inhabit

/ˌɪnˈhæbət//ɪnˈhæbɪt/

معنی: ساکن شدن، مسکن گزیدن، منزل کردن، سکنی گرفتن در، بودباش گزیدن در، اباد کردن
معانی دیگر: در زیستن، ساکن بودن در، سکونت گزیدن در، نشیمند بودن، زندگی کردن، (قدیمی) وجود داشتن در، موجود بودن در، باشیدن، ساکن شدن در

بررسی کلمه

فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: inhabits, inhabiting, inhabited
مشتقات: inhabitation (n.)
(1) تعریف: to live in; use as a dwelling.
مترادف: live in
مشابه: abide in, domicile, dwell in, occupy, people, populate, reside in, stay in, tenant

- Early humans inhabited these caves.
[ترجمه گوگل] انسان های اولیه در این غارها زندگی می کردند
[ترجمه ترگمان] انسان های اولیه در این غارها زندگی می کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- Jaguars still inhabit this part of the rainforest.
[ترجمه گوگل] جگوارها هنوز در این قسمت از جنگل های بارانی زندگی می کنند
[ترجمه ترگمان] Jaguars هنوز در این بخش از جنگل های بارانی ساکن هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- The city is inhabited by over ten million people.
[ترجمه گوگل] بیش از ده میلیون نفر در این شهر زندگی می کنند
[ترجمه ترگمان] بیش از ده میلیون نفر در این شهر ساکن هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: to be in or be present in.
مترادف: abide in, dwell in
متضاد: vacate
مشابه: exist in, indwell, lie in, occupy, remain in, subsist in

- The bygone days of her youth inhabit her memories.
[ترجمه گوگل] روزهای گذشته جوانی اش در خاطراتش زندگی می کند
[ترجمه ترگمان] روزه ای گذشته جوانی اش در خاطرات او بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- Terrifying thoughts inhabited his mind.
[ترجمه گوگل] افکار وحشتناکی در ذهن او وجود داشت
[ترجمه ترگمان] افکار وحشتناک در ذهنش ساکن بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- Wonderful and bizarre creatures inhabited her imagination.
[ترجمه گوگل] موجودات شگفت انگیز و عجیبی در تخیل او ساکن بودند
[ترجمه ترگمان] موجودات عجیب و غریبی که در تخیل او زندگی می کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. they inhabit a small apartment
آنان در آپارتمان کوچکی ساکن هستند.

2. Eskimos inhabit the frigid part of Alaska.
[ترجمه گوگل]اسکیموها در بخش سرد آلاسکا ساکن هستند
[ترجمه ترگمان]Eskimos در قسمت یخ زده آلاسکا ساکن هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. Because Sidney qualified, he was allowed to inhabit the vacant apartment.
[ترجمه گوگل]چون سیدنی واجد شرایط بود، به او اجازه داده شد در آپارتمان خالی ساکن شود
[ترجمه ترگمان]چون سیدنی واجد شرایط بود، به او اجازه داده شد در یک آپارتمان خالی زندگی کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. Many crimes are committed each year against those who inhabit the slum area of our city.
[ترجمه گوگل]هر ساله جنایات زیادی علیه کسانی که در منطقه فقیر نشین شهر ما ساکن هستند، انجام می شود
[ترجمه ترگمان]بسیاری از جنایات در هر سال علیه آنانی که در منطقه فقیرنشین شهر ما ساکن هستند، انجام می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Many forms of aquatic life inhabit ponds.
[ترجمه گوگل]بسیاری از گونه های آبزی در حوضچه ها زندگی می کنند
[ترجمه ترگمان]بسیاری از اشکال زندگی آبزیان در تالاب ها زندگی می کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. I have no idea what sort of people inhabit the area.
[ترجمه گوگل]من نمی دانم چه نوع مردمی در این منطقه زندگی می کنند
[ترجمه ترگمان]نمی دانم چه جور آدم هایی در این منطقه زندگی می کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Several different species of fish inhabit these turbid shallow waters.
[ترجمه گوگل]چندین گونه مختلف ماهی در این آب های کم عمق کدر زندگی می کنند
[ترجمه ترگمان]چندین گونه مختلف ماهی در این آب های کم عمق و کم عمق زندگی می کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Wild tribes still inhabit part of the Philippines.
[ترجمه گوگل]قبایل وحشی هنوز در بخشی از فیلیپین زندگی می کنند
[ترجمه ترگمان]قبایل وحشی هنوز در بخشی از فیلیپین زندگی می کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. The characters in his novels inhabit a bleak and hopeless universe.
[ترجمه گوگل]شخصیت‌های رمان‌های او در دنیایی تاریک و ناامید زندگی می‌کنند
[ترجمه ترگمان]
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Some very rare birds inhabit our stretch of the river.
[ترجمه گوگل]برخی از پرندگان بسیار کمیاب در امتداد رودخانه ما زندگی می کنند
[ترجمه ترگمان]برخی پرندگان بسیار نادر در امتداد رودخانه ما ساکن هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. They inhabit reed huts built on stilts above the water.
[ترجمه گوگل]آنها در کلبه های نی ساخته شده بر روی پایه های بالای آب زندگی می کنند
[ترجمه ترگمان]آن ها در کلبه های چوبی که بر روی stilts در بالای آب ساخته شده اند، ساکن هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. They inhabit the tropical forests.
[ترجمه گوگل]آنها در جنگل های استوایی زندگی می کنند
[ترجمه ترگمان]آن ها در جنگل های گرمسیری زندگی می کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. The bacteria that inhabit the undersea hot springs fall into this group.
[ترجمه گوگل]باکتری هایی که در چشمه های آب گرم زیر دریا زندگی می کنند در این گروه قرار می گیرند
[ترجمه ترگمان]باکتری هایی که در چشمه های آب گرم undersea در این گروه زندگی می کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. I've no idea what sort of people inhabit the area.
[ترجمه گوگل]من نمی دانم چه نوع مردمی در این منطقه زندگی می کنند
[ترجمه ترگمان]هیچ ایده ای ندارم که چه جور آدم هایی در این منطقه زندگی می کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. The tribes which inhabit the Upper Hunter and the adjacent parts of the colony are extremely harmless and well disposed.
[ترجمه گوگل]قبایلی که در شکارچی بالا و بخش های مجاور مستعمره زندگی می کنند بسیار بی ضرر و خوش برخورد هستند
[ترجمه ترگمان]قبایلی که در هنتر علیا و نواحی مجاور آن ساکن هستند بسیار بی ضرر هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

16. The people who inhabit this world are people like us, people who pass us in the street.
[ترجمه گوگل]مردمی که در این دنیا زندگی می کنند افرادی مانند ما هستند، افرادی که در خیابان از کنار ما رد می شوند
[ترجمه ترگمان]آدم هایی که در این دنیا ساکن هستند، آدم هایی مثل ما هستند، آدم هایی که ما را در خیابان پاس می دهند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

17. But new exquisite life can't inhabit such places.
[ترجمه گوگل]اما زندگی بدیع جدید نمی تواند در چنین مکان هایی زندگی کند
[ترجمه ترگمان]اما زندگی زیبای جدید نمی تواند در چنین جاها زندگی کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

ساکن شدن (فعل)
abide, dwell, inhabit, reside, indwell, habit

مسکن گزیدن (فعل)
settle, inhabit, room, bield, guest

منزل کردن (فعل)
inhabit, lodge, live, roost, camp

سکنی گرفتن در (فعل)
inhabit

بودباش گزیدن در (فعل)
inhabit

اباد کردن (فعل)
inhabit, people

انگلیسی به انگلیسی

• occupy, live in, dwell in, reside in; populate
if a place or region is inhabited, people live there.

پیشنهاد کاربران

ساکن شدن.
مترادف: live/ dwell
اقامت داشتن در ، زندگی کردن
سکونت کردن در/ساکن بودن در
( زندگی کردن در )
inhabit ( v ) ( ɪnˈh�bət ) =to live in a particular place, e. g. some of the rare species that inhabit the area. inhabited ( adj ) ( ɪnˈh�bət̮əd ) =with people or animals living there
inhabit
Inhabit ( live in ) : زندگی/سکونت کردن ( v )
Inhabitant : ساکن - مقیم - زیست گر - اهل ( n )
Inhabitation/Inhabitancy : سُکنی - اقامت - زیست ( n )
Inhabitable : قابل سکونت ( adj )
Inhabited : پر از سکنه - دارای سکنه - مسکونی - آباد ( adj )
...
[مشاهده متن کامل]

uninhabited : خالی از سکنه - غیر مسکونی ( adj )

🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
فعل ( verb ) : inhabit
اسم ( noun ) : inhabitant / inhabitation / inhabitancy
صفت ( adjective ) : inhabited / inhabitable
قید ( adverb ) : _
بودن در
ماندن در
زندگی کردن در
در بعضی موارد به معنی "اختصاص دادن" جایی یا مکانی یا موقعیتی
منزل داشتن در . . . . .
live in
if animal or people inhabit an area or place they live there
The city is inhabited by over ten million people.
بیش از ده میلیون نفر در این شهر ساکن هستند.
inhabited islands
جزایر قابل سکونت
مأوا گزیدن
سکونت کردن، نشاندن
اقامت داشتن در
Live in
used for saying that someone is in a particular state or condition
She inhabits the strange world of the media celebrity
to occupy as a place of settled residence or habitat : live in . Mer
to live in a particular place. Ox
اشغال کردن
inhabited مسکونی
بود باش
inhabitiveness
میل طبیعی انسان به بود باش
در یک مکان زندگی کردن
پاتوق, محل سکونت
با inhibit اشتباه نشود.
inhabit یعنی ساکن شدن
inhibit یعنی منع کردن - جلوگیری کردن

مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٢٢)

بپرس