jog

/ˈdʒɑːɡ//dʒɒɡ/

معنی: بی قاعدگی، جلو امدگی یا عقب رفتگی، هل دادن، تنه زدن به، اهسته دویدن
معانی دیگر: تکان کوچک دادن، (کمی) جنباندن، لقاندن، (با آرنج و غیره) زدن به، سکه زدن، (حافظه و غیره) تقویت کردن، (با قدم آهسته) دواندن، دویدن، یورتمه رفتن، با سرعت متوسط رفتن، یکنواخت رفتن، به حرکت (و غیره) ادامه دادن، (با حرکات کوتاه و سنگین) بالا و پایین جستن، ضربه با آرنج (و غیره)، دو (با قدم آهسته)، (جاده و مسیر و غیره) ناگهان تغییر جهت دادن، پیچ تند داشتن، برآمدگی (به ویژه با زوایای حاده)، برجستگی، (مسیر یا جهت) تغییر تند و ناگهانی، دگرسویی شدید، باریکه

بررسی کلمه

فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: jogs, jogging, jogged
(1) تعریف: to move or jar slightly; nudge.
مترادف: nudge
مشابه: jar, jostle

(2) تعریف: to cause (the memory) to recall something or to be stimulated.
مشابه: prod, prompt, stimulate

- That landmark jogs my memory.
[ترجمه گوگل] آن نقطه عطف، حافظه ام را تسخیر می کند
[ترجمه ترگمان] اون آثار باستانی رو به یاد میارم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: to ride (a horse) at a steady trot.
مترادف: trot
مشابه: canter
فعل ناگذر ( intransitive verb )
(1) تعریف: to run, esp. at a steady but moderate pace, as for exercise.
مترادف: run
مشابه: lope, trot

(2) تعریف: to move or proceed jerkily.
مترادف: jounce
مشابه: bounce, bump, jiggle, jolt

(3) تعریف: to move slowly, easily, and monotonously (usu. fol. by on or along).
مشابه: chug, drag, plod, trot

- Her career was jogging along.
[ترجمه گوگل] حرفه او دویدن همراه بود
[ترجمه ترگمان] حرفه او در حال دویدن بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(4) تعریف: to ride a horse at a steady trot.
مترادف: trot
مشابه: canter
اسم ( noun )
مشتقات: jogger (n.)
(1) تعریف: the act or an instance of jogging.
مترادف: run

(2) تعریف: a steady but moderate running pace.
مشابه: dogtrot, lope, trot
اسم ( noun )
(1) تعریف: a sudden turn or bend.
مترادف: bend, turn
مشابه: curve

- a jog to the right
[ترجمه گوگل] دویدن به سمت راست
[ترجمه ترگمان] آهسته به سمت راست پیچید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: a projection or indentation that causes a line or surface to be irregular.
مترادف: jut, projection, protrusion
مشابه: dent, indentation, jag, nick, notch
فعل ناگذر ( intransitive verb )
حالات: jogs, jogging, jogged
• : تعریف: to turn or bend suddenly.
مترادف: bend, turn
مشابه: curve

جمله های نمونه

1. i jog three miles every day
من روزی سه مایل می دوم.

2. a three-mile jog
یک دو سه میلی

3. i will jog you with my elbow when it's time to go
هنگام رفتن که فرا برسد با آرنج به تو خواهم زد.

4. coffee gave my memory a jog
قهوه حافظه ی مرا تکان داد (راه انداخت).

5. the officer gave the sleeping guard a jog
افسر،نگهبان خواب را با تکان بیدار کرد.

6. he tied a string on his finger to jog his memory
برای یاد آوردی نخی را به دور انگشت خود بست.

7. Go for a little jog to keep fit.
[ترجمه Samira] برای حفظ تناسب اندام کمی بدو
|
[ترجمه گوگل]برای حفظ تناسب اندام کمی به دویدن بروید
[ترجمه ترگمان] برو واسه جا زدن یکم عجله کن
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. He goes for a brisk jog before work each morning.
[ترجمه گوگل]او هر روز صبح قبل از سر کار برای دویدن سریع می رود
[ترجمه ترگمان]او هر روز صبح قبل از کار به سرعت حرکت می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. I got up early the next morning to jog.
[ترجمه گوگل]صبح روز بعد برای دویدن زود بیدار شدم
[ترجمه ترگمان]صبح زود از خواب بلند شدم که بدوم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. This jog warmed me to a certain extent.
[ترجمه گوگل]این دویدن تا حدی مرا گرم کرد
[ترجمه ترگمان]این دویدن مرا تا اندازه ای گرم می کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. We went for a five-mile jog to blow the cobwebs away.
[ترجمه گوگل]رفتیم دویدن پنج مایلی تا تار عنکبوت ها را از بین ببریم
[ترجمه ترگمان] پنج مایل راه رفتیم تا تار عنکبوت رو منفجر کنیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Perhaps this photo will help to jog your memory.
[ترجمه گوگل]شاید این عکس به تقویت حافظه شما کمک کند
[ترجمه ترگمان]شاید این عکس به دویدن در حافظه شما کمک کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. This photograph may jog your memory.
[ترجمه گوگل]این عکس ممکن است حافظه شما را تضعیف کند
[ترجمه ترگمان]این عکس ممکن است باعث کاهش حافظه شما شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. I like to go for a jog after work.
[ترجمه گوگل]من دوست دارم بعد از کار برای دویدن بروم
[ترجمه ترگمان] من دوست دارم بعد از کار برم دنبال کار
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. Maybe these letters will help to jog your memory.
[ترجمه گوگل]شاید این حروف به تقویت حافظه شما کمک کند
[ترجمه ترگمان]شاید این نامه ها کمکت کنن تا حافظه ات رو به یاد بیارن
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

16. They set off at a jog up one street and down another.
[ترجمه گوگل]آنها در یک خیابان به سمت بالا حرکت کردند و در خیابان دیگری پایین آمدند
[ترجمه ترگمان]در یکی از خیابان های فرعی و دیگری به راه افتادند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

17. He seems happy to jog along until he retires.
[ترجمه گوگل]به نظر می رسد که او از دویدن تا زمان بازنشستگی خوشحال است
[ترجمه ترگمان]به نظر می رسد که تا زمانی که بازنشسته شود می دود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

بی قاعدگی (اسم)
abnormality, irregularity, promiscuity, eccentricity, jog

جلو امدگی یا عقب رفتگی (اسم)
jog

هل دادن (فعل)
jog, hitch, hustle, shoulder, haul, poach, push, shove, poke

تنه زدن به (فعل)
jog

اهسته دویدن (فعل)
jog

تخصصی

[برق و الکترونیک] تراکم، برخورد، ضربه

انگلیسی به انگلیسی

• gentle push, nudge; slow steady run, trot; act of jogging; turn, bend; projection, protrusion
run at a slow and steady pace, trot, run for exercise; push lightly, nudge, jolt, jar; prompt, stir the memory; ride a horse at a trot; bend, curve
if you jog, you run slowly, often as a form of exercise.
a jog is a slow run.
if you jog something, you push or bump it slightly so that it shakes or moves.
if someone or something jogs your memory, they remind you of something.

پیشنهاد کاربران

بجز آهسته قدم زدن به معنی "تلنگر زدن" یا "هُل کوچیک و آهسته دادن" هم میتونه باشه
نرم دَوی
Jogging یک نوع دویدن آهسته است
یا نوعی پیاده روی سریع و سرعتی.
ولی برای ترجمه که یک کلمه بخوام بنویسم،
باید چی نوشت آخه؟♥
لُکیدن.
هرولیدن.
جاگیدن.
between walk and run
پیاده روی سرعتی، پیاده روی [با ریتم] سریع
دوی آهسته ، آهسته دویدن
چیزی بین راه رفتن و دویدن
هم فعل است هم اسم:
۱. آهسته دویدن ( عین زمان ورزش و تمرین )
۲. به چیزی یا کسی خوردن یا هل دادن ( سهوی )
Jogging mean running slowly
پیاده روی یا آهسته راه رفتن
آهسته دویدن
"What do you do to keep fit?" "I jog and go swimming. "
تکان کوچیک دادن،
حرکتی زدن
The police showed him a photo to try to jog his memory about what had happened on the night of the robbery
. . . شاید یه تکونی به خودش بده و. . .
حالتی بین راه رفتن تند و دویدن
هروله کردن
هل دادن . با قدم آهسته دویدن
پیاده روی
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٥)

بپرس