junkie

/ˈdʒəŋki//ˈdʒʌŋki/

شیره ای، استعمال کننده ء هروئین و مواد مخدره

بررسی کلمه

اسم ( noun )
حالات: junkies
(1) تعریف: (informal) a drug addict, esp. a heroin addict.

(2) تعریف: one who avidly follows an interest.
مشابه: addict

- a baseball junkie
[ترجمه نیما چوبین] خوره ی بیسبال
|
[ترجمه گوگل] یک معتاد بیسبال
[ترجمه ترگمان] یه معتاد بیسبال
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. a tv junkie
معتاد به تلویزیون

2. His son was a junkie, the kid OD'd a year ago.
[ترجمه ایران] پسر او کسخل بوده که الان داره اینو میخونه
|
[ترجمه گوگل]پسرش یک معتاد بود، بچه ای که یک سال پیش OD'd
[ترجمه ترگمان]پسرش یه معتاد بود، یه سال پیش اوردوز کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. You will, in short, become a desktop junkie.
[ترجمه گوگل]به طور خلاصه، یک معتاد دسکتاپ خواهید شد
[ترجمه ترگمان]شما به طور خلاصه یک معتاد به دسکتاپ تبدیل خواهید شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. Carlo was large as a steroid junkie yet not puffy-firmly outlined, with a chest like an armor breastplate.
[ترجمه گوگل]کارلو مانند یک معتاد استروئیدی بزرگ بود، اما خطوط آن کاملاً پف کرده نبود، با سینه ای مانند سینه زره
[ترجمه ترگمان]کارلو به بزرگی یک معتاد steroid بود که هنوز پف نکرده بود، با سینه ای مانند زره نیم تنه زره دار
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. A day away from presidential politics for a junkie is guaranteed to shift perspective and challenge perception.
[ترجمه گوگل]یک روز دور از سیاست ریاست جمهوری برای یک معتاد تضمین می شود که دیدگاه را تغییر دهد و درک را به چالش بکشد
[ترجمه ترگمان]یک روز دور از سیاست ریاست جمهوری برای یک معتاد به تغییر دیدگاه و درک چالش است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Wish you can benefit from our online sentence dictionary and make progress every day!
[ترجمه گوگل]ای کاش می توانید از فرهنگ لغت جملات آنلاین ما بهره مند شوید و هر روز پیشرفت کنید!
[ترجمه ترگمان]ای کاش شما می توانید از فرهنگ لغت آنلاین ما بهره مند شوید و هر روز پیشرفت کنید!
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. For life here is junkie, is hooker is single-parent, is no fixed abode.
[ترجمه گوگل]زیرا زندگی در اینجا معتاد است، هوکر تک والد است، محل اقامت ثابتی نیست
[ترجمه ترگمان]برای زندگی در اینجا یک معتاد به نام hooker وجود دارد که در آن اقامت ثابت وجود ندارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. My dad's a TV junkie.
[ترجمه گوگل]پدر من یک معتاد تلویزیون است
[ترجمه ترگمان] بابای من معتاد تلویزیون - ه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Cheung plays a rock star junkie who tackles parenthood.
[ترجمه گوگل]چونگ نقش یک معتاد ستاره راک را بازی می کند که به پدر و مادر شدن می پردازد
[ترجمه ترگمان]Cheung یک معتاد به موسیقی راک است که پدر و مادر شدن را رفع می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Michael : I'm the farthest thing from a junkie. Trust me.
[ترجمه گوگل]مایکل: من دورترین چیز از یک معتاد هستم به من اعتماد کن
[ترجمه ترگمان]من دورترین چیز از یه معتاد هستم به من اعتماد کن
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. I'm like junkie wanting a proper fix these days.
[ترجمه گوگل]من مثل یک معتاد هستم که این روزها یک تعمیر مناسب می خواهم
[ترجمه ترگمان]من یه معتاد رو میخوام که این روزا رو درست کنم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. So why would an adrenaline junkie like you, waste his time with photoshopping?
[ترجمه گوگل]پس چرا یک معتاد آدرنالین مثل شما وقت خود را با فتوشاپ تلف می کند؟
[ترجمه ترگمان]پس چرا یه معتاد آدرنالین مثل تو وقتشو با photoshopping تلف می کنه؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. The junkie cries for love but it's all run out.
[ترجمه گوگل]معتاد برای عشق گریه می کند اما همه چیز تمام شده است
[ترجمه ترگمان]اون معتاد به خاطر عشق گریه میکنه اما همه چی تموم شده
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. So we're going to go with clumsy junkie thieves?
[ترجمه گوگل]پس با دزدهای بدجنس دست و پا چلفتی می رویم؟
[ترجمه ترگمان]پس ما می خوایم با یه معتاد دیگه دست و پا چلفتی بازی کنیم؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. The guy could be aa transvestite aa junkie a chain saw murderer, or someone really sick.
[ترجمه گوگل]این مرد می تواند یک ترنسوستیت، یک معتاد، یک قاتل اره زنجیری، یا یک فرد واقعاً بیمار باشد
[ترجمه ترگمان]این یارو می تونه یه زنی که یه قاتل زنجیری و یه قاتل رو دیده باشه یا کسی واقعا مریض باشه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

انگلیسی به انگلیسی

• (informal) drug addict, one who uses drugs; one who is addicted to or craves something; fan
a junkie is a drug addict; an informal word.
a junkie is also a person who is obsessively interested in something;an informal word.

پیشنهاد کاربران

This term is used to describe a person who is addicted to drugs, often to the point of being physically and psychologically dependent. It is a derogatory term that carries negative connotations and implies a lack of self - control or moral character.
...
[مشاهده متن کامل]

این اصطلاح برای توصیف فردی به کار می رود که به مواد مخدر معتاد است، اغلب تا حد وابستگی جسمی و روانی. این یک اصطلاح تحقیرآمیز است که دارای بار منفی است و به فقدان خودکنترلی یا شخصیت اخلاقی دلالت دارد.
مفنگی
He’s been a junkie for years and can’t seem to kick the habit.
The rise in overdose deaths is a tragic consequence of the increasing number of junkies in our society.

منابع• https://fluentslang.com/slang-for-drug-dealer/
✅خوره
( تو هر زمینه ای مصداق داره از موادمخدر بگیر تا عطر و
ادکلن و غیره )
?Do you like perfumes
Yes, I do. I’m definitely a perfume ⭐junkie⭐. I have different fragrances for different occasions. I also have favourite scents for each and every season
...
[مشاهده متن کامل]

⭐⭐⭐
✅معتاد
. . .
A: You're stoned. You're a junkie. Get out of here
B: I am not. She's my daughter too
A: Get out of here. Send my lawyers a letter, god - fucking, damn you
Casino 1995🎥

شیره ای
آقا یعنی همون معتاد خودمونآقایعنیهمونموعتادخودمون😖
معتاد به مواد مخدر مثل مورفین ، هروئین یا. . . .
Noun - countable - informal :
معتاد به مواد مخدر
خُوره ( کسی که به چیزی یا انجام کاری به صورت افراطی علاقه داشته و آن را انجام می دهد.
به عنوان مثال :
A computer games junkie = خُوره ی بازی های کامپیوتری، دیوونه ی بازیهای کامپیوتری
منابع• https://www.macmillandictionary.com/dictionary/british/junkie
معتادوخوره
خوره، مثل game junkie: خوره ی بازی
مواد مخدر ، مثلا اگه بخوایم بگیم یارو معتاده میگیمhe /she is junkie
هروئینی😑😲
one who has an insatiable interest or devotion
an enthusiastic follower
devotee
a drug addict, esp. one addicted to heroin
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١١)

بپرس