inveigle

/ɪnˈveɪɡl̩//ɪnˈveɪɡl̩/

معنی: سرگرم کردن، فریفتن، بدام انداختن، از راه بدر بردن، گمراه کردن و بردن
معانی دیگر: اغوا کردن، از راه به در بردن، گمراه کردن

بررسی کلمه

فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: inveigles, inveigling, inveigled
مشتقات: inveiglement (n.), inveigler (n.)
(1) تعریف: to entice or ensnare by clever talk or flattery (usu. fol. by into).
مشابه: bait, charm, wheedle

- They inveigled him into selling the painting for much less than it was really worth.
[ترجمه گوگل] آنها او را تحت فشار قرار دادند تا نقاشی را به قیمتی بسیار کمتر از ارزش واقعی آن بفروشد
[ترجمه ترگمان] آن ها او را وادار کردند تا نقاشی را خیلی کم تر از آنچه که ارزش داشت به فروش برساند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: to obtain by clever talk or flattery (usu. fol. by from or away).
مشابه: wheedle

- She inveigled the car from her father.
[ترجمه گوگل] او ماشین را از پدرش پنهان کرد
[ترجمه ترگمان] او ماشین را از پدرش دور کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. Her son tried to inveigle her into giving him the money for a car.
[ترجمه گوگل]پسرش سعی کرد او را برای دادن پول ماشین به او تحریف کند
[ترجمه ترگمان]پسرش سعی کرد او را با سر و صدا کلاه بگذارد تا پول ماشین را به او بدهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. inveigle sb. into sth.
[ترجمه گوگل]inveigle sb به sth
[ترجمه ترگمان]ست sb به چیزی غیر از چیزی تبدیل شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. inveigle sb. out of sth.
[ترجمه گوگل]inveigle sb از sth
[ترجمه ترگمان]ست sb از چیزی فراتر رفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. With patience and diplomacy, she can eventually inveigle him into marrying her.
[ترجمه گوگل]با حوصله و دیپلماسی، او در نهایت می تواند او را برای ازدواج با او سرگردان کند
[ترجمه ترگمان]سرانجام با شکیبایی و دیپلماسی بر سر او بگذارد تا با او ازدواج کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. To be honest I think he has an over-active gland, always trying to inveigle his way into my bed.
[ترجمه گوگل]صادقانه بگویم، فکر می‌کنم او غده بیش از حد فعالی دارد و همیشه سعی می‌کند راهش را به رختخواب من باز کند
[ترجمه ترگمان]راستش را بخواهی من فکر می کنم که او یک غده over فعال دارد که همیشه سعی می کند سر راه خود را بر روی تخت من بگذارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. As a result, hon. Members are left with the option of trying to inveigle their points in an artificial way.
[ترجمه گوگل]در نتیجه، محترم اعضا این اختیار را دارند که سعی کنند نکات خود را به روشی مصنوعی کشف کنند
[ترجمه ترگمان]در نتیجه عزیزم اعضا با گزینه تلاش برای inveigle کردن نقاط خود به روش مصنوعی رها می شوند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. With the help of the Hopes, Capote and Harper Lee went on to inveigle themselves into the lives of other key figures in town, notably the Deweys with whom Capote became lifelong friends.
[ترجمه گوگل]با کمک Hopes، کاپوتی و هارپر لی در ادامه زندگی افراد کلیدی دیگر شهر، به ویژه دیویی ها را که کاپوتی با آنها دوست مادام العمر شد، کشف کردند
[ترجمه ترگمان]با کمک امیدها، Capote و هار پر لی به طرف دیگر چهره های کلیدی شهر رفتند، مخصوصا the که Capote با آن ها دوستان مادام العمر شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. EXAMPLE: My sister works at the concert hall and my brother likes to inveigle her into giving him free tickets.
[ترجمه گوگل]مثال: خواهرم در سالن کنسرت کار می کند و برادرم دوست دارد او را وادار کند تا به او بلیت رایگان بدهد
[ترجمه ترگمان]خواهرم در سالن کنسرت کار می کند و برادرم دوست دارد او را با سر و صدا کلاه بگذارد تا بلیت مجانی به او بدهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. In the main, the eisenhower administration did not try to inveigle Kennedy into underwriting it's policies.
[ترجمه گوگل]در اصل، دولت آیزنهاور تلاشی نکرد که کندی را تحت تأثیر قرار دهد
[ترجمه ترگمان]در بخش اصلی، دولت eisenhower سعی نکرد تا این لایحه را با استفاده از سیاست های امضای قرارداد امضا کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. In the main, the Eisenhower administration did not try to inveigle Kennedy into underwriting it's policies.
[ترجمه گوگل]در اصل، دولت آیزنهاور تلاشی نکرد که کندی را برای تضمین سیاست‌های خود تحت تأثیر قرار دهد
[ترجمه ترگمان]در اصلی، دولت آیزنهاور سعی نکرد تا این لایحه را به عنوان \"سیاست\" امضا کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

سرگرم کردن (فعل)
amuse, entertain, inveigle, occupy, make tipsy, please

فریفتن (فعل)
fudge, cheat, hustle, wile, lure, decoy, charm, inveigle, entice, deceive, bewitch, delude, enchant, seduce, skunk, captivate, diddle, tempt, euchre, fob, jilt, mesmerize

بدام انداختن (فعل)
trap, snare, decoy, inveigle, entrap, hook, enmesh, nail, ensnare, ensnarl, mesh

از راه بدر بردن (فعل)
inveigle, palaver

گمراه کردن و بردن (فعل)
inveigle

انگلیسی به انگلیسی

• seduce, entice
if you inveigle someone into doing something, you cleverly persuade them to do it when they do not really want to; a formal word.

پیشنهاد کاربران

با فریب و چرب زبانی کسی را اغوا کردن یا وادار به انجام کاری کردن persuade/cajole by flattering
to use charm to coax someone into doing something
I inveigled him into writing to me for your sake, not for mine,
He inveigled her into driving the whole way on their road trip,

فریفتن، به دام انداختن, اغوا کردن، از راه به در کردن
احاطه داشتن برکسی

بپرس