insomnia

/ˌɪnˈsɑːmniə//ɪnˈsɒmnɪə/

معنی: بیخوابی، مرض بیخوابی
معانی دیگر: شبگیری، کم خوابی، بیماری بی خوابی، بیخوابی غیر عادی، مر­ بیخوابی

بررسی کلمه

اسم ( noun )
مشتقات: insomnious (adj.)
• : تعریف: difficulty in getting to sleep, esp. as a persistent problem.

- She's generally tired because she suffers from insomnia.
[ترجمه گوگل] او به طور کلی خسته است زیرا از بی خوابی رنج می برد
[ترجمه ترگمان] به طور کلی خسته است چون از بی خوابی رنج می برد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. He suffered from headaches, insomnia and loss of appetite.
[ترجمه گوگل]او از سردرد، بی خوابی و بی اشتهایی رنج می برد
[ترجمه ترگمان]او از سردرد، بیخوابی و از دست دادن اشتها رنج می برد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. Depression is almost always accompanied by insomnia.
[ترجمه گوگل]افسردگی تقریبا همیشه با بی خوابی همراه است
[ترجمه ترگمان]افسردگی تقریبا همیشه با بی خوابی توام است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. Holly suffered from insomnia for months after her daughter was born.
[ترجمه گوگل]هالی پس از تولد دخترش ماه ها از بی خوابی رنج می برد
[ترجمه ترگمان]هالی به مدت چند ماه بعد از تولد دخترش، از بی خوابی رنج برد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. No responsible therapist will claim to cure your insomnia.
[ترجمه گوگل]هیچ درمانگر مسئولی ادعا نمی کند که بی خوابی شما را درمان می کند
[ترجمه ترگمان]هیچ درمانگر مسئولی ادعا نخواهد کرد که بی خوابی شما را درمان خواهد کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Worries and tenseness can lead to insomnia.
[ترجمه گوگل]نگرانی و تنش می تواند منجر به بی خوابی شود
[ترجمه ترگمان]اضطراب و اضطراب می تواند منجر به بی خوابی شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. No time for insomnia, backaches, headaches, indigestion or general lethargy.
[ترجمه گوگل]زمانی برای بی خوابی، کمردرد، سردرد، سوء هاضمه یا بی حالی عمومی نیست
[ترجمه ترگمان]هیچ زمانی برای بیخوابی، backaches، سردرد، سوهاضمه یا رخوت عمومی وجود ندارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Melville was right: Insomnia is more prevalent in seniors than in any other age group.
[ترجمه گوگل]حق با ملویل بود: بی خوابی در سالمندان بیش از هر گروه سنی دیگری شایع است
[ترجمه ترگمان]مل right حق داشت: Insomnia در سالمندان شایع تر از هر گروه سنی دیگر است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. The fourth cause of sleep onset insomnia is a stress-induced response to what is known as conditioned insomnia.
[ترجمه گوگل]چهارمین علت بی خوابی شروع خواب، پاسخ ناشی از استرس به چیزی است که به عنوان بی خوابی شرطی شناخته می شود
[ترجمه ترگمان]علت چهارم بی خوابی و بی خوابی ناشی از استرس ناشی از استرس است که به بی خوابی شرطی شده گفته می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. He suffered from insomnia and was taking sleeping pills each night.
[ترجمه گوگل]او از بی خوابی رنج می برد و هر شب قرص خواب می خورد
[ترجمه ترگمان]او از بی خوابی رنج می برد و هر شب قرص خواب می خورد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. How each of these causes maintenance insomnia is fully explained later in this book.
[ترجمه گوگل]اینکه چگونه هر یک از اینها باعث بی خوابی نگهدارنده می شود، در ادامه این کتاب به طور کامل توضیح داده شده است
[ترجمه ترگمان]چگونه هر یک از این علل بی خوابی به طور کامل بعدا در این کتاب توضیح داده می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. He is suffering from insomnia.
[ترجمه گوگل]او از بی خوابی رنج می برد
[ترجمه ترگمان]از بی خوابی رنج می برد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. He was suffering from insomnia and hypertension.
[ترجمه گوگل]او از بی خوابی و فشار خون بالا رنج می برد
[ترجمه ترگمان]او از بی خوابی و فشار خون رنج می برد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Insomnia plagued her and sapped her strength.
[ترجمه گوگل]بی خوابی او را آزار می داد و قدرتش را تضعیف می کرد
[ترجمه ترگمان]سفیرا او را به ستوه اورده بود و نیروی او را از بین برده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. good seeing you,sky RWS star,one is my heart,want me to look at the stars,when the number of stars such as insomnia,when a meteor,good friend be happy every day.
[ترجمه گوگل]خوش به حال تو، ستاره RWS آسمان، یکی قلب من است، می خواهم به ستاره ها نگاه کنم، وقتی تعداد ستاره هایی مانند بی خوابی، زمانی که یک شهاب سنگ، دوست خوب هر روز شاد باشد
[ترجمه ترگمان]خوب دیدن تو، ستاره RWS آسمان، یکی قلب من است، از من می خواهد که به ستاره ها نگاه کنم، وقتی که تعداد ستارگان مانند بی خوابی، زمانی که یک شهاب سنگ، دوست خوب هر روز شاد باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. If it generally takes a child more than thirty minutes to nod off to sleep at night, insomnia is suspect.
[ترجمه گوگل]اگر به طور کلی بیش از سی دقیقه طول می کشد تا کودک به خواب شبانه سر بزند، بی خوابی مشکوک است
[ترجمه ترگمان]اگر به طور کلی بیش از سی دقیقه طول بکشد تا در شب چرت بزند، بی خوابی مظنون است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

بیخوابی (اسم)
vigilance, insomnia, sleeplessness, vigil

مرض بیخوابی (اسم)
insomnia

تخصصی

[روانپزشکی] بی خوابی. این اصطلاح به اختلال شروع یا دوام خواب اطلاق می شود. بیخوابی ممکن است گذرا یا مستمر باشد. در بی خوابی مستمر طبق DSM-III-R، اختلال حداقل هفته ای 3 شب بمدت اقلاً یک ماه روی داده موجب خستگی قابل توجه روزانه یا اختلال عملکرد اجتماعی یا شغلی می گردد.

انگلیسی به انگلیسی

• inability to get enough sleep, sleeplessness
someone who suffers from insomnia finds it difficult to sleep.

پیشنهاد کاربران

insomnia
ناخوابی ، اَخوابی ،
ناخفتی ، بی خفتی،
ناخُسبی ، بی خُسبی
Insomnia is a common sleep disorder that can make it hard to fall asleep, hard to stay asleep, or cause you to wake up too early and not be able to get back to sleep
بی خوابی یا کم خوابی یک علامت است که فرد به طور مستمر به خواب نمی رود. به عبارتی دیگر مشکل در به خواب رفتن، بیدار شدن مکرر در خلال شب همراه با ناتوانی یا اشکال در به خواب رفتن مجدد، بیدارشدن خیلی زود در صبح و خوابی که باعث تجدید قوا نشود را بی خوابی گویند.
...
[مشاهده متن کامل]

Holly suffered from insomnia caused by stress at work.
The judge recognized the solicitor of the criminal who was suffering from insomnia.

منابع• https://dictionary.cambridge.org/dictionary/english/insomnia
میخای بخابونمت داش؟
It's a illness which stricken person can't sleep a wink
Insufficient or nondestructive active sleep despite ample opportunity to sleep
اختلال خواب
insomnia ( روان‏شناسی )
واژه مصوب: بی خوابی
تعریف: فقدان یا کاهش توانایی به خواب رفتن یا فقدان تداوم خواب
Because of my insomnia at night
He asked me for my mother mobile number to get to know me through my mother
به علت بیخوابی های شبانه من
او شماره همراه مادرم را از من خواست تا من را از طریق مادرم بشناسد
Sleeplessness
Inability to sleep
بی خوابی
بی خوابی، وقتی آدم کلافه میشه نمیتونه بخوابه.
به عبارتی :a medical condition in which you have difficulty sleeping.
بیخوابی، مرض بیخوابی
بیخوابی
💕 i can't sleep without you
من نمیتوانم بخوابم بدون تو 💞
in which you have difficulty in sleeping
بیخوابی
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٣)

بپرس