intervening

جمله های نمونه

1. the intervening hills and rivers made transportation difficult
تپه ها و رودخانه های بین راه،حمل و نقل را مشکل می کرد.

2. those intervening years
آن سال های میان آیند (فی مابین)

3. Intervening militarily will not bring peace.
[ترجمه Mr.X] مداخله نظامی صلح نمی آورد.
|
[ترجمه گوگل]مداخله نظامی صلح نمی آورد
[ترجمه ترگمان]نیروهای نظامی صلح را به ارمغان نخواهند آورد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. During those intervening years Bridget had married her husband Robert.
[ترجمه مهدی دالایی مقدم] در طی آن سالهای پیش آمده، بریجت با شوهرش رابرت ازدواج کرد.
|
[ترجمه گوگل]در طول آن سال‌ها بریجت با شوهرش رابرت ازدواج کرده بود
[ترجمه ترگمان]در طول این سال ها Bridget با شوهرش رابرت ازدواج کرده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. The intervening years had dimmed his memory.
[ترجمه Sia] گذشت سالیان، حافظه اش را تحلیل برده بود.
|
[ترجمه گوگل]سالهای بعد حافظه او را کمرنگ کرده بود
[ترجمه ترگمان]سال ها پیش حافظه اش را از دست داده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Our President has no intention of intervening in your internal affairs.
[ترجمه گوگل]رئیس جمهور ما قصد دخالت در امور داخلی شما را ندارد
[ترجمه ترگمان]رئیس جمهور ما قصد دخالت در امور داخلی شما رو نداره
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. They had scoured the intervening miles of moorland.
[ترجمه گوگل]آنها مایل های میانی از تالاب ها را جست و جو کرده بودند
[ترجمه ترگمان]فرسنگ ها را در خلنگ زار جا به جا کرده بودند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. We are actively intervening to settle a quarrel.
[ترجمه گوگل]ما فعالانه مداخله می کنیم تا یک نزاع را حل کنیم
[ترجمه ترگمان]ما به طور جدی دخالت می کنیم تا یه دعوا رو حل و فصل کنیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. These flashed their electric message through intervening night.
[ترجمه گوگل]اینها پیام الکتریکی خود را در طول شب منتشر کردند
[ترجمه ترگمان]این پیام برقی آن ها را از میان آن شب رد کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. In the intervening years, there have been some changes, but not nearly enough.
[ترجمه گوگل]در سال های میانی، تغییراتی صورت گرفته است، اما تقریباً به اندازه کافی نبوده است
[ترجمه ترگمان]در این سال ها، تغییراتی صورت گرفته است، اما نه به اندازه کافی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. In the intervening period, of course, the Daleks had changed the face and destiny of the show for ever.
[ترجمه گوگل]در این فاصله، البته دالک ها چهره و سرنوشت نمایش را برای همیشه تغییر داده بودند
[ترجمه ترگمان]در خلال این مدت، of چهره و سرنوشت نمایش را برای همیشه تغییر داده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Secondly, Hu suggests that the Fed should forswear intervening directly in equities or equity derivatives.
[ترجمه گوگل]ثانیاً، هو پیشنهاد می کند که فدرال رزرو باید از مداخله مستقیم در سهام یا مشتقات سهام خودداری کند
[ترجمه ترگمان]دوم، \"هو\" پیشنهاد می کند که بانک مرکزی فدرال باید مستقیما در برابری یا مشتقات دارایی دخالت کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. In the intervening period the decision of the Comintern Congress had become public.
[ترجمه گوگل]در این مدت تصمیم کنگره کمینترن علنی شد
[ترجمه ترگمان]در این زمان، تصمیم کنگره Comintern عمومی شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Are there no other ways of intervening in their environment to avert the catastrophe Walinsky describes?
[ترجمه گوگل]آیا هیچ راه دیگری برای مداخله در محیط آنها برای جلوگیری از فاجعه ای که والینسکی توصیف می کند وجود ندارد؟
[ترجمه ترگمان]آیا راه های دیگری برای مداخله در محیط خود برای جلوگیری از فاجعه ای که Walinsky توضیح می دهد وجود ندارد؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. I am grateful to the hon. Gentleman for intervening on that point.
[ترجمه گوگل]من از آقا ممنونم آقا برای مداخله در این مورد
[ترجمه ترگمان]من از این تشکر می کنم برای دخالت در این نقطه تشریف داشته باشید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

انگلیسی به انگلیسی

• an intervening period of time is one which separates two events or points in time.

پیشنهاد کاربران

بر خلاف ترجمه ی آقای امیرجانی، معتقدم In the intervening years به معنای �در تمامِ این سالها� یا �در این فاصله� است.
حائل
در خلال همان سالها/زمانها/دوره ها/ماه ها
It was a long time since my last visit to Berlin, and it had changed dramatically in the intervening period/ years.
میانی - مداخله گر
intervening years در طی سال های بعد
In the intervening years, storms, floods, drought and forest fires have made climate change a terrifying reality for increasing numbers of people.
میانی، بینابینی
intervening period : دوره میانی
مداخله گر، مداخله کننده
دخالت. مزاحمت
فی مابین
درمیان چیزی واقع شدن
واقع شدن، اتفاق افتادن یا حضور بین چیزهای مختلف

بپرس