invariable

/ɪnˈveərɪəbl̩//ɪnˈveərɪəbl̩/

معنی: تغییر ناپذیر، ثابت، نامتغیر، یک نواخت
معانی دیگر: دگرش ناپذیر، نادگرسان، دامند

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
• : تعریف: not subject to change or variation; consistently the same.
متضاد: changeable, mutable, variable
مشابه: consistent, constant, immutable, uniform

- "Is your homework done?" was his mother's invariable response to any request he made to go out with friends.
[ترجمه گوگل] "آیا تکالیف شما انجام شده است؟" پاسخ ثابت مادرش به هر درخواستی که برای بیرون رفتن با دوستانش می کرد بود
[ترجمه ترگمان] آیا تکلیف شما انجام شده است؟ این پاسخ همیشگی مادرش به هر درخواستی بود که او می خواست با دوستانش بیرون برود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
اسم ( noun )
مشتقات: invariably (adv.), invariability (n.)
• : تعریف: that which is constant or invariable.
مشابه: constant

جمله های نمونه

1. an invariable habit
عادت غیر قابل تغییر

2. the cubicle's temperature should be kept invariable
درجه ی حرارت اتاقک را باید ثابت نگاه داشت.

3. This process, however, was not invariable.
[ترجمه گوگل]اما این روند تغییر ناپذیر نبود
[ترجمه ترگمان]با این حال، این فرآیند قطعی نبود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. The menu is invariable but the food is always good.
[ترجمه گوگل]منو ثابت است اما غذا همیشه خوب است
[ترجمه ترگمان]غذا ثابت می ماند اما غذا همیشه خوب است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. It was his invariable custom to have one whisky before his supper.
[ترجمه گوگل]این رسم ثابت او بود که قبل از شام یک ویسکی می خورد
[ترجمه ترگمان]عادت همیشگی او بود که قبل از شام یک ویسکی بخورد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Her routine was invariable.
[ترجمه گوگل]روال او تغییر ناپذیر بود
[ترجمه ترگمان]روال همیشگی او یکنواخت بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Mass, unlike weight, is invariable.
[ترجمه گوگل]جرم، بر خلاف وزن، غیر قابل تغییر است
[ترجمه ترگمان]نماز، برخلاف وزن، تغییرناپذیر است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. This is not invariable, but its occurrence can provide substantiating evidence of epilepsy.
[ترجمه گوگل]این غیرقابل تغییر نیست، اما وقوع آن می تواند شواهدی از صرع ارائه دهد
[ترجمه ترگمان]این اتفاق ثابت نیست، اما وقوع آن می تواند شاهدی بر صرع باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. But he met with an invariable refusal.
[ترجمه گوگل]اما او با امتناع غیر قابل تغییر روبرو شد
[ترجمه ترگمان]اما با امتناع همیشگی او مواجه شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Besides, the invariable squabble for money on Saturday nights had begun to weary her unspeakably.
[ترجمه گوگل]به علاوه، دعوای غیرقابل تغییر برای پول در شب های شنبه او را به طرز غیرقابل توصیفی خسته کرده بود
[ترجمه ترگمان]از آن گذشته، جدال دائمی برای پول در شب های شنبه، او را سخت خسته کرده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. MSA was generalized to the test of invariable loading rate, and applications of MSA were studied in precision inspection of compression testing machine.
[ترجمه گوگل]MSA به آزمون نرخ بارگذاری متغیر تعمیم داده شد و کاربردهای MSA در بازرسی دقیق دستگاه تست فشرده سازی مورد مطالعه قرار گرفت
[ترجمه ترگمان]MSA در مورد آزمون نرخ بارگذاری ثابت، تعمیم داده شد و کاربردهای MSA در بازرسی دقیق دستگاه آزمایش فشرده سازی مورد مطالعه قرار گرفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. A fixed or invariable value, parameter or data item.
[ترجمه گوگل]یک مقدار، پارامتر یا آیتم داده ثابت یا غیر قابل تغییر
[ترجمه ترگمان]یک مقدار ثابت یا ثابت، پارامتر یا مورد داده
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. It is an invariable fact that spring follows winter.
[ترجمه گوگل]این یک واقعیت غیرقابل تغییر است که بهار به دنبال زمستان می آید
[ترجمه ترگمان]این یک واقعیت قطعی است که بهار از زمستان تبعیت می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Why some human are invariable to the victims of the tsunami?
[ترجمه گوگل]چرا برخی از انسان ها برای قربانیان سونامی غیر قابل تغییر هستند؟
[ترجمه ترگمان]چرا بعضی از انسان ها به قربانیان سونامی عادت کرده اند؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. Good quality and reasonable price are always our invariable preferences for customers.
[ترجمه گوگل]کیفیت خوب و قیمت مناسب همیشه اولویت های ثابت ما برای مشتریان است
[ترجمه ترگمان]کیفیت خوب و قیمت معقول همیشه اولویت های همیشگی ما برای مشتریان هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

تغییر ناپذیر (صفت)
changeless, immutable, invariable, unalterable, irreversible, inalterable, inelastic

ثابت (صفت)
stable, permanent, firm, constant, lasting, true, loyal, fixed, pat, fiducial, immovable, hard and fast, changeless, invariable, inalterable, steady, resolute, indelible, staid, equable, immobile, incommutable, invariant, irremovable, thetic, thetical

نامتغیر (صفت)
invariable, invariant

یک نواخت (صفت)
level, singsong, same, uniform, unisonant, unisonous, monotonous, invariable, steady, monotone, monotonic

تخصصی

[ریاضیات] نامتغیر، تغییر ناپذیر، پایا، ثابت، استوار، بی تغییر، پابرجا

انگلیسی به انگلیسی

• constant, fixed, unchanging
something that is invariable always happens or never changes.

پیشنهاد کاربران

invariable = changeless = eternal = immutable = constant = permanent = fixed = firm
دائمی
Michael's invariable reaction was anger and a reluctance to try anything new.
عکس العمل دائمی میخاییل عصبانیت و بی تفاوتی نسبت به تلاش برای هرگونه کار جدیدی بود

بپرس