inevitable

/ˌɪˈnevətəbl̩//ɪnˈevɪtəbl̩/

معنی: بدیهی، نا چار، نا گزیر، چاره نا پذیر، اجتناب ناپذیر، حتمی الوقوع، غیر قابل امتناع
معانی دیگر: روی دادنی، رخ دادنی، بی گمان، احترازناپذیر، گریز ناپذیر، بی گریز، حتما

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
• : تعریف: unavoidable, regardless of the circumstances; certain to occur.
مترادف: certain, immutable, inescapable, inexorable, unavoidable, unchangeable
متضاد: avoidable
مشابه: fatal, fated, involuntary, irrevocable, necessary, sure

- We may be fearful of change, but change is inevitable.
[ترجمه فریدون] ممکن است ما از تغییر ترس داشته باشیم، اما تغییر اجتناب ناپذیر است.
|
[ترجمه ramin_eyvaz76] ما شاید از تغییر ترسان باشیم اما تغییر اجتناب ناپذیر هست
|
[ترجمه گوگل] ما ممکن است از تغییر هراس داشته باشیم، اما تغییر اجتناب ناپذیر است
[ترجمه ترگمان] ممکن است از تغییر هراس داشته باشیم، اما تغییر اجتناب ناپذیر است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- Outnumbered and without weaponry, their defeat was inevitable.
[ترجمه گوگل] با تعداد زیاد و بدون سلاح، شکست آنها اجتناب ناپذیر بود
[ترجمه ترگمان] اقلیت و بدون اسلحه، شکست اونها اجتناب ناپذیر بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
اسم ( noun )
مشتقات: inevitably (adv.), inevitability (n.)
• : تعریف: that which is inevitable (prec. by the).

- Why do you persist in struggling against the inevitable?
[ترجمه گوگل] چرا در مبارزه با امر اجتناب ناپذیر اصرار دارید؟
[ترجمه ترگمان] چرا اصرار داری که در مقابل این اجتناب ناپذیر مبارزه کنی؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. an inevitable result
نتیجه ی اجتناب ناپذیر،پیامد گریز ناپذیر

2. the inevitable incursion of new ideas from abroad
ورود اجتناب ناپذیر اندیشه های نو از برون مرز

3. death is the inevitable end of life
مرگ پایان بی گمان زندگی است.

4. his defeat is inevitable
شکست او حتمی است.

5. those agressive acts made war inevitable
آن اعمال پرخاشگرانه جنگ را گریز ناپذیر کرد.

6. Heart gets cold and love gets tired,it's inevitable when you experience love.
[ترجمه زباری] زمانی که عشق را تجربه کردید، به طور ناگذیر دل سرد می شوید و از شدت عشق کاسته می شود.
|
[ترجمه گوگل]دل سرد می شود و عشق خسته می شود، وقتی عشق را تجربه کنی اجتناب ناپذیر است
[ترجمه ترگمان]قلب سرد می شود و عشق خسته می شود، وقتی عشق را تجربه می کنید، اجتناب ناپذیر است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. It seems almost inevitable that North African economies will still be primarily oriented towards Europe.
[ترجمه گوگل]به نظر می رسد تقریباً اجتناب ناپذیر است که اقتصادهای شمال آفریقا همچنان عمدتاً به سمت اروپا گرایش داشته باشند
[ترجمه ترگمان]به نظر می رسد که اقتصاد افریقای شمالی هنوز هم در درجه اول به سوی اروپا متمایل است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. If the case succeeds, it is inevitable that other trials will follow.
[ترجمه گوگل]در صورت موفقیت این پرونده، محاکمه های دیگری نیز اجتناب ناپذیر است
[ترجمه ترگمان]اگر این مورد موفقیت آمیز باشد، اجتناب ناپذیر است که سایر آزمایش ها نیز ادامه پیدا کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. It was inevitable that there would be job losses.
[ترجمه گوگل]از دست دادن شغل اجتناب ناپذیر بود
[ترجمه ترگمان]اجتناب ناپذیر بود که تلفات شغلی وجود داشته باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. The accident was the inevitable consequence/result/outcome of carelessness.
[ترجمه گوگل]حادثه پیامد/نتیجه/نتیجه اجتناب ناپذیر بی احتیاطی بود
[ترجمه ترگمان]این حادثه نتیجه \/ نتیجه اجتناب ناپذیر ناشی از بی احتیاطی بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. It was an inevitable consequence of the decision.
[ترجمه گوگل]این نتیجه اجتناب ناپذیر این تصمیم بود
[ترجمه ترگمان]نتیجه این تصمیم اجتناب ناپذیر بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. A further escalation of the crisis now seems inevitable.
[ترجمه گوگل]تشدید بیشتر بحران اکنون اجتناب ناپذیر به نظر می رسد
[ترجمه ترگمان]تشدید بیشتر این بحران اجتناب ناپذیر به نظر می رسد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. A joyful heart is the inevitable result of a heart burning with love.
[ترجمه شان] قلب شاد ( خوشحال ) نتیجه اجتناب ناپذیر ( ناگریز ) قلبی است که از آتش عشق می سوزد.
|
[ترجمه گوگل]قلب شاد نتیجه اجتناب ناپذیر دلی است که از عشق می سوزد
[ترجمه ترگمان]قلب شاد، نتیجه اجتناب ناپذیری است که قلبی سرشار از عشق است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Life is full of inevitable highs and lows. Don't complain, don't explain, just maintain.
[ترجمه شان] زندگی سرشار از پستی و بلندی های اجتناب ناپذیر ( ناگزیر ) است. . . شکایت نکنید، توضیح ندهید، فقط ادامه دهید . ( ایستادگی کنید )
|
[ترجمه گوگل]زندگی پر از پستی و بلندی های اجتناب ناپذیر است شکایت نکنید، توضیح ندهید، فقط حفظ کنید
[ترجمه ترگمان]زندگی پر از نیازهای ضروری و lows شکایت نکن، توضیح نده، فقط ادامه بده
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. A rise in the interest rates seems inevitable.
[ترجمه گوگل]افزایش نرخ بهره اجتناب ناپذیر به نظر می رسد
[ترجمه ترگمان]افزایش نرخ سود اجتناب ناپذیر به نظر می رسد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

16. Death s inevitable. It's a promise made to each of us at birth. But before that promise is kept,we all hope something will happen to us,whether it is the thrill of romance,the joy of raising a family,or the anguish of great loss. We all hope to experience something that make our lives meaningful,but the sad fact is,not all lives have meaning. Some people spend their time on this planet just sitting on the sidelines,waiting for something to happen to them,before it's too late.
[ترجمه گوگل]مرگ اجتناب ناپذیر است این قولی است که در بدو تولد به هر یک از ما داده شده است اما قبل از وفای به این وعده، همه ما امیدواریم که اتفاقی برای ما بیفتد، چه هیجان عاشقانه، چه لذت تشکیل خانواده، چه رنج از دست دادن بزرگ همه ما امیدواریم چیزی را تجربه کنیم که زندگی ما را معنادار کند، اما واقعیت تلخ این است که همه زندگی ها معنی ندارند برخی از مردم وقت خود را در این سیاره صرف می کنند که در حاشیه نشسته اند و منتظر اتفاقی برایشان هستند، قبل از اینکه خیلی دیر شود
[ترجمه ترگمان]مرگ اجتناب ناپذیر است این قولی است که به هر یک از ما در هنگام تولد داده می شود اما قبل از این که این قول حفظ شود، ما همگی امیدواریم که اتفاقی برای ما بیفتد، چه این هیجان عشق، لذت بردن یک خانواده، یا غم از دست دادن عظیم باشد همه ما امیدواریم چیزی را تجربه کنیم که زندگی ما را معنی دار کند، اما واقعیت غم انگیز این است که همه زندگی معنا ندارد بعضی از مردم وقت خود را روی این سیاره می گذارند و در حاشیه نشسته اند و منتظر اتفاقی هستند که برای آن ها اتفاق بیفتد، قبل از اینکه خیلی دیر شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

17. Accidents are the inevitable result of driving too fast.
[ترجمه کیهان] تصادفات ، نتیجه ی اجتناب ناپذیر رانندگی با سرعت زیاد هستند .
|
[ترجمه گوگل]تصادفات نتیجه اجتناب ناپذیر رانندگی با سرعت زیاد است
[ترجمه ترگمان]حوادث اجتناب ناپذیر رانندگی خیلی سریع هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

بدیهی (صفت)
obvious, evident, natural, axiomatic, trivial, inevitable, immediate, matter-of-course, self-evident, self-explaining, self-explanatory, truistic

نا چار (صفت)
inevitable, fain

نا گزیر (صفت)
indispensable, inevitable, helpless, needful, ineludible, perforce

چاره نا پذیر (صفت)
indispensable, inevitable, irremediable, ineluctable, inescapable, unavoidable

اجتناب ناپذیر (صفت)
inevitable, unavoidable

حتمی الوقوع (صفت)
inevitable

غیر قابل امتناع (صفت)
inevitable

انگلیسی به انگلیسی

• unavoidable, inescapable, certain; sure to happen
if something is inevitable, it cannot be prevented or avoided.
the inevitable is something that cannot be prevented or avoided.

پیشنهاد کاربران

inevitable ( adj ) ( ɪnˈɛvət̮əbl ) =that you can't avoid or prevent, e. g. It was an inevitable consequence of the decision. inevitably ( adv ) , inevitability ( n )
inevitable
Unavoidable
اجتناب ناپذیر
Assured , certain
حتمی
ADJECTIVE
روی دادنی - اجتناب ناپذیر - حتمی الوقوع - غیر قابل امتناع - بی گمان - بدیهی
💠 Are Houthi Red Sea attacks hurting Israel and disrupting global trade?
. . .
The Houthis attack ships in one of the busiest maritime routes as they demand Israel to end its brutal war in Gaza.
...
[مشاهده متن کامل]

. . .
It was inevitable for them to wish to secure recognition from the international community as the legitimate government in Yemen as well, according to Thomas Juneau, an assistant professor at the Graduate School of Public and International Affairs at the University of Ottawa.

inevitable = inescapable = unavoidable
inevitable: اجتناب ناپذیر
desperate به معنی ناچار
inevitable به معنی حتمی الوقوع اجتناب ناپذیر
ناگزیر
impossible to avoid or prevent
unable to be avoided, evaded, or escaped; certain; necessary
صفت/ اجتناب ناپذیر، قطعی، ضروری، حتمی
The new rule has received inevitable criticism
an inevitable conclusion
The accident was the inevitable consequence/result/outcome of carelessness
منابع• https://www.collinsdictionary.com/dictionary/english/inevitable
Unavoidable= inevitable
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : _
✅️ اسم ( noun ) : inevitability
✅️ صفت ( adjective ) : inevitable
✅️ قید ( adverb ) : inevitably
اجتناب ناپذیر
حتمی
اجباری
اجتناب ناپذیر
یعنی چیزی که" غیر قابل تغیره"
مثل "مرگ"
Death is inevitable you can't run from it
در الهیات: یقین، طُمَئنینه
inevitable ( adj ) = اجتناب ناپذیر، حتمی، قطعی، ناگزیر، غیر قابل اجتناب، ملزوم، مسجل، چاره ناپذیر
examples:
1 - a further escalation of the crisis now seems inevitable.
تشدید بیشتر بحران اکنون اجتناب ناپذیر به نظر می رسد.
...
[مشاهده متن کامل]

2 - disease was an inevitable consequence of poor living conditions.
بیماری نتیجه ناگزیر شرایط بد زندگی بود.
3 - the accident was the inevitable consequence outcome of carelessness.
این حادثه نتیجه غیر قابل اجتناب از بی احتیاطی بود.
4 - when two weather systems meet, unsettled weather conditions are inevitable.
هنگامی که دو سامانه آب و هوا به هم می رسند ، شرایط نامناسب آب و هوایی غیر قابل اجتناب است.
5 - It was an inevitable consequence of the decision.
این نتیجه حتمی ( آن ) تصمیم گیری بود.
6 - We were going so fast that the collision was inevitable.
آنقدر سریع پیش می رفتیم که تصادف اجتناب ناپذیر بود.

یکی از معنی هایی که هیچ یک از دوستان بهش اشاره نکردن �مرگ� هست.
مرگ
ناگزیر
گریزناپذیر
the inevitable: بایدها و حتمیات زندگی
INFORMAL
Adj:
so frequently experienced or seen that it is completely predictable
به دفعات زیاد و بارها ( به کرات ) دیده شده یا تجربه شده یا اتفاق افتاده کاملا قابل پیشبینی است
کاملا قابل پیش بینی
Noun :
a situation that is unavoidable
قعطی
حتمی
ناگزیر
غیر قابل گریز
. . . ( که نمیشه باهاش مواجه نشد )
. . . ( که نمیشه ازش فرار کرد )
. . . ( که نمیشه از بروز اش /اتفاق اش جلوگیری کرد )
. . . ( که چاره ای به جز اینکه قبول اش کنی نداری )
...
[مشاهده متن کامل]

. . . ( که مجبوری بپذیری )
Only such minor disturbances as ( which ) are inevitable when humans are involves.
Star Trek TOS
تنها یه سری از اون مدل مشکلات ( ناگزیر ) کوچیکی که نمیشه باهاشون مواجه نشد هنگامیکه انسان ها دور و برت هستند !
فقط از همون مشکلات کوچیکی که وقتی با انسان ها سر و کار داری نمیشه ازشون فرار کرد!

necessary
compulsory
required
obligatory
لازم و ضروری

اجتناب ناپذیر، غیر قابل اجتناب
Synonym: unavoidable
حتمی
پرهیزناپذیر، امساک ناپذیر
The future of your death is inevitable
غیر قابل احتراز
Inevetiable consequences عواقب اجتناب ناپذیر
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٢٧)

بپرس