intractable

/ˌɪnˈtræktəbl̩//ˌɪnˈtræktəbl̩/

معنی: ستیزه جو، خود سر، سرپیچ، متمرد، لجوج، رام نشدنی، لجوجانه
معانی دیگر: چموش، دیر رام، سخت لگام، دیر مهار، سرکش، توسن، خیره سر، (فلز و غیره) سخت (که مشکل می شود با آن کار کرد)، (بیماری) دیردرمان، سخت درمان، خود سرانه

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
مشتقات: intractably (adv.), intractability (n.), intractableness (n.)
(1) تعریف: not easily controlled, managed, or persuaded.
متضاد: malleable, tractable
مشابه: contumacious, difficult, hardheaded, hopeless, mulish, problem, recalcitrant, wild

- His niece was the only person who had any influence on that intractable old man.
[ترجمه محمدی] خواهرزاده او تنها کسی بود که می توانست بر این پیرمرد لجوج تاثیر گذار باشد.
|
[ترجمه گوگل] خواهرزاده‌اش تنها کسی بود که روی آن پیرمرد سخت‌گیر تأثیر داشت
[ترجمه ترگمان] خواهرزاده او تنها کسی بود که بر این پیرمرد بی سواد نفوذ داشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: not easily shaped, manipulated, or solved.
متضاد: malleable, tractable
مشابه: recalcitrant

- This hard, brittle metal is intractable until heated.
[ترجمه محمدی] این فلز سخت و شکننده تا قبل از گرم شدن انعطاف پذیر نیست.
|
[ترجمه گوگل] این فلز سخت و شکننده تا زمانی که گرم شود غیرقابل حل است
[ترجمه ترگمان] این فلز سخت و شکننده تا قبل از گرم شدن مقاوم است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- No amount of diplomatic ingenuity will resolve the intractable conflict between these two countries.
[ترجمه گوگل] هیچ میزان نبوغ دیپلماتیک مناقشه لاینحل بین این دو کشور را حل نخواهد کرد
[ترجمه ترگمان] هیچ گونه نبوغ دیپلماتیک نمی تواند اختلافات غیرقابل حل میان این دو کشور را حل و فصل کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: not easily treated, relieved, or cured.

- These drugs will only temporarily suppress an intractable cough.
[ترجمه محمدی] این داروها فقط برای مدتی سرفه های شدید را از بین می برد.
|
[ترجمه گوگل] این داروها فقط به طور موقت سرفه غیرقابل درمان را سرکوب می کنند
[ترجمه ترگمان] این داروها به طور موقت منجر به خفه شدن یک سرفه خشک می شوند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. intractable malady
بیماری دیردرمان

2. intractable pain
درد دیر فرونشاندنی

3. intractable temper
خلق و خوی ستیزگرای

4. an intractable child
بچه ی خیره سر

5. Wild and intractable woman to win.
[ترجمه گوگل]زن وحشی و سخت برای برنده شدن
[ترجمه ترگمان]یه زن وحشی و رام نشدنی برای برنده شدن
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. It emerged as the most intractable issue of our era.
[ترجمه گوگل]به عنوان حل نشدنی ترین مسئله عصر ما ظاهر شد
[ترجمه ترگمان]این مساله به عنوان the مساله عصر ما ظاهر شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. We are facing an intractable problem.
[ترجمه گوگل]ما با یک مشکل حل نشدنی روبرو هستیم
[ترجمه ترگمان]ما با یک مشکل حل نشدنی مواجه هستیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. The economy still faces intractable problems.
[ترجمه گوگل]اقتصاد همچنان با مشکلات حل نشدنی مواجه است
[ترجمه ترگمان]اقتصاد همچنان با مشکلات intractable مواجه است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. It has been and remains the most intractable problem of world diplomacy.
[ترجمه محمد] این حل نشدنی ترین مشکل سیاست جهان بوده و هست
|
[ترجمه گوگل]این حل نشدنی ترین مشکل دیپلماسی جهانی بوده و هست
[ترجمه ترگمان]این مساله به عنوان most مساله دیپلماسی جهانی شناخته می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Patients may complain of intractable pain in the neck or the back of the head.
[ترجمه گوگل]بیماران ممکن است از درد غیرقابل درمان در گردن یا پشت سر شکایت داشته باشند
[ترجمه ترگمان]بیماران ممکن است از درد غیرقابل حل در گردن یا پشت سر شکایت کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Would lawmakers mandate hospitalization for intractable nausea and vomiting during pregnancy?
[ترجمه مصطفی امیرجانی] آیا قانونگذاران بستری شدن را برای تهوع و استفراغ غیرقابل درمان دوران بارداری اجباری می کنند؟
|
[ترجمه گوگل]آیا قانونگذاران بستری شدن در بیمارستان را برای حالت تهوع و استفراغ غیرقابل درمان در دوران بارداری الزامی می کنند؟
[ترجمه ترگمان]آیا قانونگذاران باید در دوران بارداری به خاطر حالت تهوع و استفراغ مقاوم در بیمارستان بستری شوند؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. It provided simple answers to seemingly intractable questions.
[ترجمه گوگل]پاسخ‌های ساده‌ای به سؤالات به ظاهر غیرقابل حل ارائه داد
[ترجمه ترگمان]این روش پاسخ ساده ای را به سوالات ظاهرا غیرقابل حل داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. It should be one which presents a seemingly intractable problem.
[ترجمه گوگل]این باید مشکلی به ظاهر حل نشدنی باشد
[ترجمه ترگمان]آن باید یک مشکل به ظاهر غیرقابل حل باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Even more seemingly intractable problems will be posed by attempts to store virtual reality.
[ترجمه گوگل]حتی مشکلات به ظاهر غیرقابل حل تری در تلاش برای ذخیره واقعیت مجازی ایجاد خواهد شد
[ترجمه ترگمان]حتی مشکلات به ظاهر غیرقابل حل، با تلاش برای ذخیره واقعیت مجازی مطرح خواهند شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. I have an intractable presentiment that I will soon start seeing them in Tod's dream.
[ترجمه گوگل]من یک احساس غیر قابل حل دارم که به زودی شروع به دیدن آنها در رویای تاد خواهم کرد
[ترجمه ترگمان]احساس می کنم که به زودی آن ها را در رویای Tod می بینم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

ستیزه جو (صفت)
petulant, antagonistic, stubborn, militant, contentious, quarrelsome, intractable, warlike, currish, pettish

خود سر (صفت)
resistant, opinionated, overconfident, wayward, presumptuous, headstrong, intractable, assuming, presuming, willful, intrepid, fearless, froward, untoward, overweening, self-assertive, self-opinionated, self-assured, self-confident

سرپیچ (صفت)
intractable, disobedient, contumacious

متمرد (صفت)
wayward, unruly, intractable, rebellious, disobedient, fractious, contumacious, malignant, malcontent

لجوج (صفت)
persistent, opinionated, dogged, obstinate, set, stubborn, stuffy, intractable, obstreperous, pertinacious, mulish, obdurate, dour, irrefragable, waspish

رام نشدنی (صفت)
intractable, indomitable, indocile, tameless

لجوجانه (صفت)
intractable

انگلیسی به انگلیسی

• inflexible, stubborn, unyielding, ungovernable, rebellious
intractable people are stubborn and difficult to influence or control; a formal word.
intractable problems seem impossible to deal with; a formal word.

پیشنهاد کاربران

غیر قابل درمان، سخت درمان
difficult to influence or direct
صفت
به سختی و دشواری تحت تأثیر قرار گرفتن یا هدایت شدن، سرسخت و غیر قابل انعطاف
Macron said they would not be able to slip into class, stressing that we will be intractable on the subject
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : _
✅️ اسم ( noun ) : intractability
✅️ صفت ( adjective ) : intractable
✅️ قید ( adverb ) : intractably
Some thing which is hard to deal with or solve
دشواریاب؛ دشواررس؛ دیریاب؛ صعب الوصول ( عکس سهل الوصول )
مسأله ای که حل آن بسیار دشوار باشد
لجام گسیخته

سرکش _ not easily managed or controlled
خودسر. لجباز. مشکل حل نشدنی
the seemingly intractable problem of human greed
رام نشدنی
مهار ناپذیر
درمان ناپذیر، غیرقابل درمان، لاعلاج، بی درمان، چاره ناپذیر
متون پزشکی: مقاوم به درمان
مثلاً صرع مقاوم به درمان Intractable epilepsy

غیر قابل حل

لاینحل
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٣)

بپرس