intensification

/ˌɪnˌtensəfəˈkeɪʃn̩//ɪnˌtensɪfɪˈkeɪʃn̩/

معنی: تشدید، افزایش، پر قوت سازی، افزون شدگی
معانی دیگر: افزایش، تشدید، پر قوت سازی، افزون شدگی

جمله های نمونه

1. This phase of religious intensification began in the late 1950s and early 1960s when church membership began to grow across all denominations.
[ترجمه گوگل]این مرحله از تشدید مذهبی در اواخر دهه 1950 و اوایل دهه 1960 آغاز شد، زمانی که اعضای کلیسا در همه فرقه ها شروع به رشد کردند
[ترجمه ترگمان]این مرحله از تشدید مذهبی در اواخر دهه ۱۹۵۰ و اوایل دهه ۱۹۶۰ که اعضای کلیسا شروع به رشد کردند، آغاز شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. There is thus an intensification of the motion on a smaller scale; that is a transfer of energy to smaller eddies.
[ترجمه گوگل]بنابراین حرکت در مقیاس کوچکتر تشدید می شود که انتقال انرژی به گرداب های کوچکتر است
[ترجمه ترگمان]در نتیجه باعث تشدید حرکت در مقیاس کوچک تر می شود؛ این یک انتقال انرژی به گرداب های کوچک تر است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. That is just the intensification, the high point of an ongoing process.
[ترجمه گوگل]این فقط تشدید، نقطه اوج یک فرآیند مداوم است
[ترجمه ترگمان]این فقط تشدید، نقطه اوج یک فرآیند در حال پیشرفت است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. Intensification of cold allowed the arctic flora and fauna to spread southward; amelioration encouraged repossession of the borderlands by temperate species.
[ترجمه گوگل]تشدید سرما باعث شد تا گیاهان و جانوران قطب شمال به سمت جنوب گسترش یابند بهبود، بازپس گیری سرزمین های مرزی توسط گونه های معتدل را تشویق کرد
[ترجمه ترگمان]Intensification از سرما به گیاهان و جانوران قطب شمال اجازه داد تا به سوی جنوب گسترش یابند؛ بهبودی repossession را که از طرف گونه معتدل بود تشویق کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. The key role played by intensification is indicated by the sharp increase in manufacturing productivity achieved during the downturn.
[ترجمه گوگل]نقش کلیدی تشدید با افزایش شدید بهره وری تولید که در طول رکود به دست آمد نشان داده می شود
[ترجمه ترگمان]نقش کلیدی تشدید شده توسط تشدید، با افزایش شدید در بهره وری تولیدی حاصل از زمان رکود نشان داده می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Intensification is a good thing, perhaps overdoing it, but it is a good thing.
[ترجمه گوگل]تشدید چیز خوبی است، شاید افراط در آن، اما چیز خوبی است
[ترجمه ترگمان]intensification چیز خوبی است، شاید افراط در آن، اما چیز خوبی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Intensification and specialization in agriculture, especially in the vineyards, gave rise to commercial exchange and opportunity for profit and saving.
[ترجمه گوگل]تشدید و تخصص در کشاورزی، به ویژه در تاکستان، مبادلات تجاری و فرصتی برای سود و پس انداز ایجاد کرد
[ترجمه ترگمان]تخصص و تخصص در کشاورزی، به خصوص در تاکستان های، به تبادل تجاری و فرصت برای سود و پس انداز منجر شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Accompanying the greater caring was an intensification of parental authority.
[ترجمه گوگل]همراهی با مراقبت بیشتر، تشدید اختیارات والدین بود
[ترجمه ترگمان]همراه با مراقبت بیشتر، تقویت قدرت والدین بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. This was followed by intervention, by an . . . intensification of the class struggle, which assumed the form of civil war.
[ترجمه گوگل]این با مداخله، توسط یک تشدید مبارزه طبقاتی که شکل جنگ داخلی را به خود گرفت
[ترجمه ترگمان]پس از آن، مداخله، با تشدید کش مکش طبقاتی آغاز شد، که شکل جنگ داخلی را به خود گرفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. With the intensification of international traffic, it is possible to discover new talent in any part of the world.
[ترجمه گوگل]با تشدید ترافیک بین المللی، امکان کشف استعدادهای جدید در هر نقطه از جهان وجود دارد
[ترجمه ترگمان]با تشدید ترافیک بین المللی، کشف استعدادهای جدید در هر بخشی از جهان امکان پذیر است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. The most terrifying intensification bursts into nothingness.
[ترجمه گوگل]وحشتناک ترین تشدید به نیستی منفجر می شود
[ترجمه ترگمان]The terrifying در خلا ایجاد می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Due to the intensification of IOB mode and its "capacitor" effect after 1970s, the surface anti-cyclone circulation over Northwestern Pacific is enhanced.
[ترجمه گوگل]با توجه به تشدید حالت IOB و اثر "خازن" آن پس از دهه 1970، گردش ضد سیکلون سطحی بر روی شمال غربی اقیانوس آرام افزایش یافته است
[ترجمه ترگمان]با توجه به تشدید مود IOB و اثر \"خازن\" آن پس از دهه ۱۹۷۰، چرخش ضد گردباد در شمال اقیانوس آرام افزایش یافت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. A sudden attack, recurrence, or intensification of a disease.
[ترجمه گوگل]حمله ناگهانی، عود یا تشدید یک بیماری
[ترجمه ترگمان]حمله ای ناگهانی، عود، یا تشدید بیماری
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. The recent intensification in the Paris - Bonn relationship owes a good deal to our economic weakness.
[ترجمه گوگل]تشدید اخیر در روابط پاریس - بن تا حد زیادی مدیون ضعف اقتصادی ماست
[ترجمه ترگمان]تشدید اخیر در رابطه پاریس - بن به ضعف اقتصادی ما مدیون است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. The banlieues are becoming "more isolated", and marked by an "intensification of Muslim identity" in reaction to unkept promises of integration.
[ترجمه گوگل]محاصره ها "منزوی تر" می شوند و با "تشدید هویت مسلمان" در واکنش به وعده های عمل نشده ادغام مشخص می شوند
[ترجمه ترگمان]The به \"isolated\" تبدیل می شوند و با \"تشدید هویت مسلمان\" در واکنش به وعده های unkept، مشخص می شوند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

تشدید (اسم)
amplification, augmentation, accent, resonance, intensification, exacerbation, strengthening, exasperation, contravention

افزایش (اسم)
amplification, augmentation, increase, addition, gain, intensification, accession, increment, growth, addendum, accretion, summation, enhancement, adjunction, auxesis, multiplication, scale-up

پرقوت سازی (اسم)
intensification

افزون شدگی (اسم)
intensification

انگلیسی به انگلیسی

• act of making more intense; strengthening, increasing, heightening

پیشنهاد کاربران

⭕️🅥🅔🅡🅑
intensify = تشدید کردن
⭕️🅝🅞🅤🅝
intensity = شدت
intensification = تشدید
⭕️🅐🅓🅙🅔🅒🅣🅘🅥🅔
intense = شدید
intensive = فشرده
⭕️🅐🅓🅥🅔🅡🅑
intensely = به شدت
intensively = بطور شدیدی
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : intensify
✅️ اسم ( noun ) : intensity / intensification / intensifier
✅️ صفت ( adjective ) : intense / intensive
✅️ قید ( adverb ) : intensely / intensively
همگرایی
فزونی
تقویت، فشرده سازی
پررنگ کردن
شدت

بپرس