infrequently

/ɪnˈfrikwəntli//ɪnˈfrikwəntli/

کم، کمتر، ندره، بندرت، گاه گاهی

جمله های نمونه

1. he visits me infrequently
او به ندرت به ملاقات من می آید.

2. nowadays, the old man is continent only infrequently
پیرمرد حالا به ندرت می تواند ادرار خود را نگه دارد.

3. Jeremy does play cricket, but very infrequently.
[ترجمه گوگل]جرمی کریکت بازی می کند، اما به ندرت
[ترجمه ترگمان]جرمی به ندرت کریکت بازی می کند، اما به ندرت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. Eat cured or smoked meats infrequently.
[ترجمه گوگل]گوشت های پخته شده یا دودی را به ندرت مصرف کنید
[ترجمه ترگمان]به ندرت گوشت و یا گوشت دودی را بخورید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. They appear to have not infrequently fallen short of their duties.
[ترجمه گوگل]به نظر می رسد که آنها به ندرت از وظایف خود کوتاهی کرده اند
[ترجمه ترگمان]به نظر می رسد که به ندرت از وظایف خود صرفنظر می کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Only infrequently is there a formal link.
[ترجمه گوگل]فقط به ندرت پیوند رسمی وجود دارد
[ترجمه ترگمان]فقط به ندرت یک پیوند رسمی وجود دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. This attitude, which I have not infrequently observed, is cold and inhumane.
[ترجمه گوگل]این نگرش که من به ندرت مشاهده کرده ام سرد و غیرانسانی است
[ترجمه ترگمان]این نگرش، که به ندرت مشاهده کرده ام، سرد و غیر انسانی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Serum urea, electrolyte, and liver function tests infrequently pointed to the cause of anaemia though they did identify coexisting disease.
[ترجمه گوگل]تست‌های اوره، الکترولیت و عملکرد کبد سرم به ندرت به علت کم‌خونی اشاره می‌کنند، اگرچه بیماری‌های همزمان را شناسایی می‌کنند
[ترجمه ترگمان]Serum (urea)، الکترولیت، و عملکرد کبد به ندرت به علت بیماری کم خونی نیز اشاره داشتند، هر چند که آن ها این بیماری را تشخیص داده بودند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. And the weather maps are updated infrequently.
[ترجمه گوگل]و نقشه های آب و هوا به ندرت به روز می شوند
[ترجمه ترگمان]و نقشه های آب و هوایی به ندرت به روز می شوند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. The surface is infrequently marked with warts.
[ترجمه گوگل]سطح به ندرت با زگیل مشخص می شود
[ترجمه ترگمان]این سطح به ندرت با warts مشخص می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. They have not infrequently been a source of acrimony between the authorities involved, as well as of wider problems.
[ترجمه گوگل]آنها به ندرت منبع تضاد بین مقامات درگیر و همچنین مشکلات گسترده تری بوده اند
[ترجمه ترگمان]آن ها به ندرت یک منبع تندی و تندی بین مقامات درگیر و همچنین مشکلات بزرگتری بوده اند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Indeed, chronic diarrhoea has been an infrequently reported finding in studies of immunocompetent children with Cryptosporidium.
[ترجمه گوگل]در واقع، اسهال مزمن یک یافته به ندرت در مطالعات بر روی کودکان دارای سیستم ایمنی مبتلا به کریپتوسپوریدیوم گزارش شده است
[ترجمه ترگمان]در حقیقت، اسهال مزمن در مطالعات مربوط به immunocompetent کودک با Cryptosporidium به ندرت گزارش شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Although they are little known and infrequently seen, they are enormously abundant.
[ترجمه گوگل]اگرچه آنها کمتر شناخته شده و به ندرت دیده می شوند، اما بسیار فراوان هستند
[ترجمه ترگمان]اگرچه به ندرت دیده می شوند و به ندرت دیده می شوند، بسیار فراوان هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. This happens not infrequently .
[ترجمه گوگل]این اتفاق به ندرت نمی افتد
[ترجمه ترگمان]این اتفاق به ندرت رخ می دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

تخصصی

[ریاضیات] به ندرت، کم، گاهی گاهی

انگلیسی به انگلیسی

• sporadically, occasionally, rarely

پیشنهاد کاربران

infrequently ( adv ) = به ندرت، خیلی کم، هر از گاه، به طور غیر معمول
مترادف با کلمه : rarely ( adv )
examples:
1 - Tornadoes occur infrequently in the eastern part of the United States.
...
[مشاهده متن کامل]

گردبادها به ندرت در بخش شرقی ایالات متحده رخ می دهند.
2 - Wash dry hair as infrequently as possible.
موهای خشک را تا حد ممکن خیلی کم بشویید.
3 - Breast cancer occurs infrequently in younger women.
سرطان پستان به ندرت در زنان جوان رخ می دهد.
4 - In general, dogs need baths infrequently.
به طور کلی ، سگ ها به ندرت به حمام نیاز دارند.
5 - A significant number of students read poorly and infrequently.
تعداد قابل توجهی از دانش آموزان ضعیف و نادر مطالعه می کنند.

ب ندرت
هرزگاهی
نامنظم

بپرس