلیسی

• group of persons who are chosen to hear evidence and render a verdict in a court of law; panel of judges, judging committee (as in a contest)
judge by means of a jury; evaluate by way of a jury; judge an art exhibit; choose material as proper and suitable for exhibition (in an art show for example)
(nautical) temporary, makeshift, designed for temporary use
a jury is a group of people in a court of law who listen to the facts about a crime and decide whether the person accused is guilty or not.
a jury is also a group of people who choose the winner of a competition.

پیشنهاد کاربران

جوری، هیئت منصفه
مثال: The jury reached a verdict.
هیئت منصفه به نتیجه ی پرونده رسید.
*آموزش زبانهای انگلیسی، ترکی استانبولی و اسپانیایی
jury
دادوَراد ، سوگند خوردِگان
از سویی همانندی jury و شوری/ شورا درنگ کردنی است .
The jury passed a verdict of guilty, with an appeal to the judge for clemency in
هیئت قضاوت
گروهِ داوری
هیئت منصفه

بپرس