jolly

/ˈdʒɑːli//ˈdʒɒli/

معنی: خوشحال، شوخ، با نشاط، بذلهگو، خیلی
معانی دیگر: شنگول، خوش و خرم، شاد، سرحال، پرنشاط، طربناک، سرکیف، سردماغ، شوخ و شنگ، دل سبز، پدرام، (عامیانه) خوشایند، لذت بخش، دلچسب، دلپذیر، مطبوع، طرب انگیز، نشاط آور، (عامیانه) خیلی، بسیار، کاملا، (اغلب با: along) دلخوش کردن، (با چرب زبانی و غیره) دل کسی را به دست آوردن، (کسی را) شیره مالی کردن، ترغیب کردن، (انگلیس - عامیانه) تفنگدار دریایی، خیلی
jolly(boat)
تشاله، یکجو رکرجی بارکشی

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
حالات: jollier, jolliest
(1) تعریف: cheerful, enthusiastic, and merry.
مترادف: cheerful, enthusiastic, happy, jocund, jovial, merry
متضاد: somber
مشابه: cheery, festive, gay, gleeful, jocose

- Their team had won and the fans were in a jolly mood.
[ترجمه گوگل] تیم آنها پیروز شده بود و هواداران روحیه شادی داشتند
[ترجمه ترگمان] تیم آن ها برنده شد و هواداران در حال خوشی بودند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- He was a jolly man who always had a joke to tell or something pleasant to say.
[ترجمه گوگل] او مردی شاد بود که همیشه یک جوک برای گفتن داشت یا یک چیز دلپذیر برای گفتن
[ترجمه ترگمان] او مردی jolly بود که همیشه شوخی می کرد یا چیز خوشایندی برای گفتن داشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: pleasurable, or causing pleasure or happiness.
مترادف: glad
متضاد: miserable
مشابه: convivial, festive, pleasant, pleasurable

- The play was a success, and the cast party was quite a jolly occasion.
[ترجمه گوگل] این نمایش موفقیت‌آمیز بود و مهمانی بازیگران یک موقعیت بسیار شاد بود
[ترجمه ترگمان] نمایش یک موفقیت بود، و مهمانی رقص موقعیت خوبی داشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- The letter brought him some jolly news from his brother.
[ترجمه گوگل] این نامه خبرهای شادی از برادرش برای او به ارمغان آورد
[ترجمه ترگمان] این نامه او را از برادرش خبر خوشی به او داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: jollies, jollying, jollied
• : تعریف: (informal) to act cheerfully toward (someone), esp. for one's own benefit.
مشابه: humor, ingratiate, toady
قید ( adverb )
مشتقات: jollily (adv.), jolliness (n.)
• : تعریف: (chiefly British) very.

- You've put in a jolly good effort here.
[ترجمه گوگل] شما در اینجا تلاش خوبی انجام داده اید
[ترجمه ترگمان] اینجا خیلی تلاش خوبی کرده ای
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. jolly good!
خیلی خوب !

2. jolly up
با روح کردن (به ویژه مکانی را)،جلوه دادن

3. jolly well
(انگلیس - عامیانه - ندا به نشان تاکید یا آزردگی) اصلا،کاملا

4. a jolly man
مرد شنگول

5. he jolly well deserved to be fired
او کاملا استحقاق داشت که اخراج بشود.

6. to jolly up a room with flower pots
با گلدان های گل به اتاق جلوه بخشیدن

7. i am jolly well not going to answer her!
اصلا به او جواب نخواهم داد!

8. we had a jolly time!
اوقات دلپذیری داشتیم !

9. he was in a jolly mood today
او امروز روحیه ی شادی داشت.

10. I jolly well told him what I thought of him.
[ترجمه Bhr rad] من با خوش حالی به او ( پسر ) گفتم که در موردش چه فکری میکنم
|
[ترجمه گوگل]من با خوشحالی به او گفتم که در مورد او چه فکر می کنم
[ترجمه ترگمان]به او گفتم که به او چه فکر می کنم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. I know she's trying to jolly me along.
[ترجمه گوگل]من می دانم که او سعی می کند مرا خوشحال کند
[ترجمه ترگمان]من می دانم که او دارد سعی می کند مرا همراهی کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. He can cook, and he does it jolly well.
[ترجمه گوگل]او می تواند آشپزی کند و این کار را به خوبی انجام می دهد
[ترجمه ترگمان]او می تواند آشپزی کند و این کار را خیلی خوب انجام می دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Jolly him up and get the job done.
[ترجمه گوگل]او را شاد کنید و کار را انجام دهید
[ترجمه ترگمان]جولی ان را بلند کرد و کارش را تمام کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Wish you can benefit from our online sentence dictionary and make progress day by day!
[ترجمه گوگل]ای کاش می توانید از فرهنگ لغت جملات آنلاین ما بهره مند شوید و روز به روز پیشرفت کنید!
[ترجمه ترگمان]ای کاش شما می توانید از فرهنگ لغت آنلاین ما بهره مند شوید و روز به روز پیشرفت کنید!
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. The boss will certainly be jolly angry.
[ترجمه گوگل]رئیس مطمئناً عصبانی خواهد شد
[ترجمه ترگمان]رئیس قطعا عصبانی خواهد شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

16. I'd got myself into this marriage and I jolly well had to get myself out of it.
[ترجمه گوگل]من خودم را وارد این ازدواج کرده بودم و با خوشحالی باید خودم را از آن رها می کردم
[ترجمه ترگمان]من خودم را به این ازدواج انداختم و خیلی خوشحال شدم که خودم را از آن خلاص کنم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

17. She's not a person that you can jolly with.
[ترجمه گلی افجه] او. کسی نیست که بتوانی با او خوشحال باشی
|
[ترجمه گوگل]اون آدمی نیست که بتونی باهاش ​​شادی کنی
[ترجمه ترگمان]او کسی نیست که بتواند با آن کنار بیاید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

18. It was jolly lucky it didn't rain.
[ترجمه گلی افجه] از خوش شانسی باران نمی بارید
|
[ترجمه گوگل]خوش شانس بود که باران نبارید
[ترجمه ترگمان]خیلی خوش شانس بود که باران نمی بارید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

19. We spent a very jolly evening together, chatting and drinking.
[ترجمه گوگل]ما یک عصر بسیار شاد را با هم گذراندیم، چت و نوشیدنی
[ترجمه ترگمان]شب خوشی را با هم سپری کردیم و گپ زدیم و گپ زدیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

خوشحال (صفت)
shining, pleasant, happy, high, vivacious, merry, amused, delighted, glad, cheerful, lucky, fortunate, gleeful, jolly, cheery, sprightly, sunny, joyful, riant, festal, mirthful, felicific, gladsome, lilting, gleesome

شوخ (صفت)
quizzical, gay, blithesome, blithe, witty, facetious, jolly, jocular, frolicsome, sportful, jocose, waggish, lightsome

با نشاط (صفت)
fresh, vivacious, merry, jolly, sprightly, light-hearted, frisky, racy, unwearied

بذله گو (صفت)
witty, jolly, waggish

خیلی (قید)
a great deal, very, many, much, extremely, far, extra, lot, crazy, ghastly, appreciably, jolly, considerably, damnably, highly, much more

انگلیسی به انگلیسی

• make happy, raise someone's spirits; joke, jest; please someone in order to take advantage of him
merry, happy, mirthful, cheerful
very, extremely (slang)
pleasure, kicks, enjoyment; yawl that sailors use for general work; happy party, celebration (british usage); jollification (british usage)
a jolly person is happy and cheerful; an old-fashioned word.
a jolly event is lively and enjoyable; an old-fashioned word.
you can use jolly to emphasize something; an old-fashioned word.
you can use jolly well to emphasize what you are saying, especially when you are annoyed or upset.

پیشنهاد کاربران

سر کیف، خوشحال، بذله گو، خیلی شاد و بشاش، کوک، مفرح، شوخ
jolly ( adj ) ( dʒɑli ) =happy and cheerful, e. g. a jolly face. =enjoyable, e. g. a jolly evening. jollity ( n ) ( dʒɑlət̮i ) e. g. scenes of high - spirits and jollity.
jolly
happy, cheerful, chirpy ( informal ) , genial, jovial, merry, playful, sprightly, upbeat ( informal )
سر کیف، خوشحال، بذله گو، خیلی شاد و بشاش
خوشحال
Are you aware that a red - suited gentleman with a jolly twinkle in his eyes is stuck in the chimney?
خبرداری که یه آقای قرمزپوش با چشم هایی پر از برق شادی تو بخاری دیواری ( دودکش ) گیر کرده؟
( منظور اینجا بابانوئله که می خواد هدیه بذاره تو جورابای آویزون از شومینه و درواقع دعوت از بچه ها برای رفتن و دیدن هدایای کریسمس شونه. )
...
[مشاهده متن کامل]

Insta: @504ewords

خوش رو
شنگول، merry, mirthful, joyful
A jolly person is someone who is genuinely happy at heart
Happy and enjoying urself
سرخوش
jollily
دراصل همون کامه joly هست ولی با اضافه کردن ly به اخر کلمه ، معنیه به خوشحالی رو میده
jollily=با خوشحالی
چاپلوسی کردن
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١١)

بپرس