interface

/ˈɪntərˌfes//ˈɪntəfeɪs/

معنی: خط اتصال
معانی دیگر: پهنه ی مرزی، (سطحی که حد فاصل میان دو فضا یا ماده است) هم رخگاه، میان پهنه، میان رویه، فاصل (مکان یا وسیله ی فعل و انفعال دو دسته یا رشته علمی یا گروه یا سیستم و غیره) هم کنشگاه، هم کنشگر، (با دسته یا گروه یا رشته ی علمی دیگر و غیره) هم کنش کردن، هم رخی کردن، (دوزندگی) لایی گذاشتن (برای کلفت کردن و شخ نگاه داشتن سرشانه ها و یقه و غیره)، پارچه ی مویی گذاشتن لای جامه، میانجی، واسط، از طریق واسطه به هم متصل کردن، از طریق واسطه به هم متصل بودن، به وسیله ی میانجی ارتباط داشتن

بررسی کلمه

اسم ( noun )
(1) تعریف: a plane or surface that represents a common boundary between two bodies or regions.

(2) تعریف: the point at which the operation of different systems or the interests of different groups overlap.

- an interface between the arts and sciences
[ترجمه گوگل] رابط بین هنر و علوم
[ترجمه ترگمان] رابطی میان هنرها و علوم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: in computer science, the equipment or programs used to communicate between different systems or programs.

(4) تعریف: clear or useful communication or interaction.
فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: interfaces, interfacing, interfaced
• : تعریف: to bring together at a common boundary or interface.

- The professor interfaced the two areas of study.
[ترجمه گوگل] استاد دو حوزه مطالعاتی را به هم پیوند زد
[ترجمه ترگمان] استاد این دو حوزه از مطالعه را از طریق رابط متصل کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل ناگذر ( intransitive verb )
مشتقات: interfacial (adj.)
(1) تعریف: to be in or act as an interface.

- The systems interface at these coordinates.
[ترجمه گوگل] رابط سیستم در این مختصات
[ترجمه ترگمان] واسط سیستم ها در این مختصات
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- The two disciplines interface poorly.
[ترجمه گوگل] ارتباط این دو رشته ضعیف است
[ترجمه ترگمان] این دو رشته با هم ارتباط ضعیفی دارند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: to communicate, interact, or cooperate.

- We need to interface with the sales department.
[ترجمه گوگل] ما باید با بخش فروش ارتباط برقرار کنیم
[ترجمه ترگمان] ما باید با بخش فروش ارتباط برقرار کنیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. interface channel
(کامپیوتر) مجرای هم کنشگر

2. interface routine
(کامپیوتر) روال هم کنشگر

3. the interface between two separate types of oil flowing together in a pipeline
میان پهنه ی دو نوع روغن مختلف که در لوله ای با هم در حال حرکت اند

4. at the interface of arts and sciences
در محل تلاقی هنرها و علوم

5. The different components all have to interface smoothly.
[ترجمه گوگل]اجزای مختلف همه باید به راحتی با هم ارتباط برقرار کنند
[ترجمه ترگمان]اجزای مختلف همگی باید به آرامی با یکدیگر ارتباط برقرار کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. My computer has a network interface, which allows me to get to other computers.
[ترجمه گوگل]رایانه من یک رابط شبکه دارد که به من امکان می دهد به رایانه های دیگر دسترسی پیدا کنم
[ترجمه ترگمان]کامپیوتر من یک رابط شبکه دارد که به من اجازه می دهد تا به کامپیوترهای دیگر برسم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. The latest version has an impressively user-friendly interface.
[ترجمه گوگل]آخرین نسخه دارای یک رابط کاربر پسند قابل توجه است
[ترجمه ترگمان]نسخه اخیر یک رابط کاربری بسیار دوستانه با کاربر دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. We use email to interface with our customers.
[ترجمه گوگل]ما از ایمیل برای ارتباط با مشتریان خود استفاده می کنیم
[ترجمه ترگمان]ما از ایمیل برای ارتباط با مشتریان خود استفاده می کنیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. We need a clearer interface between management and the workforce.
[ترجمه گوگل]ما به یک رابط روشن تری بین مدیریت و نیروی کار نیاز داریم
[ترجمه ترگمان]ما به یک رابط روشن تر بین مدیریت و نیروی کار نیاز داریم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Even the slightest interface aspect could trigger a heated debate, with adherents of opposing solutions arguing with near-Jesuitical intensity.
[ترجمه گوگل]حتی کوچکترین جنبه رابط می تواند یک بحث داغ را آغاز کند، با طرفداران راه حل های مخالف که با شدت تقریباً عیسی استدلال می کنند
[ترجمه ترگمان]حتی کوچک ترین جنبه مشترک می تواند موجب یک بحث داغ، با پیروان راهکارهای مخالف در بحث با شدت near شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. The user interface looks like setting the standard for future electronic books of this kind.
[ترجمه گوگل]رابط کاربری به نظر می رسد استانداردی را برای کتاب های الکترونیکی آینده از این نوع تنظیم کند
[ترجمه ترگمان]رابط کاربر مانند تنظیم استاندارد برای کتاب های الکترونیکی آینده از این نوع است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. They stand as the essential interface between strategy formulation and tactical decisions.
[ترجمه گوگل]آنها به عنوان رابط اساسی بین تدوین استراتژی و تصمیمات تاکتیکی هستند
[ترجمه ترگمان]آن ها به عنوان یک رابط اساسی بین تدوین استراتژی و تصمیمات تاکتیکی ایستاده اند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Xerox developed the first graphical user interface for its Star computer in the seventies.
[ترجمه گوگل]زیراکس اولین رابط کاربری گرافیکی را برای کامپیوتر Star خود در دهه هفتاد توسعه داد
[ترجمه ترگمان]شرکت زیراکس در دهه هفتاد اولین رابط گرافیکی کاربر را برای رایانه Star ایجاد کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. The interface card itself can usually also handle sophisticated on-screen effects such as picture fades and multiple colours.
[ترجمه گوگل]خود کارت رابط معمولاً می تواند جلوه های پیچیده روی صفحه مانند محو شدن تصویر و چندین رنگ را نیز کنترل کند
[ترجمه ترگمان]خود کارت رابط نیز می تواند با اثرات پیچیده روی صفحه مانند تصویر محو شده و رنگ های چندگانه نیز برخورد کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. The program has a pull down menu interface for ease of use.
[ترجمه گوگل]این برنامه دارای یک رابط منوی کشویی برای سهولت در استفاده است
[ترجمه ترگمان]این برنامه دارای یک رابط منو پایین برای سهولت استفاده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

خط اتصال (اسم)
junction, joint, accolade, jointing, interface, juncture, seam

تخصصی

[شیمی] سطح مشترک، میانجی
[عمران و معماری] سطح مشترک - وجه مشترک
[کامپیوتر] واسط، وصل کردن از طریق رابط، رابط میانجی، فاصل .
[برق و الکترونیک] فصل مشترک، رابط، مدار واسط - فصل مشترک، واسط، مدار واسط یک مرز یا پیوند مشترک 1. پیوند نقطه به نقطه بین رایانه ومنبع تغذیه یا سیگنال بیرونی 2. پیوندگاه بین مواد نیمه رسانا با ناخالصیهای متفاوت در یک قطعه نیمه رسانا نظیر پیوند سلیسم نوعی ( پی ) یا سلیسیم نوع ( ان ) در یک دیوید ( پی ان )( PN diode ) یا ترانزیستور ( بی جی تی ) .
[مهندسی گاز] سطح مشترک
[صنعت] واصل، واسطه، ارتباط
[نساجی] سطح میانی
[نفت] سطح مشترک
[پلیمر] سطح مشترک، میانجی

انگلیسی به انگلیسی

• surface which is a common boundary between two bodies; equipment or programs which enable two different systems or programs to communicate (computers, electronics)
bring into an interface; act as an interface; connect, coordinate, cooperate
the interface between two subjects or systems is the area in which they affect each other or have links with each other.

پیشنهاد کاربران

خط اتصال
رابطه ( ارتباط ) متقابل - رابطه هماهنگ - خوانش متقابل
An interface in software refers to the visual or interactive elements that allow users to interact with a program or system. It includes things like buttons, menus, and other graphical elements that enable users to navigate and control the software.
...
[مشاهده متن کامل]

رابط در نرم افزار به عناصر بصری یا تعاملی اشاره دارد که به کاربران اجازه می دهد با یک برنامه یا سیستم تعامل داشته باشند. این شامل مواردی مانند دکمه ها، منوها و سایر عناصر گرافیکی است که کاربران را قادر می سازد تا نرم افزار را هدایت و کنترل کنند.
I’m working on redesigning the user interface for our mobile app.
I find the interface to be confusing and difficult to navigate.

منابع• https://fluentslang.com/slang-for-software/
واسط
علوم کامپیوتر:
رابط، رابط کاربری
رابط کاربری: User Interface
لایی چسب ( در خیاطی )
مواجه شدن - برخورد کردن
وجه میانی، رابط، برهمکنش، تعامل
درگاه
interface
اَندَروَجه ، اَندَروَش
گذرگاه
نماخانه
مرز مشترک دو محیط
سطح مشترک
interface ( باستان‏شناسی )
واژه مصوب: میانا 1
تعریف: حد فاصل میان دو واحد لایه نگاری یا پدیدار در کاوش های باستان شناختی
مهندسی شیمی: فصل مشترک/سطح مشترک
✔️میانجی، واسط،
✔️ از طریق واسطه به هم متصل کردن،
از طریق واسطه به هم متصل بودن،
به وسیله ی میانجی ارتباط داشتن
:Pneumatic Brake System
The BCU 👉is interfaced👈 through an MVB net managed by the LCU
زمینه
نقطه اتصال
وجه مشترک.
رابط
مرز بین سطحی
هماوند؛ وبه صورت اسم مصدر یا صفت جانشین اسم هم به کار می رود؛ هماوندی
از نظر تاریخی ( > Webster ) محل پیوند دو آوند در گیاه است. من در یکم متن الکترونیکی، که صحبت از اینترفیس آنالوگ ودیجیتال بود این واژه رابه کاربردم. نظرِ یکی از استادان الکترونیک را هم پرسیدم. گفت؛ قشنگه، خوش آهنگه!
مرز - فصل مشترک دو محیط
بین سطح
لارو، لارویه
مداخله
مانند مداخله مشتری Customer interface
مانند مداخله کارکنان Employee interface
واسطه
رابط
میانجی
رابط = واسط
تشریک در سطوح
نما
[کامپیوتر] رابط کاربری
ارتباط دو طرفه
ارتباط دو طرفه. وارد مراسم جشن
تعامل - ارتباط دوطرفه
واسط تعاملی
تداخل داشتن، تداخل پیدا کردن
صفحه ی کار - رابط کاربری
فصل مشترک. وجه مشترک
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٣٧)

بپرس